کتاب آوازهای فرشته بی بال
معرفی کتاب آوازهای فرشته بی بال
کتاب آوازهای فرشته بی بال نوشتهٔ شمس لنگرودی است. نشر نگاه این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر، یک مجموعه شعر است که ۸۷ قطعه شعر کوتاه و بسیار کوتاه را در بر دارد.
درباره کتاب آوازهای فرشته بی بال
کتاب آوازهای فرشته بی بال، اشعاری از شمس لنگرودی را در خود دارد.
این کتاب در سال ۱۳۹۲ منتشر شده است.
خواندن کتاب آوازهای فرشته بی بال را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران شعر معاصر ایران پیشنهاد میکنیم.
درباره شمس لنگرودی
محمدتقی شمس لنگرودی معروف به شمس لنگرودی در ۲۶ آبان ۱۳۲۹ در لنگرود به دنیا آمد. وی شاعر، پژوهشگر، بازیگر، خواننده و مورخ ادبی معاصر است.
لنگرودی دیپلم ریاضی دارد و دانشآموختهٔ رشتهٔ اقتصاد و بازرگانی است.
نخستین کتاب شعر او «رفتار تشنگی» نام داشت که با هزینهٔ شخصی و در سال ۱۳۵۵ منتشر شد.
لنگرودی در ابتدای مسیر شاعری خود، تحتتأثیر زبان و نگاه فریدون توللی، فریدون مشیری و بهویژه نادر نادرپور بود؛ او سپس به شعر سیاوش کسرایی و سرانجام احمد شاملو متمایل شد.
زبان ساده، کوتاهنویسی، طنز، پرداختن به زندگی روزمره و پررنگ بودن عشق از ویژگیهای اصلی شعرهای اخیر شمس لنگرودی است.
بخشهایی از کتاب آوازهای فرشته بی بال
«برای شاعرم، رضا مقصدی
جوانی ما
پله برقی بیمقصدی بود
که قمریان بیلانه فقط
به دیدن ما بال میزدند.
مگریز مداد من از من مگریز
بگذار بنویسم صلهام را بگیرم
به حرمت شادی است که از اندوه میگریم.
مگریزید صفحات سفید از من مگریزید
و به شکل نمکزاری در نیائید
رویاهای ما
عظیمتر از ما بودند
و ما قطراتی از برف
که در شن رویا فرو غلتیدیم.
جوانی ما
اقیانوسی بود
که در ته استکانی غرق شد
شادی
میوه دزدانهئی
که نچیده فرو ریخت
جوانی ما زیبا بود
زیبا بود
و ما چون بوفی
از درخشش نیمروزیش به خرابه پناه برده بودیم.
جوانی ما زیبا بود
و کنارههایش، از موج و عسل بارور
عسل که از کف روزها میچکید
زیبا بود
در چرکین جامه ما
مسکین به نظر میرسید.
ما
غرق در اقیانوسهای پارچهئی بر دیوار
طعام حباب میشدیم
خودکارهایمان را به هم میچسباندیم و
پلی میساختیم
تا از خود بگذریم.
آنان بازگشته بودند
پیچیده در مه اشکها
و ما همچنان که از اتاق کوچکمان دور میشدیم
در ستایششان کف زدیم.
بالهایمان را از شانهمان گشودیم
و به روباهی سپردیم
تا در خانه به ما بسپارد.
ما را ببخشا ایزد بانوی ما که خزف را به گوهر زندگی سنجدیم
ما را ببخشا
اکنون که در مطبخشان چنان سرگرمی
که هیچیکمان را نمیشناسی.
مگریزید رویاها، رنگها، شادیها
ما به چنین مقصدی
رضا نبودیم.
جوانی ما
پله برقی بیمقصدی بود
که قمریان بیلانه فقط
به دیدن ما بال میزدند.»
***
«آنقدر به تو نزدیک بودیم
که تو را ندیدیم
همچون عمر
از برابرمان باید میگذشتی
تا حضور تو را دریابیم.
این کشتزار
شکل دیگر این جهان است
گندمزاری که گرسنگی بار میدهد
و تو بذری ناب بودی
مژده نان پختن
نان بودی
و دهانمان
با حرارت گندم بیگانه بود.
آنقدر به تو نزدیک بودیم
که تو را ندیدیم
ای آفتاب غایب
که بر تاریکی ما میدرخشی.»
***
«برای مخاطبان شعرم
من
سایههای شما هستم
وقتی که آفتاب درون شما میتابد
تخیّل قطرهئی بارانم
وقتی به آسمان شما میرسد.
به حسرت دیدار شماست
که توفانها دهان مرا میدزدند
و به لانه خود میبرند
آوازی تازه سازم
بر شاخهئی که شما در راهم رسم میکنید.
صورت اشیاء را پاک میکنم
به جوهر زندگی میرسم
به تهی درخشان
آنجا که شما
دست در دستِ رودخانه روشن
غوطه خوران به هستی من راه میبرید.
بگذارید با دهان شما بخندم
و شما
با چشم منتظرم بگرئید.
شعرهای من
اندوه گوزنی زخمی است
که به سمت رودخانه فرار میکند.
کاش فاصلهمان رودخانهئی از عسل بود
و زنبوران پاسبان خانه ما بودهاند.
آخر چه داشت زندگی
با خورجینی که مدام پر کردیم و خالی به خانه خود رسیدیم
آخر چه داشت زندگی
در موطنی که بوی غروب میدهد
سگها پارس میکنند
و صدای کسی به گوش کسی نمیرسد.
با زخمهائی به رنگ صورتمان
در میهمانی دنیا مست کردهایم
و بر جراحت هم میخندیم.
فرصتمان همین است
تا از دریچههای مجازی
پرمان را بیرون گیریم
و به یکدیگر تعارف کنیم.
ما آفتابیم و در آتش خود زندهایم
شاخههای شکستهئی که از سرِ اتفاق میوه دادیم
بر شانه هم سر نهادیم
از سنگینی خود بیقراریم.
سرخوش میان سوسن و تاریکی بال میزنیم
و از جرقه انگشتهایمان که به هم میسایند
یکدیگر را میشناسیم.
سایههای شما هستم من
در سایهها
رهگذران خسته خنک میشوند
و به حرمت من دعا میخوانند.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۲۶ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۲۶ صفحه
نظرات کاربران
دوست داشتنی , کوتاه و در عین حال عمیق 💙💙
باید بگم اینها شعر نیست بلکه کاریکلماتوره. زبان در دم دستی ترین شکلش استفاده شده. حسامیزی به معنی امروزیش در این کارها وجود نداره. بار معنایی در بیشتر کارها بر روی یک نکته ست که در حکم پیام هستش، نه
اشعاری از شمس لنگرودی عزیز ،صمیمی و عالی ،اشعارش شنونده خاص می خواهد