دانلود و خرید کتاب به نام پدر، به نام زندگی ویلیام وارتن ترجمه علیرضا شفیعی‌نسب
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب به نام پدر، به نام زندگی اثر ویلیام وارتن

کتاب به نام پدر، به نام زندگی

معرفی کتاب به نام پدر، به نام زندگی

کتاب به نام پدر، به نام زندگی نوشته ویلیام وارتن است که با ترجمه علیرضا شفیعی‌نسب منتشر شده است. این کتاب داستان مربوط به یک هنرمند آمریکایی ساکن پاریس است که با شنیدن خبر حملهٔ قلبی مادرش نزد خانواده خود برمی‌گردد.

درباره کتاب به نام پدر، به نام زندگی

جان تریمانت، هنرمند آمریکایی میان‌سالی است که با همسر و بچه‌هایش در پاریس زندگی می‌کند. روزی تلگرافی به جان می‌رسد و او خبردار می‌شود که مادرش دچار حملهٔ قلبی شده به آمریکا می‌رود. این سرآغاز سفری است که در آن، جان که قرار است پسر دانشجویش هم همراهش شود چیزهای زیادی دربارهٔ پدر بودن و پیر شدن و تعریف جدیدی از عشق می‌آموزد. داستان نگاهی واقع‌گرایانه دربارهٔ سه نسل مختلف است که هریک دیدگاه متفاوتی نسبت به روابط خانوادگی و جهان دارند، اما  همه درگیر یک اشتراک هستند؛ عشق.

خواندن کتاب به نام پدر، به نام زندگی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی غرب پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب به نام پدر، به نام زندگی

در یکی از این سفرها، یک شورلت ایمپالای کروکی زرد را بُردیم. آن زمان، هنوز کولر و سیستم صوتی نبود و خودروهای کروکی باب بودند. بچه‌ها را با طناب ورزشی داخل ماشین بستیم تا بیرون نیفتند. بعد با سرعت ثابت ۱۱۰ کیلومتر با سقف باز از غرب به شرق راه افتادیم؛ در تمام مسیر، باد بیخ گوشمان سوت می‌کشید و آفتاب بر صورتمان می‌تابید. بچه‌ها دعوا می‌کردند، جیغ می‌کشیدند، بازی می‌کردند، فریاد می‌زدند و تا دلشان می‌خواست سروصدا می‌کردند؛ اما چیزی به گوش ما نمی‌رسید. آن سفر برای من و ورون۴ مثل یک ماه‌عسل بود.

شورلت مصرف سوخت کمی هم داشت اما این لینکلن به‌خاطر مصرف بالای بنزین سی دلار بیشتر برایم آب می‌خورد. در عوض داخل ماشین راحت خواهیم بود؛ شوخی نیست ظرف هشت روز ۴۸۰۰ کیلومتر از غرب تا شرق این کشور وامانده را رانندگی کنی؛ من هم دیگر برای این‌جور کارها پیر شده‌ام.

قسمت سخت و استرس‌زای کار تازه بعد از تحویل گرفتن لینکلن است. باید چمدان‌هایمان را ببندیم و با مامان خداحافظی کنیم. بیلی هم بی‌قرار است. می‌دانیم کار آسانی نخواهد بود. هیچ‌کاری با مامان آسان نیست؛ اما با آنچه پیش آمده، این‌یکی خیلی سخت خواهد شد.

ماشین غول‌آسای قرمزمان را با احتیاط وارد فرعی کولبی لین می‌کنیم. این ماشین برای خیابان‌های باریک و قدیمیِ مناطق مسکونی طراحی نشده. دربارهٔ این خانه باید عرض کنم که بابا، حدود بیست‌وپنج سال پیش، زمین اینجا را دوهزاروششصد دلار خرید. خانه را خودش صفرتاصد با کمتر از شش‌هزار دلار ساخت؛ این خانه الان شاید بیشتر از هشتادهزار دلار بیارزد. ماشین را داخل ماشین‌رو پارک می‌کنیم و می‌رویم داخل. مامان عجب تیپی زده؛ آن‌قدر خوب است که انگارنه‌انگار در پنج ماه اخیر دو بار دچار حملهٔ قلبی شده. با این حال، اشک در چشمانش حلقه زده، رنگش پریده و تازگی‌ها موقع راه رفتن، پاهایش را به‌شکل عجیبی روی زمین می‌کشد. انگار چیزی سنگین داخل جیب شلوارش یا کتابی بالای سرش نگه داشته است.

همین‌که ما را می‌بیند، می‌زند زیر گریه و می‌پرسد اگر من تنهایش بگذارم چه خاکی توی سرش بریزد؛ مدام می‌گوید اگر ما برویم، تنهای تنها می‌ماند، چون به گفتهٔ او، زنده و مرده‌اش برای خواهرم، جون۵، هیچ فرقی ندارد.

تمام عمرم، به‌خصوص این چند ماه اخیر، به غرغرهای مامان گوش کرده‌ام. همیشه فکر می‌کنم روزی نسبت به گلایه‌هایش مصون می‌شوم؛ قاعدتاً پس از پنجاه سال باید این اتفاق می‌افتاد، اما هنوز هم گاهی برایم دردناک است. بعضی وقت‌ها واقعاً گوش می‌سپارم و گاهی هم طاقتم طاق می‌شود. این بار خودم را فقط به کَرگوشی می‌زنم.

منتظر می‌مانم تا آمپرش پایین بیاید. به او می‌گویم که هرچیز روالی دارد. من باید به خانه بروم. خیلی وقت است ورون و جکی را ندیده‌ام. نمی‌توانم تا آخر عمرم از او و بابا مراقبت کنم. او همهٔ این‌ها را می‌داند؛ همه‌اش تکرار مکررات است.

بیلی کناری ایستاده و گوش می‌کند. مدام کانال تلویزیون را عوض می‌کند و دنبال برنامه‌ای چیزی می‌گردد، هرچیز. تقصیری ندارد، مامان ول‌کن نیست. همین‌طور که چمدان‌هایمان را کم‌کم توی ماشین می‌گذارم سرم را بالاوپایین تکان می‌دهم. مامان ظرفی پر از قرص را در دستمان می‌چپاند. با این کار می‌خواهد عشقش را نشانمان دهد، هوایمان را داشته باشد و ما را وابستهٔ خود کند.

نظرات کاربران

منصوره یوردکان
۱۴۰۲/۰۵/۲۴

چه ترجمه ای.پنج ستاره هم براش کمه.آدم حظ میکنه.ممنون آقای شفیعی

یونا
۱۴۰۰/۱۲/۰۸

یک کتاب خوب.از دست ندهید

سینا
۱۴۰۳/۰۱/۱۴

تا یک پنجم ابتدایی کتاب، کمی سخت پیش رفتم. بعد به تدریج در ماجراهای خانواده‌ مردی که هم پدر و هم پسر است حل شدم. مادر، پدر و فرزندانی دیدم از جنس هزاران مادر، پدر و بچه‌هایی که در اطراف

- بیشتر
کاربر ۱۹۲۳۵۰۳
۱۴۰۱/۱۰/۱۸

قیمت چاپیش کمتر از نسخه الکترونیکی هست لطفا قیمت‌ها رو تنظیم کنید چه خبره ؟

شهاب
۱۴۰۱/۰۷/۰۹

ممنون از انتشاراته خوبه خوب

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵۵۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۵۹۲ صفحه

حجم

۵۵۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۵۹۲ صفحه

قیمت:
۱۹۵,۰۰۰
تومان