آلبرت اینشتین
زندگینامه و معرفی کتابهای آلبرت اینشتین
آلبرت اینشتین (Albert Einstein)، یکی از برجستهترین دانشمندان تاریخ، با طرح پرسشهایی کودکانه دربارهی قطبنما مسیر خود را آغاز کرد و به کسی تبدیل شد که عمیقترین اسرار جهان را آشکار ساخت. نظریهپرداز نسبیت خاص و عام، دیدگاه بشر نسبت به فضا، زمان و گرانش را متحول کرد و میراث او نهتنها در معادلات ریاضی و نظریات فیزیکی، بلکه در روح پرسشگر و جستوجوگری که به دیگران آموخت، جاودانه است. اینشتین به مسائل اجتماعی و سیاسی نیز توجه داشت و مخالف گسترش سلاحهای هستهای بود.
بیوگرافی آلبرت اینشتین
زمستان ۱۸۷۹، در شهر اولم آلمان، هرمان و پائولین اینشتین صاحب پسری شدند که سرنوشتش تغییر مسیر علم و تاریخ بشریت بود. آلبرت با سری بزرگتر از حد معمول به دنیا آمد، طوری که ماما فکر میکرد نوزاد ناقصالخلقه است. پائولین نیز نگران تأخیر در رشد پسرش بود - آلبرت تا چهارسالگی تقریباً حرف نمیزد و تا هفتسالگی هر جمله را قبل از بیان، چندین بار زیر لب تکرار میکرد.
برخلاف نگرانیهای اولیه، درون این کودک کمحرف، ذهنی فوقالعاده در حال شکلگیری بود. در پنجسالگی، پدرش هرمان که مهندس الکترونیک بود، قطبنمایی به او هدیه داد. این هدیهی ساده، نقطهی عطفی در زندگی آلبرت شد. او ساعتها به حرکت عقربه خیره میشد و از خود میپرسید کدام نیروی نامرئی آن را به سمت شمال هدایت میکند. بعدها نوشت: «این تجربه عمیقاً و برای همیشه بر من تأثیر گذاشت. چیزی پشت اشیا باید پنهان باشد.»
سالهای مدرسه
در مدرسه، آلبرت جوان با سیستم آموزشی نظامیوار و سختگیرانهی پروسی مواجه شد. معلمان انتظار داشتند دانشآموزان مانند ماشین، مطالب را حفظ و تکرار کنند؛ اما ذهن پرسشگر آلبرت با این سیستم سازگار نبود. او میخواست بداند چرا و چگونه. یکی از معلمانش گفته بود «حتی حضورت در کلاس آزارم میدهد.»
بااینحال، در خانه، آلبرت غرق در مطالعهی کتابهای علمی و ریاضی بود. در ۱۲ سالگی، خودش هندسهی اقلیدسی را یاد گرفت. در ۱۴ سالگی، کانت میخواند. عمویش یاکوب که مهندس بود، مسائل پیچیدهی ریاضی به او میداد و از توانایی خارقالعادهی برادرزادهاش در حل آنها شگفتزده میشد.
نوجوانی و بحران خانوادگی
در ۱۵سالگی، زندگی آلبرت دستخوش تغییر بزرگی شد. کسبوکار خانوادگیشان در مونیخ ورشکست شد و خانواده تصمیم به مهاجرت به ایتالیا گرفتند؛ اما آلبرت باید برای اتمام تحصیلات در مونیخ میماند. تنهایی و فشار روانی باعث شد او مدرسه را رها کند و به خانوادهاش در میلان بپیوندد.
عشق و علم در زوریخ
پس از ناکامی در اولین آزمون ورودی، سرانجام در ۱۸۹۶ وارد مؤسسهی فناوری زوریخ شد. در آنجا با میلوا ماریچ، دختری صرب که تنها دانشجوی زن کلاس فیزیک بود، آشنا شد. میلوا باهوش و مستقل و چهار سال بزرگتر از آلبرت بود. آنها ساعتها دربارهی فیزیک بحث میکردند و عاشق هم شدند.
سالهای سخت در برن
فارغالتحصیلی اینشتین مصادف شد با دورهای از بیکاری و ناامیدی. هیچ دانشگاهی حاضر به استخدام این جوان سرکش نبود. سرانجام با کمک دوستش مارسل گراسمن، در ادارهی ثبت اختراعات برن استخدام شد. این شغل که بهظاهر بنبستی در مسیر علمی او بود، به نیرویی پنهان تبدیل شد.
سال معجزهآسا
سال ۱۹۰۵ که به سال معجزهآسا معروف است، اینشتین ۲۶ساله، چهار مقاله منتشر کرد که هر کدام تاریخساز بود:
۱. اثر فوتوالکتریک: نشان داد نور هم ذره است هم موج. این مقاله بعداً جایزهی نوبل را برایش به ارمغان آورد.
۲. حرکت براونی: ثابت کرد اتمها واقعاً وجود دارند.
۳. نسبیت خاص: نشان داد زمان و فضا نسبی هستند.
۴. معادله E=mc²: رابطۀ بین ماده و انرژی را کشف کرد.
نظریهها و اختراعات مهم آلبرت اینشتین
بین ۱۹۰۷ تا ۱۹۱۵، اینشتین روی بزرگترین دستاورد عمرش کار کرد: نظریهی نسبیت عام. این نظریه نشان میداد گرانش در واقع خمیدگی بافت فضا - زمان است. پیچیدگی ریاضی این نظریه چنان بود که در آن زمان تنها معدودی از دانشمندان میتوانستند درکش کنند.
سال ۱۹۱۹ نقطهی عطفی در زندگی آلبرت اینشتین بود. در این سال، نتایج مشاهدات خورشیدگرفتگی که توسط آرتور ادینگتون و تیمش انجام شد، پیشبینی نظریهی نسبیت عام اینشتین دربارهی انحراف نور ستارگان در میدان گرانشی خورشید را تأیید کرد. این تأیید تجربی که در جلسۀ مشترک انجمن سلطنتی و انجمن نجوم سلطنتی در لندن اعلام شد، بهسرعت در رسانههای جهان بازتاب یافت.
روزنامهی لندن تایمز با تیتر «انقلاب در علم – نظریهی جدید جهان - ایدههای نیوتن تأیید شد» این خبر را پوشش داد و به دنبال آن، رسانههای سراسر جهان به معرفی اینشتین و نظریهاش پرداختند. این رویداد اینشتین را از یک فیزیکدان نسبتاً گمنام به چهرهای جهانی تبدیل کرد. او به یکباره به نمادی از نبوغ علمی و خردورزی بشر تبدیل شد و شهرتش از محافل علمی به جامعهی عمومی گسترش یافت. ازآنپس، اینشتین به چهرهای شناختهشده در سراسر جهان تبدیل شد و حتی افرادی که درک عمیقی از نظریات او نداشتند، نامش را با دانش و نبوغ مترادف میدانستند.
اینشتین فراتر از یک دانشمند بود. او فیلسوف، صلحطلب و انساندوستی برجسته بود. نظریاتش پایهی بسیاری از فناوریهای مدرن است:
سیستم موقعیتیاب جهانی (GPS)
انرژی هستهای
سلولهای خورشیدی
لیزر
ساعتهای اتمی
زندگی شخصی آلبرت اینشتین
زندگی شخصی اینشتین پر از فراز و نشیب بود. آلبرت اینشتین در سال ۱۹۰۳ با میلوا ماریچ، همکلاسی سابقش در مؤسسه پلیتکنیک زوریخ، ازدواج کرد. آنها قبل از ازدواج در سال ۱۹۰۲ صاحب دختری به نام لیزرل شدند که سرنوشت او مشخص نیست - برخی معتقدند که او به فرزندخواندگی سپرده شد و برخی میگویند در کودکی از مخملک درگذشت. پس از ازدواج، آنها دو پسر به نامهای هانس آلبرت (متولد ۱۹۰۴) و ادوارد (متولد ۱۹۱۰) داشتند.
رابطهی اینشتین با میلوا بهتدریج رو به سردی گرایید و در سال ۱۹۱۴ از هم جدا شدند. در سال ۱۹۱۹ رسماً طلاق گرفتند و اینشتین متعهد شد که اگر روزی برندهی جایزۀ نوبل شد، پولش را به میلوا بدهد. او به قولش عمل کرد و در سال ۱۹۲۱ که برندهی جایزهی نوبل فیزیک شد، تمام مبلغ جایزه را به همسر سابقش داد. در همان سال ۱۹۱۹، اینشتین با دخترعمویش السا لوونتال ازدواج کرد که تا پایان عمر در کنار او ماند.
رابطهی اینشتین با فرزندانش پیچیده بود. هانس آلبرت که مهندس شد، رابطهی نسبتاً خوبی با پدرش داشت؛ اما ادوارد که به اسکیزوفرنی مبتلا بود، بیشتر عمرش را در مؤسسات روانی گذراند. اینشتین که در سال ۱۹۳۳ به آمریکا مهاجرت کرده بود، تا پایان عمر نتوانست پسر کوچکش را که در سوئیس مانده بود، ببیند. این موضوع همواره یکی از بزرگترین غمهای زندگی او بود.
اینشتین در نامههای خصوصیاش اغلب از احساس گناه نسبت به خانوادهاش مینوشت. او اذعان میکرد که وقت کافی برای همسر و فرزندانش نگذاشته و بیش از حد درگیر کار و پژوهشهایش بوده است. بااینحال، او تلاش میکرد از راه دور با نامهنگاری با فرزندانش ارتباط برقرار کند و در امور تحصیلی و زندگی آنها مشارکت داشته باشد.
السا، همسر دوم اینشتین، دو دختر از ازدواج قبلیاش داشت که اینشتین رابطهی خوبی با آنها برقرار کرد. او بهخصوص با مارگوت، دختر کوچکتر السا، ارتباط نزدیکی داشت و او را در کارهای علمیاش همراهی میکرد. پس از مرگ السا در سال ۱۹۳۶، هلن دوکاس، منشی و دوست نزدیک خانواده، نقش مهمی در مراقبت از اینشتین و امور خانهاش ایفا کرد.
در سالهای پایانی زندگی، اینشتین بیشتر وقتش را در خانهاش در پرینستون میگذراند و زندگی نسبتاً منزویای داشت. بااینحال، رابطهاش با نوههایش (فرزندان هانس آلبرت) گرم و صمیمی بود و از دیدار با آنها لذت میبرد. برنارد سیزر، یکی از نوههایش، بعدها خاطرات جالبی از پدربزرگش نقل کرد و او را فردی مهربان و شوخطبع توصیف کرد که علیرغم شهرت جهانیاش، در محیط خانواده بسیار ساده و بیتکلف بود.
فرار از آلمان نازی
در سال ۱۹۳۳، با بهقدرترسیدن حزب نازی در آلمان، اینشتین که در آن زمان برای سخنرانی در آمریکا به سر میبرد، تصمیم گرفت به آلمان بازنگردد. نازیها که یهودیستیزی را در دستور کارشان قرار داده بودند، خانهی اینشتین را غارت کردند. آنها حسابهای بانکیاش را مصادره و حتی جایزهای برای سر او تعیین کردند. نازیها همچنین کتابهای او را همراه با آثار دیگر دانشمندان یهودی در میادین عمومی به آتش کشیدند.
اینشتین پس از ترک آلمان، ابتدا مدتی در بلژیک و انگلستان اقامت گزید و سپس به دعوت مؤسسهی مطالعات پیشرفتهی پرینستون، به طور دائم در آمریکا ساکن شد. او در سال ۱۹۴۰ به تابعیت آمریکا درآمد؛ اما همواره نسبت به سرنوشت یهودیان اروپا و بهخصوص آلمان نگران بود. در طول جنگ جهانی دوم، او تلاش زیادی برای کمک به فرار دانشمندان و روشنفکران یهودی از اروپا کرد و با نوشتن نامههای متعدد به مقامات آمریکایی، سعی در تسهیل مهاجرت آنها داشت.
نامهی سرنوشتساز به روزولت
در ۲ اوت ۱۹۳۹، آلبرت اینشتین نامهای تاریخی به فرانکلین روزولت رئیسجمهور وقت آمریکا نوشت. در این نامه، او دربارهی امکان ساخت بمب اتمی توسط آلمان نازی هشدار داد و از روزولت خواست تا آمریکا نیز تحقیقات در این زمینه را آغاز کند. این نامه که به پیشنهاد دانشمند مجارستانی لئو سیلارد نوشته شد، نقطهی آغاز پروژهی منهتن بود.
اینشتین در نامهاش توضیح داد که پیشرفتهای اخیر در فیزیک هستهای میتواند به ساخت بمبهای بسیار قدرتمند از نوع جدید منجر شود. او همچنین اشاره کرد که آلمان صادرات اورانیوم از معادن چکسلواکی را متوقف کرده و دانشمندان آلمانی در حال تحقیق روی شکافت هستهای هستند. اینشتین پیشنهاد کرد که دولت آمریکا با دانشمندان هستهای ارتباط برقرار کند و بودجهای برای این تحقیقات اختصاص دهد.
روزولت به این نامه توجه جدی نشان داد و کمیتهای برای بررسی موضوع تشکیل داد که نهایتاً به تأسیس پروژهی منهتن انجامید. اینشتین خود هرگز در پروژهی منهتن شرکت نکرد و بعدها از نقشش در آغاز عصر هستهای اظهار پشیمانی کرد. او پس از بمباران هیروشیما و ناکازاکی، به یکی از منتقدان سرسخت سلاحهای هستهای تبدیل شد و تا پایان عمر برای خلع سلاح هستهای تلاش کرد و گفت: «اگر میدانستم آلمانها در ساخت بمب اتم موفق نخواهند شد، هرگز آن نامه را نمینوشتم.»
سالهای پایانی و علت مرگ آلبرت اینشتین
در سالهای پایانی عمر، اینشتین به زندگی نسبتاً سادهای در پرینستون ادامه داد. او که همچنان در مؤسسهی مطالعات پیشرفته مشغول به کار بود، بیشتر وقتش را صرف کار روی نظریهی میدان یکپارچه میکرد - تلاشی جاهطلبانه برای یکپارچهسازی تمام نیروهای طبیعت در یک چارچوب نظری واحد. بااینحال، این تلاشها به نتیجهی مطلوب نرسید و بسیاری از فیزیکدانان معاصر معتقد بودند که او در مسیری اشتباه گام برمیدارد.
در آخرین سالهای زندگی، اینشتین به فعالیتهای سیاسی و اجتماعی خود نیز ادامه داد. او بهشدت نگران گسترش سلاحهای هستهای بود و با امضای بیانیهی راسل - اینشتین در سال ۱۹۵۵، بار دیگر بر خطرات این سلاحها تأکید کرد. اینشتین سرانجام در ۱۸ آوریل ۱۹۵۵ در سن ۷۶ سالگی در بیمارستان پرینستون به علت آنوریسم آئورت شکمی درگذشت. طبق وصیتش، جسدش سوزانده شد و خاکسترش در مکانی نامعلوم پراکنده شد. مغز او به درخواست پزشکان برای مطالعات علمی نگهداری شد.
نقلقولهای ماندگار از آلبرت اینشتین
«خدا تاس نمیاندازد.»
«تخیل مهمتر از دانش است.»
«زندگی مثل دوچرخهسواری است. برای حفظ تعادل باید در حرکت باشی.»
«دو چیز بینهایت است: جهان هستی و حماقت بشر؛ و من دربارهی اولی مطمئن نیستم.»
نگاهی به کتابها و آثار آلبرت اینشتین
نظریهی نسبیت خاص و عام
کتاب «نظریه نسبیت خاص و عام» اثر آلبرت اینشتین، در سال ۱۹۱۶ نوشته شده است و اصول این نظریهها را با زبانی ساده و کمترین استفاده از فرمولهای ریاضی توضیح میدهد. این اثر برای استفادهی عموم طراحی شده و خوانندگان را با بینشی عمیق دربارهی مفهوم نسبیت آشنا میکند. اینشتین در این کتاب، روش تحقیق خلاقانه و منحصربهفرد خود را نیز برجسته میسازد و بهسادگی مباحث پیچیدهای را توضیح میدهد که به درک عمیقتری از فیزیک مدرن منجر میشود.
دنیایی که من میبینم
کتاب دنیایی که من میبینم گزیدهای از مقالات، نامهها و اظهارات آلبرت اینشتین است که تصویری حقیقی از او ارائه میدهد. این مجموعه شامل ۶۷ مقاله است که پیش از سال ۱۹۳۵، در اوج شهرت علمی او منتشر شدهاند. در این کتاب، اینشتین علاوه بر دیدگاههای علمیاش، نظرات خود را دربارهی مسائل اجتماعی، فلسفی و سیاسی بیان کرده است. او به دلیل موقعیت اجتماعیاش، به این حوزهها ورود کرده و تأثیر عمیقی بر علم و اندیشهی روشنفکرانه داشته است.
پروفسور اینشتین عزیز
کتاب پروفسور اینشتین عزیز شامل حدود ۶۰ نامه از کودکان به اینشتین است که نشاندهندهی علاقه و کنجکاوی آنها در موضوعات علمی است. اینشتین با احترام و لطافت به این نامهها پاسخ داده و پیچیدگیهای علمی را با زبانی ساده توضیح داده است. نامهها موضوعات مختلفی، از نظریهی نسبیت تا پرسشهای روزمره، مانند سردشدن سوپ را در برمیگیرند. این کتاب همچنین شامل زندگینامهی مختصر اینشتین، گاهشمار زندگیاش و مقالهای از رابرت شولمان است.
چرا جنگ؟
کتاب چرا جنگ؟ مجموعهای از نامهنگاریهای آلبرت اینشتین و زیگموند فروید است که دربارهی ماهیت جنگ و ریشههای آن بحث میکنند. اینشتین با نگاهی عقلانی، جنگ را نتیجهی تربیت نادرست و تقدیس نفرت میداند، درحالیکه فروید به جنبههای روانشناختی و ناخودآگاه انسان میپردازد. این گفتگو، نمایانگر دو رویکرد علمی و فلسفی در بررسی یکی از مسائل بنیادین بشر است و به تحلیل عمیق علل اجتماعی و روانی جنگ میپردازد. آوانامه نیز این کتاب را بهصورت صوتی منتشر کرده است.