کتاب آری یتا
معرفی کتاب آری یتا
کتاب آری یتا نوشتهٔ جان کنیتل و ترجمهٔ پرویز شهدی است. انتشارات مجید این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان که در سال ۱۹۵۷ منتشر شد، در دوراهی عشق و سرنوشت میگذرد.
درباره کتاب آری یتا
کتاب آری یتا در مراکش میگذرد؛ در شهر شلوغ و پرجنبوجوش کازابلانکا. «آرییتا» زن جوان آلمانی با اعصابی ظریف و حساس و همسر کارخانهدار بسیار ثروتمند، خشن و مستبدی است. آرییتا بهخاطر اخلاقهای ناپسند و رفتار خشونتآمیز شوهرش، میگریزد و به قصد رفتن به جنوب مراکش و سکونت در ویلای کوچکی که آنجا دارند، سوار اتوبوس میشود. او در یکی از ایستگاههای بینراهی، فریفتهٔ زیباییها و هوای خوش دهکدهای میشود و تصمیم میگیرد در مهمانسرای کوچک آن اقامت کند. این دهکده مکانی است که سرنوشت آرییتا در آن رقم میخورد و درگیر با رویدادهای پیچیده و خطرناک به عشق و زندگیای که موردعلاقهاش بوده، میرسد.
خواندن کتاب آری یتا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر سوئیس و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره جان کنیتل
جان کنیتل با نام اصلی «هرمان امانوئل کنیتل» در ۲۴ مارس ۱۸۹۱ به دنیا آمد و در ۲۶ آوریل ۱۹۷۰ در ماینفلد در گراوبوندن درگذشت. او نویسندهای سوئیسی و پسر یک مبلغ وورتمبرگ به نام «هرمان ویلهلم کنیتل» بود که در خدمت مأموریت بازلر بود و همراه با همسرش «آنا نی شولتزه» اهل تیرول جنوبی بود. کنیتل در هند به دنیا آمد؛ جایی که والدینش به کار تبلیغی مشغول بودند. او در سال ۱۸۹۵ از هند سفر کرد و به سوئیس بازگشت و در بازل ساکن شد. رمان «آری یتا» یکی از کتابهای اوست. او هم در زمینهٔ رمان کار کرد و هم نمایشنامه و فیلمنامه. داستانهای کوتاه و بلندش عبارتند از: مسافری در شب (۱۹۲۴)، ترز اتیین (۱۹۲۷)، طلای نیل (۱۹۲۹)، مردمان نیمهشب (۱۹۳۰)، شراب قبرس (۱۹۳۳)، ویامالا (۱۹۳۴)، دکتر ابراهیم (۱۹۳۵). او ۷ نمایشنامه و ۸ فیلمنامه هم نوشت.
بخشی از کتاب آری یتا
«پیو صبح زود، پیش از بالا آمدن خورشید با صفی از الاغها که فرآوردههای اقیانوس را حمل میکردند و دوستان ماهیگیرش بهسوی بازار روز طلعت راه افتاد. آرییتا با تابش کورکنندهٔ پرتوی از خورشید از شکاف کرکره روی صورتش، از خواب بیدار شد. بیدرنگ از جا برخاست و با حرکتی سریع کرکرهها را باز کرد. روی کورهراه پوشیده از شن چشمش به پرندهای افتاد که با گلویی ورمکرده، انگار گوی بیلیاردی را بلعیده باشد و دم بازشدهاش بهشکل دم چلچله میان حرمسرای مادههای بیتفاوتش، با شکوه وقیحانهٔ سلطانی کوچک جلوه میفروخت و میخواند. کرو... کرو... کرو! کوچکترین صدای طبیعت، سبکترین زمزمهٔ برگهای خشک درختی در معرض باد، آواز دوردست یک کاکلی که با تمام قوا در آن صبح دلانگیز پروردگار را ستایش میکرد، آواز تودماغی و یکنواخت حامد که کف سنگفرش مهمانسرا را میشست ... هر صدای ویژهای، فقط نشاندهنده و مشخصکنندهٔ سکوت آن دوروبر بود. صدای پیو و همراهانش و تاخت الاغها را که دور میشدند، شنید، سپس دوباره به رختخواب برگشت و خوابید. طی مدتی که خودش را برای گذراندن روز آماده میکرد، احساس خلأیی کامل او را از این عزیمت گروه آگاه میساخت.»
حجم
۲۸۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۲۸۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
نظرات کاربران
لطفا در قسمت بی نهایت قرار بدید
زنی اصیل و زیبا که خانواده و هر چه داشته را در جنگ از دست داده و دست سرنوشت او را به مراکش و ازدواج می کشاند و... نویسنده در قالب داستان به بیان اوضاع نابسامان مراکش تحت استعمار و
مرد پولدار زنباره زنی که او هم برای خودش معشوق دارد تمام اصلا جذاب نبود