دانلود و خرید کتاب تصویر دوزخ آی. جی. پارکر ترجمه سمیرامیس بابایی
تصویر جلد کتاب تصویر دوزخ

کتاب تصویر دوزخ

معرفی کتاب تصویر دوزخ

کتاب تصویر دوزخ نوشتهٔ آی. جی. پارکر و ترجمهٔ سمیرامیس بابایی است و نشر قطره آن را منتشر کرده است. این کتاب از مجموعهٔ ادبیات پلیسی امروز جهان است.

درباره کتاب تصویر دوزخ

فضای ژاپن قرن یازدهم به طرز عجیبی برای داستانی معمایی و مبتکرانه مساعد است. پارکر چون رمان قبلی خود، دروازه‌ٔ راشومون، داستانی معمایی در رمان تصویر دوزخ می‌سازد که حال و هوایش در ژاپن قرن یازدهم می‌گذرد و کارآگاهی به نام آکیتادا ساگاوارا شخصیت اصلی آن است. در داستان تصویر دوزخ، آکیتادا می‌خواهد نزد مادر در حال مرگش برود. در همین حین پای او به معبدی باز می‌شود که گنجینه‌ای در خود پنهان دارد؛ گنجینه‌ای که حاوی تصویر دوزخ است. 

کم‌کم او با ماجرای قتل زنی مواجه می‌شود که باید پرده از راز آن بردارد و قاتلش را پیدا کند.

خواندن کتاب تصویر دوزخ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران رمان‌های پلیسی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب تصویر دوزخ

«آکیتادا به‌سرعت از راهرو گذشت و از آنجا به نزدیک‌ترین حیاط رفت. خالی بود. اصلاً نمی‌دانست کجاست و صدا از کجا آمده، اما برای چند دقیقه گوش تیز کرد. شب تاریک و ساکت باقی بود. دور تا دورش تالارهای معبد بودند و اشکال رمزآلود سایه بار در میان شب. راه کوتاهی را از میان راهروها که به حیاط‌ها و تالارهای دیگر ختم می‌شد، پیمود و بعد از جستجو دست کشید. حالا کمی احساس حماقت می‌کرد و از آنچه شنیده بود، اطمینان نداشت.

شاید صدای خفهٔ جغدی یا زوج عاشقی را شنیده باشد. ناله‌ای از سر شوق و عشوه‌ای دخترانه. بعد هم لابد عشاق از ترس گیر افتادن در رفته بودند. به زحمت راه اتاقش را پیدا کرد و به رختخوابش رفت و بعد از مدتی طولانی دوباره خوابش گرفت. این بار تا خود صبح تا صدای زنگِ گنگ مراسم صبحگاهی پیش از طلوع آفتاب بیدار نشد. باعجله لباس پوشید و به حیاط رفت. هوا گرگ و میش بود. مه غلیظ ساختمان‌های معبد، طنین زنگ‌ها و مناجات‌های محزون را در خود فرو برده بود. آکیتادا با بی‌میلی به مه نگریست. این مه در کوهستان خصوصاً بعد از باران عادی بود و تا نیمهٔ صبح می‌ماند و به آهستگی پایین می‌آمد و پیمودن راه در شیب تندِ کوهستانی را پرمخاطره می‌کرد.

بعد از اینکه اسبش را بست به سمت دروازهٔ اصلی راند. نگهبان دیگری جلو دروازه به او سلام داد. آن‌ها نظراتی درمورد مه و جادهٔ پایین کوهستان رد و بدل کردند و آکیتادا در عوض مهمان‌نوازی چند نقرهٔ اهدایی به معبد داد و راهب هم ابراز امیدواری کرد که آقازاده شبی آرام را گذرانده باشند. آکیتادا گفت: «یه بار از صدایی بیدار شدم. کس دیگه‌ای دربارهٔ این مزاحمت گزارشی نداده؟»

«نه آقا، امیدوارم که سروصدای بازیگرا نبوده باشه.»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۴۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۴۷۸ صفحه

حجم

۴۴۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۴۷۸ صفحه

قیمت:
۱۶۸,۰۰۰
۵۰,۴۰۰
۷۰%
تومان