کتاب مالوی
معرفی کتاب مالوی
کتاب مالوی نوشتهٔ ساموئل بکت و ترجمهٔ سهيل سُمّی است. نشر ثالث این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر، دربارهٔ یک ایرلندی فرتوت به نام «مالوی» است که سلامتش رو به وخامت میرود. او داستان زندگی خود را با لحن طعنهآمیزی که در طنز ایرلندی بیسابقه است بیان میکند. هنگامی که برای نخستینبار، در این داستان، به این شخصیت برمیخوریم، فقط میتواند دوچرخهای که مانند خودش زهواردررفته است را سوار شود و هنگامی که برای آخرینبار او را میبینیم فقط میتواند روی زمین بغلتد.
درباره کتاب مالوی
کتاب مالوی، دربارهٔ شخصیتی به همین نام است که بهخاطر نقص عجیب جسمانیاش موجب خندهٔ خوانندهٔ کتاب خواهد شد.
مالوی بهتدریج قوای جسمانی خود را از دست میدهد و به دلایلی که روشن نیست، تحتتعقیب مردی به نام موران نیز هست.
خواندن کتاب مالوی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
درباره ساموئل بکت
ساموئل بارکْلی بِکت در سال ۱۹۰۶ به دنیا آمد. وی نمایشنامهنویس، رماننویس و شاعر ایرلندی و برندهٔ جایزهٔ نوبل است. او را بهعنوان نخستین ابزوردنویسی میشناسند که شهرت جهانی کسب کرد.
بکت در سال ۱۹۶۹ به دلیل «نوشتههایش - در قالب رمان و نمایش - که در فقر [معنوی] انسان امروزی، فرارَوی و عروج او را میجوید»، جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد.
بکت، در آثارش، بدون آنکه قصد روایت داستان یا طرح دسیسهای را داشته باشد، به وضعیت بغرنج و پوچ بشر در جهان می پردازد. او بهخوبی موقعیت انسان تنهای عصرش را که انسان گذشته از فجایع جنگ است، هم در کلام و هم در فضای آثارش، بازنمایی میکند.
آثار او بیپروا، بهشکل بنیادی کمینهگرا و بنابر بعضی تفسیرها، در رابطه با وضعیت انسانها عمیقاً بدبینانهاند. این حس بدبینی اغلب با قریحهٔ طنزپردازی قوی و غالباً نیشدار وی تلطیف میشود. آثار اخیر او، بنمایههای موردنظرشان را بهشکلی رمزگونه و کاهشیافته مطرح و ارائه میکنند.
یکی از ویژگیهای خاص، منحصربهفرد و البته مهم آثار این نویسندهٔ ایرلندی، زبان آثار اوست:
زبان آثار بکت همواره حاوی طنز تلخی است که میکوشد رابطه و گفتارها را از معنا خالی کند. دنیای آثار او، یک دنیای فراواقعی است که انسان در آن، در نوعی خلأ، گیر افتاده و از اینرو، تلاشهای احمقانهای برای برقراری رابطه میکند.
برخی از آثار مشهور ساموئل بکت عبارتاند از:
نمایشنامهها:
در انتظار گودو (۱۹۵۲)، دست آخر (یا آخر بازی) (۱۹۵۷)، آخرین نوار کراپ (۱۹۵۸)، بازی (۱۹۶۳)، من نه (۱۹۷۲)، فاجعه (۱۹۸۲)، چی کجا (۱۹۸۳)، چرکنویس برای یک نمایشنامه ۱&۲ (۱۹۶۵)، روزهای خوش (۱۹۶۰)، همهٔ افتادگان (۱۹۵۷)
رمانها:
مِرفی (۱۹۳۸)، وات (۱۹۴۵، انتشار ۱۹۵۳)، مالوی (۱۹۵۱)، مالون میمیرد (۱۹۵۱)، نامناپذیر (۱۹۵۳)، گمگشتگان
مصاحبهها:
آخرین دیدار با ساموئل بکت، اثر احمد کامیابی مسک
گفتگوهایی با ساموئل بکت، اثر اوژن یونسکو و ژان لویی بارو
شعرها:
هوروسکوپ (۱۹۳۰)، آنچه واژه هست
ساموئل بکت در سال ۱۹۸۹ درگذشت.
بخشهایی از کتاب مالوی
«در اتاق مادرم هستم. حالا منم که اينجا زندگی میکنم. نمیدانم چطور از اينجا سردرآوردهام. شايد با يک آمبولانس، مسلما با يک ماشين. بههرحال کمکم کردهاند. تنهايی هرگز نمیتوانستم خودم را به اينجا برسانم. مردی هست که هر هفته میآيد. شايد به کمک او به اينجا آمدهام. خودش که میگويد نه. به من پول میدهد و صفحات را میبرد. صفحات خيلی زياد، پول خيلی زياد. بله، حالا کار میکنم، کم و بيش مثل گذشته، با اين تفاوت که ديگر نمیدانم چطور بايد کار کرد. گويا اين مسئله برای آنها اهميتی ندارد. حالا فقط دوست دارم از چيزهايی که باقی ماندهاند حرف بزنم، خداحافظیهايم را بکنم، و روند مردنم را کامل کنم. آنها اين را نمیخواهند. بله، ظاهرا بيش از يک نفر هستند. اما هميشه همان يک نفر میآيد. میگويد، اين کار را بعدا میکنی. خوب است. حقيقت اين است که ديگر ارادهای برايم باقی نمانده است. وقتی پی صفحات تازه میآيد، صفحات هفته قبل را برمیگرداند. روی آنها علامتهايی کشيدهاند که معنايشان را درک نمیکنم. درهرحال، آنها را نمیخوانم. کار که نکنم، پول نمیدهد، به من تَشَر میزند. با اين حال، من برای پول کار نمیکنم. پس برای چه کار میکنم؟ نمیدانم. حقيقت اين است که چيز زيادی نمیدانم. مثلاً مسئله مرگ مادرم را. يعنی وقتی من به اينجا آمدم، او مرده بود؟ يا بعد از آمدنم مُرد؟ منظورم درجهای از مرگ است که برای دفن کردن آدم کافی باشد. نمیدانم. شايد هنوز دفنش نکرده باشند. درهرحال، من در اتاق او هستم. در تخت او میخوابم. در لگن او ادرار و مدفوع میکنم. جای او را گرفتهام.
حتما با گذشت زمان بيشتر و بيشتر شبيه او میشوم. حالا فقط يک پسر کم دارم. شايد هم جايی پسری داشته باشم. اما گمان نکنم. اگر پسری داشتم، حالا ديگر پير بود، تقريباً همسن و سال خودم. طرف يک کلفَتِ ريزه بود. عشق حقيقی نبود. عشق حقيقی کس ديگری بود. به اين موضوع هم خواهيم رسيد. نامش؟ دوباره فراموشش کردهام. حتا گاهی به نظرم میآيد که پسرم را میشناختم، که کمکش میکردم. بعد به خودم میگويم که محال است. محال است که من هرگز به کسی کمک کرده باشم. املای کلمات را هم فراموش کردهام، و نيمی از کلمات را. گويا اين مسئله اهميتی ندارد. خوب است. کسی که به ديدنم میآيد آدم عجيب و غريبی است. ظاهرا هر يکشنبه میآيد. روزهای ديگر آزاد نيست. هميشه تشنه است. او بود که به من گفت کار را کاملاً اشتباه آغاز کردهام، که میبايست طور ديگری شروعش میکردم. حتماً حق با اوست. کار را از آغاز، آغاز کردم، مثل احمقهای خنگ و پير، میتوانيد تصور کنيد؟ اين آغاز کار من است. چون ظاهراً همين را حفظ کردهاند. بابتش کلی به دردسر افتادم. همين است. کلی مايه دردسرم شد. اين آغازش بود، درک میکنيد؟ در صورتی که حالا تقريباً پايان کار محسوب میشود. يعنی کاری که حالا انجام میدهم بهتر است؟ نمیدانم. اين ربطی به مسئله ندارد. اين آغاز کار من است. حتما معنايی دارد، وگرنه آنها نگهش نمیداشتند. اين هم آغازش.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۵۵ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۵۵ صفحه
نظرات کاربران
کتاب عالی هست ولی حیف علیرغم زحمت زیاد آقای سمی ترجمه سخت فهمی هست .
دوستانی که به ترجمه گیر میدن باید بگم که شما احتمالا تاحالا بکت نخوندید که دنبال سیر داستانی منظم هستید و مترجم رو مقصر میدونید این سبک بکته نه بدی ترجمه
کتاب فوق العاده جالبیه . من که خوشم اومد .
عالی. ممنون از نشر ثالث و طاقچه
اسمشو میذاشت سرگیجه بهتر بود!