کتاب دنیایی که من می بینم
معرفی کتاب دنیایی که من می بینم
کتاب دنیایی که من می بینم نوشتۀ آلبرت اینشتین و ترجمۀ معصومه جعفری است. انتشارات آتیسا این کتاب آموزشی را روانۀ بازار کرده است.
درباره کتاب دنیایی که من می بینم
کتاب دنیایی که من می بینم حاوی گزیدهای از مقالهها و نامهها و اظهارات آلبرت اینشتین است. با مطالعهٔ این کتاب میتوان تصویر حقیقی و واقعی این دانشمند را دریافت. گفته میشود که امروزه، این فرد برخلاف خواسته و میل خودش، به گرداب و کشمکش هوسهای سیاسی و تاریخ معاصر کشانده شده است؛ بنابراین اینشتین سرنوشتی مشابه با بسیاری از بزرگان تاریخ را تجربه میکند؛ در واقع شخصیت و عقاید او تحریف شده و سپس در معرض دید جهانیان قرار میگیرد. آلبرت اینشتین یکی از برجستهترین فیزیکدانان قرن بیستم بود. چهره و نام او همراه با فرمول مشهور E=mc که رابطۀ بین انرژی و جرم را توصیف میکند، تقریباً برای همگان شناخته شده است. تأثیر او بر علم و اندیشهٔ روشنفکرانه در طول زندگیاش عمیق بوده است. این کتاب شامل مجموعهای از ۶۷ مقاله است که قبل از سال ۱۹۳۵ یعنی زمانی که اینشتین در اوج قدرت علمی بود، منتشر شد. بهدلیل شهرت و موقعیتی اجتماعی که این فیزیکدان داشت، بهراحتی نظرات خود را درمورد مسائل اجتماعی فلسفی و سیاسی که کاملاً غیرمرتبط با فیزیک و ریاضیات بود، بیان میکرد. این مقالهها ورود اولیهٔ او به این حوزهها را تثبیت کرد.
خواندن کتاب دنیایی که من می بینم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به علاقهمندان به علم پیشنهاد میکنیم.
درباره آلبرت اینشتین
آلبرت اینشتین متولد ۱۴ مارس ۱۸۷۹ در آلمان است. فیزیکدانی که نظریه نسبیت را بهعنوان مهمترین دستاوردش توسعه داد که در کنار مکانیک کوانتومی دو ستون فیزیک مدرن به شمار میروند. او بهخاطر تأثیرش بر فلسفه علم نیز شناخته میشود. در نظر عامه مردم، اینشتین بیشتر بهخاطر فرمول همارزی جرم و انرژی یعنی E=mc۲ شهرت دارد که از آن بهعنوان معروفترین فرمول در سراسر جهان یاد میشود. او برای «خدماتش در زمینه فیزیک نظری و بهویژه کشف قانون اثر فوتوالکتریک»، موفق به کسب جایزه نوبل در سال ۱۹۲۱ شد. آلبرت اینشتین در سال ۱۹۵۵ از دنیا رفته است.
بخشی از کتاب دنیایی که من می بینم
«معنای زندگی
معنای زندگی انسان یا کلاً حیات اجتماعی به چه معناست؟ برای پاسخ به این سؤال باید به یک مذهب رجوع کرد ابتدا باید بدانیم آیا پرسیدن چنین سؤالی منطقی است؟ جواب من این است؛ انسانی که فکر میکند زندگی خود و مخلوقات اطرافش بیمعناست نهتنها بدبخت است؛ بلکه لیاقت و شایستگی زیستن را هم ندارد موقعیت خارقالعادهای که ما موجودات فانی داریم چیست؟ هر یک از ما برای مدتی کوتاه در اینجا خواهیم بود؛ اما برای چه هدفی اینجاییم؟ نمیدانیم، اگرچه گاهی فکر میکنیم که میدانیم زندگی روزمره را بدون عمیقشدن در آن در نظر بگیرید ما برای دوستان و خانواده خود وجود داریم اولازهمه برای کسانی که تمام خوشبختی ما به لبخند و رفاه و سلامتی آنها بستگی دارد و بعد برای همه کسانی که اگرچه رابطه نزدیکی با آنها نداریم و نمیشناسیم؛ اما سرنوشتمان بهگونهای به هم پیوند خورده است روزی صدبار به خودم این مسئله را یادآوری میکنم که زندگی درونی و بیرونی من به همه انسانهای دیگر چه آنهایی که زندهاند و آنهایی که از این جهان رخت بربستهاند بستگی دارد و به نحوی از آنان تأثیر میگیرد؛ بنابراین خودم را مجبور میکنم به همان اندازهای که از محبت و زحمات دیگران دریافت کردهام پس باید به دیگران نیز بدهم و این حق را ادا کنم گاهی آن چنان در زندگی و بیهوده غرق میشوم و تحتفشار این احساس قرار میگیرم که مبادا
بیش از حد زحمت دیگران را هدر دادهام من اختلاف طبقاتی را برخلاف عدالت و در آخرین چاره مبتنی بر زور میدانم همچنین فکر میکنم که ساده زیستن از نظر جسمی و روحی برای همگان مفید و سودمند است. من به آزادی بشر در معنای فلسفی بهطورقطع هیچ اعتقادی ندارم. فکر میکنم هرکس نهتنها تحت اجبار عوامل خارجی بلکه بهواسطه نیروی داخلی و مطابق با نیازها و خواستههای درونی خویش نیز عمل میکند شوپنهاور میگوید: «یک شخص میتواند آنچه را که اراده کرده است انجام دهد؛ اما هر آنچه را که اداره کرده نمیتواند انجام دهد این عبارت از دوره جوانی الهامبخش من بوده و تسلیام داده است و کمک کرده که در برابر مشکلات و ناآرامیهای زندگی خودم و دیگران صبور و شکیبا باشم. در واقع این، حس احساس مسئولیت را که گاهی ممکن است فلجکننده باشد کاهش میدهد و اجازه نمیدهد که در این دنیا خود و دیگران را آنقدرها هم جدی بگیریم این حس انسان را به جنبهای از زندگی دعوت میکند که در آن همه چیز جنبه شوخی پیدا میکند و زندگی را برای او راحت و آسان میکند.
پرسش در مورد، هستی کشف معنا و هدف زندگی یا مقصود از آفرینش بهطورکلی و از نظر عینی همیشه به نظر من تحقیقی پوچ و بیفایده بوده است؛ اما بااینوجود هرکسی عقاید مخصوص به خود را دارد که جهت تلاشها و قضاوتهایش را تعیین میکند. در این مورد من هرگز آسایش و خوشبختی را بهعنوان هدف نهایی و همیشگی نشناختهام چنین طرز فکر و اخلاقی را برای یک گله خوک مناسبتر میدانم عقاید و اهدافی که راه من را روشنتر کرده است و هر از چند گاهی جرئت تازهای به من میدهد تا زندگی شاد و توأم با آرامش داشته باشم، حقیقت نیکوکاری و زیبایی بودهاند.»
حجم
۳٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۷ صفحه
حجم
۳٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۷ صفحه