کتاب رهبری از بالای خط
معرفی کتاب رهبری از بالای خط
کتاب رهبری از بالای خط؛ رویکردی جدید برای موفقیت پایدار نوشتهٔ جیم دثمر و دایانا چاپمن و کیلی وارنر کلمپ و ترجمهٔ عماد قائنی و مرتضی خضری پور است و انتشارات آریانا قلم آن را منتشر کرده است. این کتاب دربارهٔ رهبری است. «مسئولیتپذیری در قبال تأثیرگذاریمان در دنیا.» این تعریفی است که نویسندگان کتاب از رهبری ارائه میکنند. در ابتدا باید درک کنیم که با نوعِ بودنمان و متأثر از آن، با رفتارهای بزرگ و کوچکی که انجام میدهیم درحال تأثیرگذاری در دنیاییم و در ادامه، مسئولیت این تأثیرگذاری را بهطورکامل بپذیریم. درک این واقعیت و براساس آن زندگی کردن منشأ تحولهای اساسی در زندگی خودمان و دنیای اطرافمان خواهد بود. گذار از دیدگاهی که در آن خودمان را قربانی و تحت تأثیر دیگران و محیط بدانیم به دیدگاهی که با وجود تمام موانع و محدودیتها خودمان را منشأ اثر ببینیم شاید مهمترین پیام این کتاب و رهاییبخشترین آموزهای باشد که بتوان تجربه کرد.
درباره کتاب رهبری از بالای خط
رهبری آگاهانه حدومرزی نمیشناسد و این پیمانها برای همهٔ انسانها قطعنظر از فرهنگ، ملیت و پیشینهشان سودمندند. چارچوبها و روشهای بسیار متفاوتی برای ارتقای اثربخشی رهبری وجود دارد، اما در بسیاری از آنها پایداری جنبهٔ مهمی است که ناآگاهانه مغفول میماند. رهبری پایدار به معنای درپیشگرفتن اقدامات آگاهانه همراه با حفظ دیدی کلنگر و توجه به یگانگی جهان هستی و انسان است.
فارغ از هر نقش یا جایگاهی که دارید، کتاب رهبری از بالای خط کمکتان میکند مسئولیت تماموکمال تأثیر بلندمدتتان در جهان را بپذیرید و از این طریق رهبر بهتری بشوید.
در این کتاب، مدل اصلی برای رهبریِ آگاهانه خط افقی سادهای است و همچنین چهار وضعیت رهبری و پانزده پیمان رهبری ارائه شده است که همگی بهنوعی با مقولهٔ آگاهی در ارتباطاند. کارکرد این کتابْ آموزش آگاهی و حضور نیست و صرفاً به کاربردهای آن در حوزهٔ رهبری سازمانی میپردازد.
مدل خط افقی بیان میکند که ما در هر لحظه یا در بالای این خط، یعنی در وضعیت اثربخش برای رهبری، یا در پایین این خط، یعنی در وضعیت ناکارآمد برای رهبری، قرار داریم. از رهبران خواسته میشود همواره خود را از نظر قرار داشتن در بالا یا پایین این خط بررسی کنند. این کار نیاز به حضور و آگاهی دارد. برای این کار، شخص باید اولین اصل خودشناسی، یعنی «فلش به درون»، را به اجرا بگذارد. فلش به درون یعنی مکث کردن و آگاهی پیدا کردن از خود و حالت ذهنی خود. در اینجا مشخص میشود شخص در بالای خط قرار گرفته است یا در پایین آن. براساس چهارمین ویژگی آگاهی درست، یعنی پیوسته بودن آگاهی، رهبر سازمان باید بهصورت پیوسته از وضعیت خود آگاه باشد، زیرا ذهن همواره در تغییر است و بهطورنوسانی در بالا یا پایین خط قرار میگیرد. هرچه پیوستگی آگاهی بیشتر رعایت شود، رهبر از قرار گرفتن خود در پایین خط زودتر مطلع میشود و بهتر میتواند از رفتارهای نامناسبی که از موضع پایین خط بروز میکنند جلوگیری کند تا دوباره در موضع بالای خط قرار بگیرد و رفتار لازم را بروز دهد. بهاینترتیب، پیوسته در آگاهی قرار داشتن موجب کمتر شدن خطاهای رهبر و بهبود وضعیت رفتاری او در مجموعهٔ سازمان تحت هدایت خود میشود.
خواندن کتاب رهبری از بالای خط را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای رهبران سازمانی و دیگر علاقهمندان کتابهای مدیریت و کسبوکار مفید است.
بخشی از کتاب رهبری از بالای خط
«ساعت ۵:۱۵ صبح است و جورج بیدار و آمادهٔ کار است. او هر شب زنگ ساعتش را برای بیدار شدن تنظیم میکند، اما در طول چهار سال گذشته هیچگاه به آن نیازی نداشته است. تلفنهمراه و لپتاپ او در تمام طول شب روی میز کنار تختخواب درحال شارژ شدناند. مدتی پیش تسلیم شکایتهای همسرش شد و قبول کرد که شبها صدای تلفنهمراه را قطع کند، اما او آن را روی حالت لرزش میگذارد و تلفنش در تمام طول شب درحال لرزش و چشمک زدن است.
جورج، مانند بسیاری از رهبران، با پنج تا شش ساعت بهاصطلاح خواب ادامهٔ حیات میدهد. دلیل استفادهٔ ما از عبارت «بهاصطلاح» این است که اگر واقعاً خواب او را ارزیابی کنید، متوجه خواهید شد که بخش بسیار کمی از آن عمیق و حیاتبخش است. جورج محروم از خواب است و حتی این موضوع را نمیداند.
جورج میگوید، «مشکلی نیست. وقتی بمیرم، به اندازهٔ کافی میخوابم!» او درحالیکه با چشمان پفکرده بهسمت دستشویی میرود، برای باخبر شدن از هر فاجعهای که پیش آمده باشد یا ممکن است پیش بیاید ایمیلهایش را چک میکند. تا ساعت ۵:۱۷، او آنقدر که باید از معجون شیمیایی موردعلاقهاش، یعنی آدرنالین، دریافت کرده است. حالا مخش به کار افتاده و وارد بازی شده است. در طبقهٔ پایین، برای خودش یک فنجان اسپرسوی غلیظ دم میکند و با لپتاپش روزنامههای صبح و پایگاههای خبری را بررسی میکند. آدرنالین، به همراه اضطرابی که همیشه در او هست، باعث میشود توجهش با تمرکز لیزرمانندی که معمولاً در ورزشکاران سطح جهانی دیده میشود به اخبار معطوف شود.
امروز روز خوبی است، چراکه جورج فرصت ورزش کردن دارد. او از زمانیکه در دانشگاه در مسابقات ورزشی شرکت میکرد تاکنون هیچگاه تناسباندامش را از دست نداده است، اما بهندرت به هدف شش جلسه تمرین در هفته دست پیدا میکند. این روزها او میگوید که اگر «خوششانس» باشد، میتواند سه جلسه ورزش کند.
پس از ورزش و حمام کردن، بچههایش را بیدار میکند. امروز روز خوب و ویژهای برای اوست. امروز از معدود دفعاتی است که پیش از حرکت با قطار بهسمت محل کار با بچهها صبحانه میخورد. جورج عاشق بچههایش است. درحقیقت، بچهها او را به چیزی پیوند میدهند که به گفتهٔ خودش واقعاً برایش اهمیت دارد. با همهٔ این احوال، در طول صبحانه در بهترین حالت نیمهحاضر است، چراکه چند ایمیل را پاسخ میدهد و تماسی کوتاه اما «ضروری» میگیرد.
جورج با خداحافظی سریع، در آغوش گرفتن همه و بوسهای بدون احساس بر گونهٔ همسرش از خانه خارج میشود. بیست سال پیش، بوسهٔ خداحافظی شامل نگاه کردن به چشمان یکدیگر و نوازش شیطنتآمیزی میشد که میگفت، «بقیهاش باشد طلبت برای وقتیکه برگشتم.» اما آن روزها گذشتهاند. رابطهای که زمانی عاشقانه و مهربانانه بود اکنون صرفاً رابطهای وابسته به نقش و کارکرد دو نفری است که وظیفهٔ والدی را با هم انجام میدهند، داراییهایشان را زیاد میکنند، تصویر بیرونیشان را حفظ میکنند و گاهی هم به افراد دیگری فکر میکنند که شاید گزینهٔ بهتری برای زندگی مشترک باشند.
سوار بر قطار و درون این بازی، جورج به ایمیلها پاسخ میدهد و تماسهای کوتاه معینی میگیرد. معجونی از هیجانات در او در جریان است و او عاشق این حسوحال است. قطعاً، کارتهای این بازیْ ثروت، شهرت، آزادی و فرصتاند، اما خودِ بازی تنها چیزی است که اهمیت دارد. این بازی دربارهٔ در خط مقدم بودن، پیوسته به چالش کشیده شدن و دیگران را به چالش کشیدن است. او در این بازی احساس سرزنده بودن میکند. متأسفانه، جورج، و بسیاری از رهبرانِ شبیه او، نمیتوانند تفاوت بین «سرزنده بودن واقعی» و احساسی از ترکیب آدرنالین، کافئین، قند، فشار، رفتارهای وسواسی، اعتیاد و رقابت را متوجه شوند. این احساسات همگی از ناامنی و ترس عمیقاً سرکوبشدهای نشئت میگیرند. این مسئله به شکلهای مختلفی در زندگی جورج نمود پیدا میکند. شاید چشمگیرترین آنها این است که نمیتواند در سکوت با خود تنها باشد. او میتواند تنها باشد (و واقعاً این تنهایی را دوست دارد)، اما وقتی تنهاست، تلویزیون نگاه میکند، کتاب میخواند، موسیقی گوش میدهد یا کارهای دیگری میکند –هر کاری که او را از مواجهه با آرام و قرار داشتن، خالی بودن و خودش دور نگه دارد.»
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۶۱ صفحه
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۶۱ صفحه
نظرات کاربران
کتابی عالی با نظرات نو در حوزه مدیریت
ترجمه به شدت افتضاح بود و روحمطلب در ترجمه تحت اللفظی گم شده پر از ترجمه های نامأنوس و عجیب از آریانا قلم حرفه ای، تایید چنین ترجمه ای جای سوال دارد