دانلود و خرید کتاب هزار قدم در دل شب تریسی چی ترجمه مهشید شبانیان
تصویر جلد کتاب هزار قدم در دل شب

کتاب هزار قدم در دل شب

نویسنده:تریسی چی
امتیاز:
۳.۵از ۸۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب هزار قدم در دل شب

کتاب هزار قدم در دل شب نوشتهٔ تریسی چی با ترجمهٔ مهشید شبانیان در انتشارات میلکان چاپ شده است. «میوکو» قهرمانی نیست که از دل افسانه‌های کهن آمده باشد. او دختری ساده و معمولی از خانواده‌ای از طبقه‌ٔ خدمتکار است؛ اما در سرزمین او ارواح، انسان‌ها، اهریمنان و خدایان در کنار هم زندگی می‌کنند.

درباره کتاب هزار قدم در دل شب

کتاب هزار قدم در دل شب داستان میوکو است. زندگی میوکو مثل خودش ساده و معمولی است تا روزی که ابرها می‌شکافند و نفرین مرگباری می‌خواهد آهسته‌آهسته او را به اهریمن تبدیل کند. شاید اگر میوکو داستان‌های مادر خرافاتی‌اش را باور می‌کرد، می‌دانست که پیش از وقوع فاجعه‌های وحشتناک، جهان مملو از هشدار می‌شود و به تو فرصت می‌دهد که سرنوشت را تغییر دهی، اما میوکو نشانه‌ها را نمی‌بیند و پیام بداقبالی جهان را دریافت نمی‌کند و نفرین مرگبار به او نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود.

میوکو می‌خواهد پیش از این‌که نفرین سراسر وجودش را در بر بگیرد، به استقبال ماجراهای جسورانه‌ای برود که بیشترِ مردم فقط در داستان‌ها شنیده‌اند. او با روح پرنده‌ا‌ی‌ عجیب همسفر می‌شود و پا به مسیری پرماجرا می‌گذارد. در این راهِ دورودراز که پر از قدرت و انتقام و شرارت است، میوکو از پیچ‌‌وخم‌های زیادی می‌گذرد، به ارواح نزدیک می‌شود، با هیولاها می‌جنگد و با شکارچی اهریمن روبه‌رو می‌شود تا شاید بتواند نفرین مرگبارش را باطل کند؛ اما در برابر این وعده‌ٔ وسوسه‌آمیز قرار می‌گیرد که اگر اهریمن‌شدن را بپذیرد، قدرتمندترین موجود فناپذیر جهان خواهد بود!

میوکو می‌داند که اگر به اهریمن تبدیل شود، تنها عضو خانواده یعنی پدرش هم او را از خود خواهد راند.

آیا میوکو در این ماجراجویی شگفت‌انگیز، می‌تواند در برابر این وسوسه مقاومت کند و از چنگال روح شیطانی‌ خود آزاد شود؟

آیا به خاطر رسیدن به قدرت و اعتبارِ اهریمنی، زندگی ساده و معمولی‌اش را رها خواهد کرد یا به دنبال راهی است که به سرزمینش بازگردد؟

آیا میوکو طعم دلچسب آزادی را خواهد چشید؟

کتاب هزار قدم در دل شب پاسخ این پرسش‌ها و پرسش‌های دیگر بسیاری را پاسخ می‌دهد و نشان می دهد پلید‌ی‌ها که دور شوند، پاکیِ وجودت خواهد درخشید.

کتاب هزار قدم در دل شب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به دوستداران آثار فانتزی پیشنهاد می‌شود.

کتاب‌های مشابه

اگر این رمان را دوست داشتید و به‌دنبال رمان‌های نوجوانی در همین حال و هوا می‌گردید، پیشنهاد می‌کنیم این کتاب‌ها را هم بخوانید: دختری که به اعماق دریا افتاد نوشته‌ی اکسی اوه، مروارید اژدها اثر یون ها لی، در جست و جوی جونی کیم نوشته‌ی الن اوه و آخرین ماه گمشده به قلم گریسی کیم.

بخشی از کتاب هزار قدم در دل شب

«میوکو آهی کشید. در طی سال‌ها، به تک‌تک فنجان‌های سرویس چای‌خوری آسیب زده بود. چند تایشان از دستش افتاده بودند، چند تایشان موقع تمیزکردن ترک برداشته بودند، چند تایشان را انگار که اسب باشند، روی سنگ‌های حیاط کروپ‌کروپ تازانده بود؛ ولی این آخری به ده سال پیش برمی‌گشت. از آن‌جا که فنجان‌های چای سرامیکی بودند، ذاتاً حساس بودند؛ اما دست‌وپاچلفتی‌بودن میوکو آن‌قدر بر حساسیت آن‌ها افزوده بود که انگار کافی بود به آن‌ها نگاهی بیندازد تا متلاشی شوند!

با توجه به این‌که تنها فنجان‌های باقی‌مانده، یا خرد شده یا با چسب مرمت شده بودند، روهیرو تشخیص داد که بالأخره وقتش رسیده آن‌ها را عوض کند. معمولاً خودش این فاصلهٔ یک‌ونیم کیلومتری را طی می‌کرد و به سفالگری می‌رفت. اما از آن‌جا که این روزها یک پایش شکسته بود، تصمیم بر این شد که در مهمان‌سرا بماند و به تنها مهمانی که در طول تمام هفته داشتند یعنی پرورش‌دهندهٔ کرم ابریشمِ مردم‌گریزی که یک دست داشت، خدمت کند. در عوض میوکو برای تهیهٔ فنجان‌های چای برود.

میوکو چتری برداشت و مشتاقانه از مهمان‌سرا بیرون زد. چون دختر بود، رسم بر این بود که همیشه یکی از خویشاوندان مرد، او را در بیرون همراهی کند؛ اما با توجه به نبودِ مادرش و وخامت اوضاع مهمان‌سرا، پدرش دراین‌باره سخت‌گیری نمی‌کرد؛ بنابراین میوکو پیش از این توانسته بود با اجازهٔ او از چای‌خانه چای یا از یکی از مزرعه‌دارانِ باقی‌مانده تخم‌مرغ بگیرد. با این حال، چنین کارهایی محدود به دهکده می‌شد و تصور رفتن به جایی دور مثل کورهٔ پخت سفال، جایی فراتر از مرزهای نیهائوی، آن‌چنان سرش را به دوران می‌انداخت و سرخوشش می‌کرد که نمی‌توانست این حس را درست‌وحسابی سرکوب کند.

روهیرو، مردی خوش‌تیپ و چهارشانه، میوکو را از چهارچوب در تماشا کرد. مادرش قبلاً می‌گفت اوتوری روهیرو زیباتر از آن است که مردی از دهکده‌ای فروپاشیده باشد. او اغلب این حرف را وقتی می‌زد که انگشتانش را لابه‌لای موهای ضخیم مشکی روهیرو فرومی‌کرد، یا چین‌وچروک‌های حاصل از خندهٔ کنار چشمانش را می‌شمرد. البته این‌گونه نبود که میوکو خیلی واضح این خاطرات را به یاد داشته باشد.

روهیرو با نگرانی زمزمه کرد: «سفالگر خوشش نمی‌آد.» به‌نظر میوکو، عادتِ زیرلبی‌حرف‌زدن پدرش تا حدودی روی ظاهر خوبش اثر منفی می‌گذاشت؛ چون فکر می‌کرد این عادت او را پیرتر از چهل‌وسه سال نشان می‌دهد. روهیرو در کودکی نیمی از شنوایی‌اش را هنگام شنا در رودخانهٔ اوزوتسو از دست داده بود. وقتی گریئیجیِ حریصی آن را مانند زردهٔ تخم‌مرغ از جمجمهٔ او مکید و باعث شد حس تشخیصش را از دست بدهد که چقدر بلند یا آرام صحبت می‌کند.»

Sophie
۱۴۰۱/۱۲/۱۱

آخرین باری که تونستم توی یه کتاب غرق بشم و قدم به قدم با قهرمان داستان پیش برم ،نفس بکشم و ماجراجویی کنم با هری پاتر بود .پس از سالها با این کتاب دوباره تجربه ش کردم. فوق العاده دلنشین

- بیشتر
yuki
۱۴۰۲/۰۱/۲۷

اگر امکانش هست به طاقچه بی نهایت اضافه ش کنید.

غزل
۱۴۰۲/۰۱/۰۸

واقعا عالی بود. وقتی که برای خوندنش گذاشتم کاملا ارزششو داشت.

Anahita Saharkhiz
۱۴۰۲/۰۱/۲۶

کتاب عالی‌ای هست با ترجمه‌ای عالی. سفر قهرمانی دختری که سعی می‌کنه نه‌تنها با شناخت توانایی‌هاش بر محدودیت‌های زمانه غلبه کنه بلکه راه رو برای آیندگانش هم هموار کنه.

Hanieh*
۱۴۰۱/۱۲/۰۲

عالی بود

romili
۱۴۰۲/۰۲/۱۸

به نظرم کتاب خیلی خوبی بود،داستان پردازیش عالی بود.یکم اولش تا با اصطلاحاتش آشنا بشین سخته ولی بعدش کاملا روون و جذاب میشه

*SaYeH*
۱۴۰۲/۰۳/۲۵

با عرض سلام خب خدمتتون عرض کنم که اگر به انیمه شهر اشباح و افسانه های ژاپنی علاقه دارید به احتمال زیاد به این کتاب علاقه مند میشید. این کتاب پر است از افسانه ها روح ها و اهریمن ها

- بیشتر
BARAN
۱۴۰۲/۰۲/۲۷

عالی ،بی نظیر،هنوز درکش نکردم کامل😁

کاربر 6182046
۱۴۰۲/۰۹/۲۶

کتاب هزار قدم در دل شب و دختری که در اعماق دریا افتاد هردو فوق‌العاده عالی بودن

BlueRainbow
۱۴۰۲/۰۸/۲۱

برای کسانی که علاقه به فرهنگ و افسانه های ژاپنی دارن، کتاب مناسبی:) پارت اول داستان کتاب برای من جذاب‌تر بود

«بیا دیگه. چیزهای ندیدهٔ زیادی اون بیرون هست.» چشمان دختر از اشک، یا شاید هیجان برق زد: «برای یه دختر؟» ‌«برای هرکسی که شجاعت و جرئت دیدن داشته باشه.»
Sophie
همه‌چیز و هرچیز بالأخره تمام می‌شود، چه بخواهی چه نخواهی، و به‌ندرت جوری تمام می‌شود که انتظارش را داری. در چنین اوضاعی، بهترین کاری که می‌توانی انجام دهی این است که کمربندت را محکم کنی و به راهت ادامه دهی.
ZAHRA
«بیا دیگه. چیزهای ندیدهٔ زیادی اون بیرون هست.» چشمان دختر از اشک، یا شاید هیجان برق زد: «برای یه دختر؟» ‌«برای هرکسی که شجاعت و جرئت دیدن داشته باشه.»
ZAHRA
نمی‌دانست چه حس آرامشی در این است که هم‌نوعانش حرف‌هایش را جدی بگیرند، در اینکه به‌جای ترس، با شفقت مواجه شود و به‌جای اینکه طرد شود، به او اهمیت بدهند. در حقیقت، حتی جرئت نکرده بود فکر کند که چنین چیزی ممکن است. اما فکرش را بکن، اگر همه با چنین درکی از او استقبال می‌کردند، چه سفر متفاوتی می‌شد، چه دنیای متفاوتی!
Sophie
او خطایی مرتکب شده بود و برخی از خطاها را نمی‌توان درست کرد. برخی از انتخاب‌ها هست که هرگز راه برگشتی ندارد.
Sophie
وقتی میوکو بچه بود، دلش می‌خواست با پسران هم‌سنش در میان این مزارع شخم‌زده کندوکاو کند و نوک پیکان‌های زنگ‌زده و تکه‌هایی از زره‌های پادتیر را از دل خاک بیرون بکشد؛ اما آداب مرسوم رفتار و کردار، این کار را برایش ممنوع کرده بود.
المیرا
همه به هم نیاز دارن و هیچ‌کس نمی‌تونه به‌تنهایی به اون چیزی که می‌خواد، برسه
𝐀𝐦𝐚𝐫𝐢𝐬
«می‌دونی، ممکنه به چیزی بدتر از مادرت تبدیل بشی!»
honeybee
همه‌چیز و هرچیز بالأخره تمام می‌شود، چه بخواهی چه نخواهی، و به‌ندرت جوری تمام می‌شود که انتظارش را داری. در چنین اوضاعی، بهترین کاری که می‌توانی انجام دهی این است که کمربندت را محکم کنی و به راهت ادامه دهی.
𝐀𝐦𝐚𝐫𝐢𝐬
میوکو نیشخندی زد و دست آبی‌اش شل شد. شاید کاملاً انسان نبود، شاید کاملاً اهریمن نبود؛ اما هرچه بود، بعد از تمام این اتفاقات، یک چیز را به‌طور قطع می‌دانست: برای اولین بار در زندگی‌اش، عاقبت کاملاً و بدون خجالت خودش بود.
yumi
روهیرو در جواب لبخند زد و گفت: «اصلاً بد نیست. هروقت خواستی بیای، آغوشمون به روت بازه.» سنارا از پشت‌سرش اضافه کرد: «و قول بده که زودبه‌زود بیای.» میوکو به هر دوی آن‌ها تعظیم کرد: «می‌آم.» گِیکی که به‌شکل پرنده‌ای غول‌پیکر در حیاط ایستاده بود، بی‌صبرانه بال‌هایش را تکان داد. غرغر کرد: «بله، باشه. تو دلت برای اون تنگ می‌شه. اون دلش برای تو تنگ می‌شه. حرف، حرف، حرف! آتسکایاکیناسو می‌تونن توی این مدتی که شماها خداحافظی می‌کنین، یه داستان کامل رو تعریف کنن.» سنارا سرزنشگرانه گفت: «خب که چی؟! ما انسانیم.» ‌«تقریباً.» میوکو نیشخندزنان بر پشت گِیکی سوار شد
...
«گاهی اوقات حتی یه افعی هم برای زنده‌موندن باید ذات خودش رو پنهان کنه.»
n re
: «فکر می‌کنم باور کردی که باید کوچیک و بی‌اهمیت باشی. فکر می‌کنم یادت داده‌ن که عظمت و بزرگی متعلق به تو نیست و خواستنش باعث گمراهیه. فکر می‌کنم خودت رو به‌شکلی درآوردی که بقیه ازت انتظار دارن. اما این شکل شایستهٔ تو نیست. هیچ‌وقت مناسب تو نبوده و در همهٔ دورهٔ کوتاه زندگی‌ت، با تمام وجود می‌خواستی از این بند خلاص بشی.»
sed hamed
برای خدای ستارگان همه‌چیز ممکن بود و چون همه‌چیز ممکن بود، هیچ‌کدام از آن‌ها اهمیتی نداشت. او در ظرف زمان، همچون قایقی در اقیانوسی بی‌کران شناور بود و کاملاً از دنیای پیرامونش رها بود. اما میوکو از دنیای پیرامونش رها نبود و همه‌چیز برایش اهمیت داشت: هر لحظه‌ای که در اختیار داشت، هر انتخابی که می‌کرد، هرکسی که دوستش داشت. او برخلاف آفاینا، از دنیا جداافتاده نبود؛ چون تنها نبود.
mhyash
همه‌چیز و هرچیز بالأخره تمام می‌شود، چه بخواهی چه نخواهی، و به‌ندرت جوری تمام می‌شود که انتظارش را داری. در چنین اوضاعی، بهترین کاری که می‌توانی انجام دهی این است که کمربندت را محکم کنی و به راهت ادامه دهی.
yumi
از ابری به ابر دیگر، به‌سوی زندگی‌هایی جدید، ماجراهایی جدید، رؤیاهایی جدید می‌جهیدند و بله، شاید هم به‌سوی خطر و مرگ. اما به هر حال، خطر و مرگ همه‌جا وجود داشت.
;) M&E
خود فکر کرد آیا قرار است از این به بعد زندگی‌اش این‌گونه باشد: بلایی پس از دیگری، بدون لحظه‌ای آرامش!
n re
میوکو ناله‌کنان خود را بر پشت راسو کشید و به‌طرف سنارا برگشت و دستش را دراز کرد: «بیا دیگه. چیزهای ندیدهٔ زیادی اون بیرون هست.» چشمان دختر از اشک، یا شاید هیجان برق زد: «برای یه دختر؟» ‌«برای هرکسی که شجاعت و جرئت دیدن داشته باشه.» اهالی دهکده حالا داشتند از روی حصار می‌پریدند، فریاد می‌زدند و فانوس‌هایشان را تاب می‌دادند؛ اما میوکو تکان نخورد. لبخندی بر صورت سنارا نشست. در حالی که اهالی روستا روی چمن‌ها می‌دویدند، سنارا با گرفتن دست میوکو، خودش را بالا کشید و پشت‌سر او نشست. زمزمه کرد: «من می‌ترسم.» میوکو به او نیشخند زد: «اون بیرون ترسناکه... اما شگفت‌انگیز هم هست.»
کاربر ۶۸۴۹۳۲۰
خواستن خطرناک بود، خواستن فتنه‌انگیز بود، خیانتی بود به ارزش‌های جامعهٔ
sed hamed
برای خدای ستارگان همه‌چیز ممکن بود و چون همه‌چیز ممکن بود، هیچ‌کدام از آن‌ها اهمیتی نداشت. او در ظرف زمان، همچون قایقی در اقیانوسی بی‌کران شناور بود و کاملاً از دنیای پیرامونش رها بود. اما میوکو از دنیای پیرامونش رها نبود و همه‌چیز برایش اهمیت داشت: هر لحظه‌ای که در اختیار داشت، هر انتخابی که می‌کرد، هرکسی که دوستش داشت. او برخلاف آفاینا، از دنیا جداافتاده نبود؛ چون تنها نبود.
mhyash

حجم

۳۴۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

حجم

۳۴۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان