کتاب اطلسی های لگدمال شده و پیروزی تخم مرغ
معرفی کتاب اطلسی های لگدمال شده و پیروزی تخم مرغ
کتاب اطلسی های لگدمال شده و پیروزی تخم مرغ نوشتهٔ تنسی ویلیامز و شروود اندرسن و ترجمهٔ منصوره شریف زاده است. نشر قطره این دو نمایشنامهٔ آمریکایی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب اطلسی های لگدمال شده و پیروزی تخم مرغ
کتاب اطلسی های لگدمال شده و پیروزی تخم مرغ حاوی دو نمایشنامهٔ معاصر آمریکایی است که به قلم دو تن از مشهورترین و مهمترین نویسندههای این کشور نوشته شده است.
نمایشنامهٔ «اطلسیهای لگدمالشده» ۴ شخصیت دارد به نامهای «دروتی سیمپل»، «افسر پلیس»، «مرد جوان» و «خانم دال». این نمایشنامه در دکان خرتوپرتفروشی سادهای اتفاق میفتد که مالک و ادارهکنندهٔ آن «دوشیزه دروتی سیمپل» است. او اهل نیوانگلند است و ۲۶ سال دارد. ظاهرش بسیار جذاب است، اما خانه و قلب خود را در پشت دو ردیف گل اطلسی پنهان کرده است. او در شهر پریمان پراپر در ماساچوست زندگی میکند که در محدودهٔ شهر زراعتی بوستون قرار دارد. نمایشنامه در صبح زود شروع میشود. دوشیزه سیمپل بنا به عللی بسیار نگران است. او که مغازهٔ کوچکش را تازه گشوده، در آستانهٔ در که پرتویی از آفتاب بهاری به آن میتابد، ایستاده است، اما در صورتش آثار غم و خشم دیده میشود. او پلیسی را که در کنار خیابان ایستاده است، صدا میزند.
نمایشنامهٔ «پیروزی تخممرغ» ۵ شخصیت دارد به نامهای «مادر»، «پدر»، «جو کین»، «فِرِدی (بچهٔ کودک)» و «مسافران». نویسنده، این نمایشنامه را برشی از زندگی خوانده و گفته است که ماجرای آن بین رسیدن دو قطار مسافربری اتفاق میفتد. صحنهٔ این نمایش به دو بخش تقسیم میشود؛ بخش بزرگتر که در طرف راست صحنه قرار دارد، رستوران است و طرف چپ صحنه، اتاق خواب کوچکی قرار دارد. نویسنده نسبتاً مفصل درمورد صحنه توضیح داده است. در اتاق خواب، پدر مینشیند و پیپ میکشد، پشت صندلی او دیوار قرار دارد. «فِرِدی» روی تختخواب میایستد؛ درحالیکه مادر لباسهایش را درمیآورد. مادر لباس خواب به تن دارد و موهایش را پشتش ریخته است. پدر هیچ توجهی به او ندارد و در حال پیپکشیدن و غرق در تفکرات خودش است؛ درحالیکه مادر با خستگی صحبت میکند. «فردی» هم خسته است، اما با حوصله به حرفهای او گوش میدهد.
میدانیم که نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته میشود. هر چند این قالب ادبی شباهتهایی به فیلمنامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانهای جداگانه و مستقل محسوب میشود. نخستین نمایشنامههای موجود از دوران باستان و یونان باقی ماندهاند. نمایشنامهها در ساختارها و شکلهای گوناگون نوشته میشوند، اما وجه اشتراک همهٔ آنها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامهها تنها برای خواندن نوشته میشوند؛ این دسته از متنهای نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیدهاند. از مشهورترین نمایشنامهنویسهای غیرایرانی میتوان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامهنویسهای ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان» و «محمد چرمشیر» بوده است.
خواندن کتاب اطلسی های لگدمال شده و پیروزی تخم مرغ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی معاصر آمریکا و قالب نمایشنامه پیشنهاد میکنیم.
درباره تنسی ویلیامز
تنسی ویلیامز با نام کامل «توماس لانیر تنسی ویلیامز» در ۲۶ مارس ۱۹۱۱ به دنیا آمد و در ۲۵ فوریهٔ ۱۹۸۳ درگذشت. او یک نمایشنامهنویس مشهور آمریکایی بوده است که در سال ۱۹۲۹ برای تحصیل در رشتهٔ روزنامهنگاری به دانشگاه میزوری رفت. تنسی ویلیامز به امید بهدستآوردن پول بیشتر، اشعار، مقالات، داستانها و نمایشنامههای خود را در مسابقات مختلف نویسندگی عرضه میکرد. پس از گذشت سالهایی نهچندان موفق، ناگهان بهخاطر نوشتن نمایشنامهٔ مشهور «باغوحش شیشهای» به شهرت رسید و دوران نویسندگی موفق خود را آغاز کرد. تنسی ویلیامز همراه با «آرتور میلر» و «یوجین اونیل» در زمرهٔ برجستهترین نمایشنامهنویسان قرن بیستم آمریکا قرار دارد. از دیگر نمایشنامههای او میتوان به «اتوبوسی به نام هوس»، «گربه روی شیروانی داغ»، «تابستان و دود»، «پرندهٔ شیرین جوانی» و «نمایشنامهٔ دو شخصیتی» اشاره کرد. نمایشنامهٔ «گربه روی شیروانی داغ» به قلم این نویسنده، در سال ۱۹۵۵ میلادی برندهٔ جایزهٔ پولیتزر شد.
درباره شروود اندرسن
شروود اندرسن در ۱۳ سپتامبر ۱۸۷۶ در کمدن اوهایو در ایالات متحدهٔ آمریکا به دنیا آمد. او داستاننویس بود؛ او را از پیشتازان و نوآوران عرصهٔ داستان کوتاه میدانند. تحصیلات اندرسن در کودکی، منظم نبود؛ چون برای داشتن پول مجبور بود کار کند؛ تحویل روزنامه، نقاشی ساختمان، نظافت اصطبل، کشاورزی و کارگری در کارخانهٔ دوچرخهسازی. اندرسن در جنگ میان اسپانیا و آمریکا در کوبا خدمت کرد (البته در هیچ نبردی شرکت نکرد) و پس از آن، یک سال دیگر در آکادمی ویتنبرگ در اسپرینگفیلدِ اوهایو تحصیل کرد. در سال ۱۹۱۲ میلادی بود که مهمترین رویداد روحی زندگی شروود اندرسن اتفاق افتاد؛ او دچار فروپاشی روانی شد و از شغلش در کارخانهٔ نقاشی در الیریای اوهایو کناره گرفت. پس از این تجربههای گوناگونی کسب کرد و با افراد تازهای آشنا شد. او در سال ۱۹۲۱ در سفری که به اروپا داشت، با نویسندگانی همچون گرترود اشتاین، ارنست همینگوی و جیمز جویس آشنا شد. مهمترین آثار اندرسن عبارتند از نمایشنامهٔ «پیروزی تخممرغ» (۱۹۲۱)، «اسبها و آدمها» (۱۹۲۳) و «مرگ در جهان و داستانهای دیگر» (۱۹۳۳). معروفترین مجموعهٔ داستانهای کوتاه او «واینزبرگ، اوهایو» (۱۹۱۹) است که شاهکارش بهشمار میرود. اندرسن، لفاظیهای ادبی و پیرنگهای تصنعی انقلابی در ساختار داستانهای کوتاه را کنار گذاشت و سبک نثر ساده و مستقیم را ترویج کرد. درونمایههایی که او به آنها پرداخته، خلاقانهاند. او داستان کوتاه را بهشکل برشی از زندگی درآورد. از میان معاصران اندرسن میتوان به نویسندههایی مانند ارنست همینگوی، ویلیام فاکنر و جان اشتاینبک که تحتتأثیر آثار اندرسن بودند، اشاره کرد. بعضی از نویسندگان بعدی هم از او متأثر بودهاند؛ کارسن مککالرز، فلانری اوکانر، سال بلو، بابی آن میسن و ریموند کارور. شروود اندرسن در ۸ مارس ۱۹۴۱ در شهر کلون پاناما در نتیجهٔ التهاب صفاق، ناشی از خلال دندانی که حین خوردن پیشغذا تصادفاً بلعیده بود، درگذشت.
بخشی از کتاب اطلسی های لگدمال شده و پیروزی تخم مرغ
«مرد جوان:اما تا کسی با من نباشد، نمیشنود. روش مخصوص و سرّی من که میتواند آن صداها را به گوش دیگران برساند. چیزی که هرگز سرمایهداران بزرگ نشنیدهاند. کلمهٔ شگفتانگیزی است. سبک، گذرا و گوشنواز. دوستان شما نمیفهمند که آن را شنیدهاند. اما من ضمانت میکنم که شما آن کلمه را بشنوید. کلمهای که صدایش بیشتر شبیه صدای نرم و طولانی تکان خوردن برگهاست.
دروتی:برگها؟
مرد جوان:بله، برگهای بید یا برگهای سرو یا برگهای گیاهان لرزان! و بعد از آن شما دیگر مثل حالا نخواهید بود. برای همیشه عوض میشوید!
دروتی:چهجوری؟
مرد جوان:زندگی میکنید، زندگی میکنید، زندگی میکنید!... و نه پشت اطلسیها. در این باره چه فکری میکنید، دوشیزه سیمپل؟ دروتی، آیا وقتش نرسیده؟ امشب ساعت هشتونیم در بزرگراه شمارهٔ هفتادوهفت.
دروتی:کجای بزرگراه؟
مرد جوان:کنار درخت آلوی وحشی ــ محل شکستگی امتداد دیوار سنگی ــ جایی که ریشهها از سنگها بیرون زده و خردشان کردهاند.
دروتی:باید جای دوری باشد. فکر نکنم کسی آنجا زندگی کند.
مرد جوان:درست است، کسی آنجا نیست، ولی زیاد هم دور نیست.
دروتی:چهطور بیایم؟ با چه وسیلهای؟
مرد جوان:با دوچرخهٔ برادرزادهتان.
دروتی:اسکات خودش امشب قرار دارد. دوچرخهاش را به من نمیدهد.
مرد جوان:پیاده بیایید. پیاده آمدن که نمیکشدتان.
دروتی:از کجا میدانید؟ شایدم کشت. من اهل بوستونم.
مرد جوان:گوش کنید خانم. شما فکر میکنید که بوستونی هستید. شما بهزودی آنجا را ترک میکنید.
دروتی:مگر با شوک انسولین.
مرد جوان:دست بردارید! میآیید یا نه؟
دروتی:من کارهای زیادی دارم که باید انجام بدهم. چند تا کتاب است که باید به کتابخانهٔ عمومی پس بدهم.
مرد جوان:فقط یک بار دیگر... میآیید یا نه؟
دروتی:جواب قطعی نمیدهم... من اهل بوستون هستم!
مرد جوان:اگر یک بار دیگر از بوستونی بودنتان حرف بزنید، هلاک میشوید! خوب، دوشیزه سیمپل، من که نمیتوانم تا ابد اینجا منتظر بمانم!
دروتی:شاید بتوانم.
مرد جوان:شاید؟
دروتی:منظورم این است که شاید بیایم.
مرد جوان:شاید بیایید؟
دروتی:منظورم این است که میآیم.»
حجم
۳۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۰ صفحه
حجم
۳۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۰ صفحه