کتاب ما که خواهریم
معرفی کتاب ما که خواهریم
کتاب ما که خواهریم نوشتهٔ آنه گست هویزن و ترجمهٔ مهشید میرمعزی است و نشر نو آن را منتشر کرده است. این کتاب موفقیت زیادی به دست آورده و مدتی هم در لیست مشهور کتابهای پرفروش نشریه اشپیگل قرار داشته است. ماجرای «ما که خواهریم» دربارهٔ سه خواهری است که زندگی و سرنوشتی متفاوت دارند و در نهایت در کنار هم آرام میگیرند.
درباره کتاب ما که خواهریم
کتاب ما که خواهریم داستان سه خواهر، سه زندگی و تصویر سه قرن است با نامهای گرترود، کتی و پائولا. گرترود صدساله میشود. کتی او و خواهر دیگرشان پائولا را به جشنی بزرگ به این مناسبت دعوت میکند. بستر زمانی این رمان، قرن بیستم است و کتی، شخصیت دلپذیر پشت پرده اتفاقات است. پائولا شوهری با تمایلات خاص دارد و گرترود هم یک ماجرای نامزدی مهم را پشت سر میگذارد، او یک جاسوس را هم در خانهاش پناه میدهد.
آنه گستهویزن در این داستان آینده و گذشته را در هم میتند و آتش داستانهایی را شعلهور میسازد که دامنهشان تمام قرن بیستم را در بر میگیرد. از کتی میگوید که شخصیت دلپذیر پشتپردهٔ ماجراها است؛ از نامزدی سرنوشتساز گرترود و جاسوسی تعریف میکند که او در خانهاش پناه داده بود؛ داستان پائولا را بازگو میکند که شوهرش تمایلات خاصی داشت و با این احوال پائولا هرگز از دوستداشتن زندگی دست نکشید.
منبع الهام او در این کتاب سه خالهٔ مادرش بودند که هرسه بیش از هشتاد سال عمر کردند. این کتاب موفقیت زیادی به دست آورد و مدتی هم در لیست مشهور کتابهای پرفروش نشریهٔ اشپیگل قرار داشت.
خواندن کتاب ما که خواهریم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای خارجی پیشنهاد میکنیم.
درباره آنه گستهویزن
آنه گستهویزن، نویسنده و روزنامهنگار و مجری آلمانی، در سال ۱۹۶۹ در گلدرن متولد شد. وی در بخش آلپن واقع در جنوب راین سفلی بزرگ شد و پس از گرفتن دیپلم، در رشتهٔ روزنامهنگاری دانشگاه دورتموند تحصیل کرد. اولین تجربهٔ روزنامهنگاریاش در سن هفدهسالگی بود.
گستهویزن، پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی، همکاری با «و. د. ر.» شهر مونستر را شروع کرد و طی سالهای ۱۹۹۷ تا ۱۹۹۹، در سِمت مجری تلویزیونی این کانال، جلوی دوربین رفت. بعد از آن هم با کانالهای تلویزیونی خصوصی همکاری کرد.
گستهویزن در سال ۲۰۱۲ برندهٔ جایزهٔ تلویزیون آلمان شد. در همان سال هم رمان ما که خواهریم را منتشر کرد. در سال ۲۰۱۵ هم دومین رمان او، پدرم باش، منتشر شد.
بخشی از کتاب ما که خواهریم
«نامه را دید. نمیتوانست بفهمد چه احساسی دارد. در نامه نوشته بودند پسر کشته شده است. روی پاکت نامه بهصورت افقی با حروف قرمز نوشته شده بود: کشتهشده در راه آلمان بزرگ. تمام مکاتبات پسر در آن پاکت قرار داشتند، ازجمله نامههایی که خودش برای او نوشته بود. کتی سر انگشتانش را بر کاغذ زبر کشید. آیا مکاتباتی وجود داشتند که او از آنها بیاطلاع بود؟ آیا پسر عشقی پنهان داشت؟ چند «نامه به سربازی ناشناس» هم در پاکت بودند. ماههای متمادی در مدارس تبلیغ میشد که دختران جوان باید با فرستادن نامه برای سربازان آلمانی به آنها روحیه بدهند. همیشه هم آدرس گیرنده «سربازی ناشناس» بود. سربازهایی که نامههای خصوصی زیادی نداشتند با این نامههای دخترکان مدرسهای تسلی مییافتند. کتی به جستجوی خودش ادامه داد. نامهای از پدر تئودور را دید. دستخطش با حروف کشیده، که بهسمت بالا و پایین قوس داشتند، مشخص بود. دستخط نشان میداد صاحبش مردی بوده که عادت داشته تصمیم بگیرد و دستور بدهد. تئودور همیشه با پدرش تفاوت داشت و حساستر از او بود. آن دو هرگز همدیگر را بهخوبی درک نکردند. کتی فکر کرد شاید تئودور نباید به جنگ میرفت. او یگانهپسر مردی بانفوذ بود. ۲۷ هکتار زمین باید کاشته میشد و پسر مطمئناً میتوانست در آنجا بماند، ولی تئودور میخواست برود. مفتون جنگ و همرزم شدن با افراد دیگر بود و دیگر اتفاقاتی را که در خانه میافتادند تحمل نمیکرد؛ حکمرانی پدر را، که همهچیز و همهکس را در اختیار خود میگرفت، تحمل نمیکرد. کتی میدانست خودش هم جزئی از آنها بوده است و به جستجو در نامههای کثیفشده ادامه داد. نه، هیچ زن یا کس دیگری نبود که از او به تئودور نزدیکتر باشد. باایناحوال، نتوانست گریه کند. واکنشهایی بروز میداد که میشد آنها را هوشیارانه خواند. از این موضوع وحشتزده میشد. بینتیجه دنبال سوگوارشدن، اشک و بغض سوزانی در گلو بود. به درد و غم فکر میکرد، ولی دردناک نبود. فقط افکارش بیرحمانه به پرواز درمیآمدند. وقت نداشت مراسم تدفینی تدارک ببیند. آیا اصلاً چیزی هم برای تدفین وجود داشت؟ مأمور ردهبالای ناسیونالسوسیالیست به آنها گفته بود مرگ تئودور قهرمانانه بوده است. آن مرد بهواقع شبیه قرقاول طلایی بود. کتی فکر کرد، با این سروشکل میشود در کارناوال هم شرکت کرد. هاینریش از این اصطلاح، که برای طرفداران حزب کارگری ناسیونالسوسیالیسم آلمان به کار برده میشد، خوشش میآمد. آنها را جدی نمیگرفت. مرد با کتی حرف نزده بود. فقط با هاینریش. به کتی حتی نیمنگاهی هم نینداخته بود، ولی آخر کتی اصلاً که بود؟ مسئول امور اقتصادی خانه، نه بیشتر. او پسر جوان را بزرگ کرده بود و مانند فرزند خودش دوستش داشت، ولی آیا واقعاً همینطور بود؟ آخر همچنان زنده بود و جای گریهکردن فکر میکرد و جای ضجهزدن برنامهریزی میکرد.»
حجم
۳۴۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۹۲ صفحه
حجم
۳۴۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۹۲ صفحه
نظرات کاربران
کتاب داستان زندگی سه عمه بزرگ نویسنده و تقریبا واقعی است.داستان در تدارک جشن تولد ۱۰۰سالگی خواهر بزرگ اتفاق می افتد.شرایط زندگی خواهران، که اغلب به دلیل تأثیر وقایع تاریخی جهان در حال تغییر است، و مشخص می شود که
داستان بسیار زیبایی داشت. آنچه بیشتر بنظرم میاید این است که هیچکدام از خواهرها ، باوجود اتفاقاتی که برایشان افتاد ، هیچوقت در آن اتفاقات باقی نماندند. به زندگی ادامه دادند و همچنان از آن لذت بردند.