کتاب آدورنو
معرفی کتاب آدورنو
کتاب آدورنو نوشتهٔ الکس تامسن و ترجمهٔ قاسم مومنی است. انتشارات علمی و فرهنگی این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی از مجموعهٔ «راهنمای سرگشتگان» در باب آرای یک فیلسوف، جامعهشناس، موسیقیشناس و آهنگساز آلمانی.
درباره کتاب آدورنو
کتاب آدورنو شما را با آرای یکی از ژرفاندیشترین متفکران قرن بیستم آشنا میکند. این کتاب در چهار فصل بر سویۀ فلسفی آثار آدورنو تأکید کرده است. کتاب حاضر بر سه جنبه از افکار او متمرکز شده است؛ آثاری که دربارۀ هنر و فرهنگ نوشته است؛ رابطۀ میان تفکر اخلاقی و اجتماعی او که پیرامون مسئلۀ آزادی شکل گرفته است؛ برهمکنش فلسفه و تاریخ. با خواندن هر سه فصل میتوان تصویر نسبتاً پیراستهای از « تئودور آدورنو» دریافت کرد. الکس تامسن، نویسندهٔ این اثر بهدلیل دشواری افکار آدورنو، فصلی مقدماتی به آغاز کتاب افزوده و در آن اطلاعاتی دربارۀ زندگی و دوران حیات او داده تا تصویری کلی از مهمترین انگیزههای سیاسی آثار او ارائه کند.
«تئودور آدورنو» با نام کامل «تئودور لودویگ ویزنگروند آدورنو» (Theodor Ludwig Wiesengrund Adorno) در ۱۱ سپتامبر ۱۹۰۳ در آلمان متولد شد و در ۶ اوت ۱۹۶۹ میلادی درگذشت. او فیلسوف، جامعهشناس، موسیقیشناس و آهنگسازی آلمانی بود که بهعنوان یکی از برجستهترین اعضای «مکتب فرانکفورت» شناخته میشود. او بهخاطر نظریات نقادانهاش درمورد جامعهٔ صنعتی، فرهنگ جمعی و ایدئولوژی نئولیبرالیسم شناخته شده است. از جوانی در زمینههای موسیقی و فلسفه فعالیت داشت و تحصیلات خود را در دانشگاههای فرانکفورت و وین به پایان رساند. در سالهای بعد بهعنوان یکی از نظریهپردازان اصلی مکتب فرانکفورت به شهرت رسید. با نگاهی نقادانه به فرهنگ مصرفی و رسانههای جمعی، به نقد جامعهٔ سرمایهداری پرداخت و از این روشها بهعنوان ابزارهایی برای اعمال کنترل اجتماعی و فردی یاد کرد. در آثار خود از جمله «دیالکتیک روشنگری» که همراه با «ماکس هورکهایمر» نوشت، به بررسی تأثیرات منفی فرهنگ صنعتی بر خودآگاهی و آزادی فردی پرداخت. در زمینهٔ موسیقی، آثار مهمی از جمله «فلسفهٔ موسیقی جدید» را نوشت که در آن به تحلیل و نقد موسیقی دوازدهتنی و آثار کمپوزیتورهایی مانند آرنولد شوئنبرگ پرداخت؛ همچنین بهعنوان آهنگساز فعالیت داشت و در آثار خود سعی کرد تا بین موسیقی و فلسفه پل بزند. آدورنو بهخاطر توانایی خود در تحلیل عمیق و دقیق جامعه و فرهنگ و همچنین برای ارائهٔ نظریاتی که اغلب به چالشکشیدن نُرمهای پذیرفتهشده بودند، از احترام بالایی برخوردار است. او بهعنوان یکی از مهمترین فیلسوفان قرن بیست شناخته میشود و آثارش همچنان بهعنوان منابع اصلی در بحثهای فلسفی، جامعهشناسی و مطالعات فرهنگی مورد استفاده قرار میگیرد. کتابهای «زبان اصالت در ایدئولوژی آلمانی»، «فتیشیسم در موسیقی و واپسروی شنیدن»، «یادداشتهایی دربارهٔ کافکا»، «علیه ایدهآلیسم» و «سویهها» (مطالعهای در فلسفهٔ هگل) از آثار مکتوب تئودور آدورنو است.
خواندن کتاب آدورنو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعه در باب آرای یک فیلسوف، جامعهشناس، موسیقیشناس و آهنگساز آلمانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آدورنو
«ولی آدورنو و هورکهایمر این واقعیت را که کتابی نوشتهشده در یک فضا چه بسا در فضایی دیگر متفاوت بنماید، چندان مایۀ دردسر نمیدانند؛ بلکه دغدغۀ آنها یکی از ابعادِ مسئلۀ اصلی کتاب است. آنها در دیباچۀ چاپ جدید (۱۹۶۹) میگویند برخی از آراء ویراست قبلی «مناسب اوضاع زمانۀ خود» بوده و «مسلماً اینک نمیتوانیم تمامی عبارات موجود در کتاب را بدون هیچ جرح و تعدیلی حفظ کنیم. چنین کاری ناسازگار با نظریهای است که میگوید حقیقت واجد هستهای زمانمند است تا جوهری تغییرناپذیر که بناست در تقابل با حرکت تاریخ قرار گیرد» (DE xi). این نظری کاملاً گویاست. آنها با گفتن چنین نظری، تغییرات کتاب با توجه به مصالح سیاسی زمانه را به هستۀ اصلی مواضع فلسفیشان پیوند میزنند. فلسفه را گاه تفحص در عناصر لایتغیر جهان دانستهاند: حقیقت سرشت آدمی، زیبایی و حیات نیکو، یا قواعدی که اعتبار آنها را باید بر اساس روابط منطقی درون آنها سنجید، نه بر اساس میزان همخوانی آنها با جهان گذرای مادی. ولی به چشم متفکران ماتریالیستی نظیر آدورنو و هورکهایمر، دگرگونیها بنیادیتر از ثبات است. سروکار فلسفه با دگرگونیهای مداوم است، نه با نظمی بیتغییر. بنابراین به نظر آدورنو پیوندی ناگسستنی میان تاریخ و فلسفه برقرار است. این درسی است که او از دوست خود، والتر بنیامین آموخته و بنیامین از نیچه. آدورنو آنجا که در درسگفتارهای فلسفۀ اخلاق (PMP ۱۷۲) از تأثیر نیچه بر خود سخن میگوید، به باور من، همان نکتهای را در نظر دارد که در یادبود بنیامین میگوید: «دیدگاه نقادانۀ نیچه در اواخر عمر این بود که حقیقت را نباید کلیتی بیزمان انگاشت؛ حقیقت صرفاً امری است تاریخی که نقاب امر مطلق بر چهره میزند» (P ۲۳۱). و در درسگفتارهای متافیزیک میگوید: «حقیقت هستهای زمانمند دارد» و خود او همین هسته را در مفهوم وساطت به کار میبندد (MCP ۴۵). اینها همه، راههایی است پیچیده برای گفتن امری کاملاً ساده؛ ولی پیامدهای این امر ساده بسیار فراتر از آن است که در نگاه نخست به چشم بیاید، و قصد دارم فصل آخر کتاب را به تحلیل و بررسی این وجه مهم از تفکر آدورنو اختصاص دهم.
قائل بودن به پیوند تنگاتنگ میان فلسفه و تاریخ، در تفکر قرن بیستم فینفسه امر غریبی نیست. شاید بتوان گفت برخی از اشکال این طرز فکر بر علوم انسانی حاضر سایه افکنده است. بنابراین تعیین و تمایز مشخصات ویژۀ تفکر آدورنو در این خصوص کار آسانی نیست؛ زیرا آراء او با دیگر دیدگاههای نهچندان پرمایه شباهت بسیار دارد، حال آنکه نهایتاً به رد آنها میانجامد. بسیاری از خوانشهای نادرست از آثار آدورنو به دلیل ناتوانی در تمایزگذاری درست میان این دیدگاهها بوده است. از قضا به باور من همین دشواری نشان از اهمیت تفکر آدورنو در عصر حاضر دارد؛ یعنی حتی اگر با راهحلی که او پیش مینهد موافق نباشیم، تشخیص او دربارۀ مسائل پیش روی تفکر انتقادی همچنان خدشهناپذیر است.»
حجم
۲۲۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۲۲۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه