دانلود و خرید کتاب آقای دراگون گری دیشر ترجمه محمود کامیاب
تصویر جلد کتاب آقای دراگون

کتاب آقای دراگون

معرفی کتاب آقای دراگون

کتاب آقای دراگون نوشتهٔ گری دیشر و ترجمهٔ محمود کامیاب است. نشر قطره این رمان پلیسی استرالیایی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب آقای دراگون

کتاب آقای دراگون که یکی از کتاب‌های «کاوشگری‌های بازرس چالیس» است، حاوی یک رمان پلیسی است. این رمان که در ۲۸ فصل نوشته شده، به قلم یکی از سرشناس‌ترین نویسندگان ادبیات جنایی - معمایی استرالیا نوشته شده است. گری دیشر در این اثر، ماجراهای بازرس «هال چالیس» و دستیارش، گروهبان «الن دستری» را دنبال کرده است؛ شخصیت‌هایی که در ۱۹۹۹ میلادی و با رمان «آقای دراگون» پا به عرصهٔ وجود گذاشتند و ارزنده‌ترین آثار دیشر به حساب می‌آیند. نویسنده، به‌برکت خلق این شخصیت‌ها، به اعتبار و موفقیت و شهرت بین‌المللی دست یافت. با رمان «آقای دراگون» بود که جایزهٔ «ادبیات جنایی آلمان» نصیب گری دیشر شد. داستان این رمان چیست؟ نیروی پلیس در جنوب استرالیا و در کنار تخلفات جزئی و مشکلات خانوادگی عمده، در تکاپو است تا یک قاتل زنجیره‌­ای را دستگیر کند. قتل «جین گیدئون»، تعطیلات قریب‌­الوقوع کریسمس را تحت‌­الشعاع قرار داده و احتمال وجود یک قاتل زنجیره‌­ای را پیش کشیده است. کارآگاهْ «هال چالیس» که به‌­تازگی از سوءقصدی توسط همسر و معشوقش که هر دو اکنون در زندانند، جان سالم به در برده، از شهری دیگر وارد می‌­شود تا این پرونده را در دست بگیرد، اما در همان بدو ورود، به‌وسیلهٔ یکی از زیردستان جوان جدیدش، گروهبان «جان تانکارد» توقیف می‌­شود. «پم مورفی»، دستیار افسردهٔ تانکارد، «الن دستری»، کارآگاه فعال و سایر افسران شبه‌­جزیره، مانند خرده‌مجرمانی که هر روز با آن‌ها سروکله می‌­زنند، زندگی خصوصی آشفته‌­ای دارند. با آن‌ها همراه شوید و راز قتل را دریابید.

خواندن کتاب آقای دراگون را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر استرالیا و قالب رمان پلیسی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب آقای دراگون

«آن شب باد داغی از شمال می‌وزید و وقتی از روی تیرهای مشتعل سقف عبور می‌کرد داغ‌تر هم می‌شد. از خانهٔ در حال سوختن جرقه‌ها به هوا پرتاب می‌شد و بعضی‌هایشان در گوشه و کنار، علف‌های بلند را، که علی‌رغم درخواست بازرس شهرداری کوتاه نشده بود، شعله‌ور می‌ساخت. شعله‌های کوچک به هم پیوستند و علفزار را فراگرفتند، آن‌وقت نوک درختان و سپس اکالیپتوس‌ها در محوطهٔ حفاظت‌شدهٔ بین خانهٔ مشتعل و باغ میوه، یکی پس از دیگری آتش گرفتند. پشت باغ میوه، شراب‌سازی و شمالش یک مرکز پرورش اسب بود. باغدار صدای سگ‌هایش را شنید و مدتی طول کشید تا کاملاً بیدار شود و بوی دود را از رؤیاهایش جدا کند و دریابد سگ‌هایش مضطرب‌اند. در اصطبل‌های آن سوی حصار شرقی‌اش، اسب‌ها بی‌تاب بودند و مدیر مرکز پرورش اسب و همسرش را بیدار کردند. از خانه بیرون رفتند و آتش پیش‌رونده را دیدند که چون امواج بر ساحل خفته می‌غلتید. تخلیه کنید. تخلیه کنید.

از گرما و سروصدا نمی‌شد خوابید. ساحل پنزانس گویی مملو از صدها نفر بود، خانواده‌هایی که چهار هفته به کلبهٔ ساحلی‌شان آمده بودند، افرادی که چادر زده بودند، افرادی که دنبال مهمانی بودند تا بدون دعوت بروند. پم به جینجر فکر می‌کرد. اگر خانه‌اش به جای آنکه دور از اینجا و اطراف ساحل باشد، نزدیک او بود، اگر جرئتش را داشت مخفیانه می‌رفت و تقه‌ای به پنجرهٔ اتاق خوابش می‌زد. در تراس خانهٔ اجاره‌ای‌اش ایستاد و نفس کشید.

بوی دود.

تلفن زنگ زد.

«پم؟ الن دستری. پنج دقیقه دیگه می‌آم دنبالت.»

این بار تسا کین در بستر چالیس بود و نمی‌توانست بخوابد و می‌خواست به خانه‌اش برود. حالا می‌فهمید بار اول چالیس چه حسی داشته، وقتی می‌خواست از بسترش برود. نگاهی به او انداخت. او هم کاملاً بیدار بود. نمی‌خواستند دوباره عشق بورزند. آن لحظه از هم بدشان می‌آمد. نمی‌خواستند با هم باشند. می‌خواستند هوا روشن شود و تنها شوند. این احساس موقتی و گذرا بود اما آن لحظه درگیرش بودند.

«اگه می‌خوای برو.»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۴۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۴۲ صفحه

حجم

۲۴۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۴۲ صفحه

قیمت:
۱۲۰,۰۰۰
۳۶,۰۰۰
۷۰%
تومان