دانلود و خرید کتاب ابله فئودور داستایوفسکی ترجمه سیدمحمد طهماسبی
تصویر جلد کتاب ابله

کتاب ابله

معرفی کتاب ابله

کتاب ابله نوشتۀ فئودور داستایوفسکی و ترجمۀ سیدمحمد طهماسبی و حمید غلامی است. انتشارات آتیسا این رمان مشهور روسی را روانۀ بازار کرده است.

درباره کتاب ابله

کتاب ابله یکی از شاهکارهای مهم قرن نوزدهم به قلم فئودور داستایفسکی است که اولین‌بار به‌صورت پاورقی در فاصله‌ٔ سال‌های ۱۸۶۸ تا ۱۸۶۹ میلادی منتشر شد؛ اثری که همواره مورد تحسین و ستایش قرار گرفته است و البته پر از تصویرسازی‌ها و توصیف‌های دقیقی است که بر جذابیت داستان افزوده است. شخصیت اصلی کتاب ابله، «پرنس میشکین» از نوادگان یک خاندان سلطنتی ورشکسته است. عنوان ابله برگرفته از شخصیت مهربان و خوش‌قلب او است که در نظر بسیاری از افراد، نشانه‌ای از حماقت و نادانی او است. ابله، داستان رویدادها و فرازونشیب‌هایی است که این شخصیت در میان تناقض‌ها، علاقه‌مندی‌ها و احساسات در جامعه‌ای این‌جهانی و زمینی‌شده تجربه می‌کند. نکته‌سنجی داستایوفسکی و نگاه عمیق او، «ابله» را یکی از ماندگارترین شاهکارهای ادبی جهان کرده است. نکتهٔ مهم دیگر در این کتاب حالت رازگونه‌ای است که بیشتر میان چهار شخصیت اول، دو زن و دو مرد وجود دارد و داستایوفسکی با چیره‌دستی این حالت رازگونه را تا پایان کتاب سربه‌مهر نگه می‌دارد. درست در آخرین صفحه‌ها آن را همچون گرزی غول‌آسا بر فرق خواننده فرود می‌آورد.

خواندن کتاب ابله را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به علاقه‌مندان ادبیات داستانی و به‌ویژه دوستداران کتاب‌های فئودور داستایفسکی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره فئودور داستایفسکی

فیودور میخایلوویچ داستایوسکی در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ به دنیا آمد. او نویسندهٔ مشهور و تأثیرگذار اهل روسیه بود. ویژگی منحصربه‌فرد آثار او، روان‌کاوی و بررسی زوایای روانی شخصیت‌های داستان است. بسیاری او را بزرگ‌ترین نویسندۀ روان‌شناختی جهان به شمار می‌آورند. داستایوفسکی ابتدا برای امرار معاش به ترجمه پرداخت و آثاری چون «اوژنی گرانده» اثر بالزاک و «دون کارلوس» اثر فریدریش شیلر را ترجمه کرد؛ سپس به نگارش داستان و رمان پرداخت. بیشتر داستان‌های داستایفسکی، سرگذشت مردمی عصیان‌زده و بیمار و روان‌پریش است. در بیشترِ داستان‌های او، مثلث عشقی دیده می‌شود؛ به این معنی که زنی در میان عشق دو مرد یا مردی در میان عشق دو زن قرار می‌گیرد. در این گره‌افکنی‌ها است که بسیاری از مسائل روان‌شناسانه (که امروز تحت‌عنوان روانکاوی معرفی می‌شود) بیان شده است. منتقدان، این شخصیت‌های زنده و طبیعی و برخوردهای کاملاً انسانی آن‌ها را ستایش کرده‌اند.

رمان‌ها و رمان‌های کوتاه این نویسنده عبارتند از: (۱۸۴۶) بیچارگان، (۱۸۴۶) همزاد، (۱۸۴۷) خانم صاحبخانه/ بانوی میزبان، (۱۸۴۹) نیه توچکا (ناتمام)، (۱۸۵۹) رؤیای عمو، (۱۸۵۹) روستای استپان چیکو، (۱۸۶۱) آزردگان/ تحقیر/ توهین‌شدگان، (۱۸۶۲) خاطرات خانهٔ اموات، (۱۸۶۴) یادداشت‌های زیرزمینی، (۱۸۶۶) جنایت و مکافات، (۱۸۶۷) قمارباز، (۱۸۶۹) ابله، (۱۸۷۰) همیشه شوهر، (۱۸۷۲) جن‌زدگان، (۱۸۷۵) جوان خام، (۱۸۸۰) برادران کارامازوف.

داستان‌های کوتاه و بلند او نیز عبارتند از: در پانسیون اعیان، (۱۸۴۶) آقای پروخارچین، (۱۸۴۷) رمان در نُه نامه، (۱۸۴۸) شوهر حسود، (۱۸۴۸) همسر مردی دیگر، (۱۸۴۸) همسر مردی دیگر و شوهر زیر تخت (تلفیقی از ۲ داستان قبلی)، (۱۸۴۸) پولزونکوف، (۱۸۴۸) دزد شرافتمند، (۱۸۴۸) درخت کریسمس و ازدواج، (۱۸۴۸) شب‌های روشن، (۱۸۴۹) قهرمان کوچولو، (۱۸۶۲) یک داستان کثیف/ یک اتفاق مسخره، (۱۸۶۵) کروکدیل، (۱۸۷۳) بوبوک، (۱۸۷۶) درخت کریسمس بچه‌های فقیر، (۱۸۷۶) نازنین، (۱۸۷۶) ماریِ دهقان، (۱۸۷۷) رؤیای آدم مضحک، دلاور خردسال، قلب ضعیف (۱۸۴۸)، بوبوک (۱۸۷۳).

مقاله‌های او عبارتند از: Winter Notes on Summer Impressions (۱۸۶۳) و یادداشت‌های روزانهٔ یک نویسنده (۱۸۷۳–۱۸۸۱)،

ترجمه‌های او عبارتند از: (۱۸۴۳) اوژنی گرانده (انوره دو بالزاک)، (۱۸۴۳) La dernière Aldini (ژرژ ساند)، (۱۸۴۳) Mary Stuart (فریدریش شیلر) و (۱۸۴۳) Boris Godunov (الکساندر پوشکین)،

فئودور داستایفسکی نامه‌های شخصی و نوشته‌هایی را که پس از مرگش منتشر شده، در کارنامۀ نوشتاری خویش دارد. او در ۹ فوریهٔ ۱۸۸۱ درگذشت.

بخشی از کتاب ابله

«قطار ورشو با حداکثر سرعت وارد ایستگاه سن‌پترزبورگ ۲ شد. ساعت ۹ صبح بود و غلظت مه و رطوبت اجازه نمی‌داد اطراف ریل به‌خوبی دیده شود ریل‌ها لغزنده شده بودند و سرمای هوا به حدی بود که حتی مسافران داخل قطار نیز از آن در امان نبودند. کوپه‌های درجه سهٔ قطار حامل مسافران زیادی بود که یک شب طولانی و سرد را تحمل کرده و حالا با چشمانی خواب‌آلود و صورت‌های رنگ‌پریده به سن‌پترزبورگ رسیده بودند؛ این قشر متوسط، برای جست‌وجوی زندگی بهتر خانه و کاشانه خود را ترک کرده بودند عده‌ای از مسافران هم از سفر خارج برگشته بودند. دو مرد جوان در یکی از همین کوپه‌های درجه سه کنار پنجره و درست مقابل یکدیگر نشسته بودند؛ علاوه بر لباس‌های نامرتب و ظاهر آشفته‌شان که به‌شدت جلب‌توجه می‌کرد، هر دو جز یک چمدان کوچک، چیز دیگری همراه خود نداشتند؛ اما موارد مشترک آن دو فقط در همین موارد خلاصه نمی‌شد زندگی آن دو مرد جوان به طرز شگفت‌آوری به یکدیگر شباهت داشت. شاید کوپه درجه سه قطار ورشو قرار بود زندگی آن دو را به هم گره بزند؛ هرچند تا آن لحظه هیچ‌کدامشان از این شباهت عجیب خبر نداشتند. یکی از آنها حدوداً بیست و هفت سال داشت؛ با قامتی کوتاه موهای فر و مشکی چشمانی ریز و خاکستری، بینی‌اش پهن و صاف بود و استخوان گونه‌هایش که برجسته بود به‌خوبی به چشم می‌آمد. پیشانی‌بلندی داشت که باعث می‌شد فرورفتگی بخش‌های پایینی صورتش کمتر دیده شود. لبخندی جسورانه تمسخرآمیز و گاهی هم کینه‌جویانه دائماً روی لب‌های نازکش نقش بسته بود. با همۀ اینها هیکل قوی‌اش در چهرۀ رنگ‌پریده و بی‌روحش گم شده بود. او بیش از هر چیز به مردگان شباهت داشت سرمای داخل کوپه فرق چندانی با بیرون نداشت؛ مرد جوان اورکت پشمی‌ای پوشیده بود تا در مقابل این هوا دوام آورد. درست بر خلاف هم کوپه‌ای‌اش که با پالتویی زمخت و بزرگ بازهم از سرما به خود می‌لرزید؛ زیرا این پالتو به‌هیچ‌وجه مناسب سرمای روزهای پایانی ماه نوامبر آن هم در روسیه، نبود. معمولاً مسافرانی که از سوئیس یا شمال ایتالیا بازمی‌گردند، چنین پالتویی به تن دارند؛ چراکه برای هوای آنجا بسیار مناسب است؛ حتی کفش‌هایش هم برای زمستان‌های روسیه به‌شدت نامناسب بود. مرد جوانی که این پالتوی سوئیسی را پوشیده بود، بیست و شش‌هفت‌ساله به نظر می‌رسید. او قدی متوسط داشت موها و ریش‌های کم‌پشت روشن و گونه‌های لاغرش از او حالتی خاص ساخته بود؛ اما جدای از همۀ اینها چشمان درشتش باعث شده بود تا نگاه سنگینش جلب‌توجه کند در نگاه اول بیشتر به بیماران مبتلا به صرع شباهت داشت. بااین‌حال، چهره‌ای سرحال داشت که حالا در آن سرمای طاقت‌فرسا کبود شده بود. به نظر می‌رسید تمام دارایی و زندگی‌اش را در همان بقچه کوچکی حمل می‌کند که با یک دستمال‌گردن ابریشمی قدیمی و نخ‌نما گره‌زده بود هم‌قطارش همان‌طور که در پالتوی گرمش فرورفته بود به همۀ این جزئیات خیره شده و هیچ کمکی از دستش ساخته نبود جز اینکه لبخندی سرد تحویل او بدهد. گویا چندان هم از اینکه شاهد بداقبالی دیگران بود، ناراضی نبود و این حس را به‌خوبی می‌شد در چهره‌اش دید جوان مو مشکی پرسید: «هوا خیلی سرده! مگه نه؟»

ایران آزاد
۱۴۰۲/۰۹/۱۹

از انتشارات آتیسا برحذر باشید. کاش طاقچه هم از این موسسه‌ی سرقت ترجمه کتابی به اشتراک نمی‌گذاشت.

کاربر 6517003
۱۴۰۳/۰۴/۰۹

دوستان این ترجمه رو نخرید. بهترین ترجمه این کتاب ترجمه اقای حبیبی از نشر چشمه هستش.

حجم

۴٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۶۴۴ صفحه

حجم

۴٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۶۴۴ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان