دانلود و خرید کتاب بال هایت را کجا جا گذاشتی؟ ع‍رف‍ان‌ ن‍ظرآه‍اری‌
تصویر جلد کتاب بال هایت را کجا جا گذاشتی؟

کتاب بال هایت را کجا جا گذاشتی؟

معرفی کتاب بال هایت را کجا جا گذاشتی؟

کتاب بال هایت را کجا جا گذاشتی؟ نوشتهٔ ع‍رف‍ان‌ ن‍ظرآه‍اری‌ است و نشر افق آن را منتشر کرده است. نظرآهارى در اين كتاب رسم مؤمن‌بودن را به ساده‌ترين شكل بيان كرده است.

درباره کتاب بال هایت را کجا جا گذاشتی؟

 آشنایی با عرفان و اخلاق در بهبود روابط انسان با خدا و اعضای جامعه بسیار نقش‌آفرین و تأثیرگذار است. حتی اخلاق فردی و اجتماعی نیز تحت تأثیر عمیق و گسترده‌ٔ عرفان و به‌خصوص عرفان اسلامی است. در عصر کنونی، نویسندگان زیادی در تلاش‌اند تا با آموزه‌های عرفانی بر قشر آینده‌ساز یعنی کودک و نوجوان، تأثیرگذار باشند و به نحوی ارتباط آن‌ها را با اینگونه مفاهیم ناب، محکم‌تر سازند. عرفان نظر آهاری از موفق‌ترین نویسندگان معاصر است که به‌خوبی توانسته این خلأ را پر کند و مفاهیم عمیق عرفانی را در قالب ادبیات کودک و نوجوان بگنجاند. این نویسنده‌ٔ معاصر با استفاده از تعابیر ساده و روزمره و بدون واردشدن به دنیای پیچیده‌ٔ الفاظ و تعابیر عرفانی، سعی داشته مفاهیم مرتبط با خداشناسی را با زبانی ساده‌تر برای کودک و نوجوان بازگو کند. با توجه به خلاقیتی که نویسنده از آن برخوردار بوده، به‌خوبی توانسته زمینه‌ٔ لازم را برای آشنایی نسل کودک و نوجوان با پروردگار هستی فراهم و در این مسیر مقدس توفیقاتی را کسب کند.

خواندن کتاب بال هایت را کجا جا گذاشتی؟ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به همهٔ نوجوانان و جوانان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره عرفان نظرآهاری

عرفان نظرآهاری دارای مدرک دکتری در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی است. کتاب‌های او به زبان انگلیسی، فرانسه، ترکی، کردی، عربی، ژاپنی، ایتالیایی، آلمانی، سوئدی، و هلندی … ترجمه شده‌است. او تاکنون جوایز بسیاری را از آن خود کرده‌ است، از جمله جایزه ادبی پروین اعتصامی، جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، جایزه کتاب فصل و نیز لوح افتخار دفتر بین‌المللی کتاب برای نسل جوان (ibby) در اسپانیا و ….

او یکی از نویسندگان کتاب «داستان صلح» است که در کره جنوبی به‌چاپ رسیده‌ است. این داستان تاکنون به ۱۰ زبان ترجمه شده‌ است و به صورت موسیقایی با آهنگ‌سازی محمد نصرتی منتشر شده‌ است. این اثر موسیقایی مورد حمایت سازمان یونسکو قرار دارد.

نظرآهاری نگارش پنج عنوان کتاب پژوهشی در ادبیات فارسی با موضوع‌هایی همچون عشق، قناعت، عدالت‌طلبی، ستم‌ستیزی، ارزش زندگی، مرگ و هستی را در پیشینهٔ خود دارد و آثار متعددی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان از او منتشر شده‌است؛ از جمله راز مرواریدهای شهرزاد، در سینه‌ات نهنگی می‌تپد، پیامبری از کنار خانه ما رد شد، لیلی نام تمام دختران زمین است، جوانمرد نام دیگر تو، من هشتمین آن هفت نفرم، دو روز مانده به پایان جهان، روی تخته سیاه جهان با گچ نور بنویس. او در سال ۲۰۰۱ برگزیده نخست کنگره شعر زنان شد و «پشت کوچه‌های ابر» اثر این نویسنده به‌عنوان برگزیده جشنواره کتاب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان انتخاب شد. نظرآهاری هم‌اکنون به‌تدریس در دانشگاه‌ها و مراکز علمی و آموزشی مشغول است.

بیوگرافی عرفان نظرآهاری را در صفحه این نویسنده مطالعه کنید.

بخشی از کتاب بال هایت را کجا جا گذاشتی؟

«بارَش زیادی سنگین بود و سربالایی زیادی سخت. دانهٔ گندم روی شانه‌های نازکش سنگینی می‌کرد. نفس‌نفس می‌زد. اما کسی صدای نفس‌هایش را نمی‌شنید، کسی او را نمی‌دید.

دانه از روی شانه‌های کوچکش سُر خورد و افتاد.

خدا دانهٔ گندم را فوت کرد. مورچه می‌دانست که نسیم، نَفَس خداست.

مورچه دانه را دوباره بر دوشش گذاشت و به خدا گفت: «گاهی یادم می‌رود که هستی، کاشکی بیش‌تر می‌وزیدی.»

خدا گفت: «همیشه می‌وزم. نکند دیگر گمم کرده‌ای!»

مورچه گفت: «این منم که گم می‌شوم. بس که کوچکم. بس که ناچیز. بس که خُرد. نقطه‌ای که بود و نبودش را کسی نمی‌فهمد.»

خدا گفت: «اما نقطه سرآغاز هر خطی‌ست.»

مورچه زیر دانهٔ گندمش گم شد و گفت: «من اما سرآغاز هیچم و ریزم و ندیدنی. من به هیچ چشمی نخواهم آمد.»

خدا گفت: «چشمی که سزاوار دیدن است می‌بیند. چشم‌های من همیشه بیناست.»

مورچه این را می‌دانست. اما شوق گفت‌وگو داشت.

پس دوباره گفت: «زمینت بزرگ است و من ناچیزترینم. نبودنم را غمی نیست.»

خدا گفت: «اما اگر تو نباشی، پس چه کسی دانهٔ کوچک گندم را بر دوش بکشد و راه رقصیدن نسیم را در سینه خاک باز کند؟ تو هستی و سهمی از بودن برای توست، در نبودنت کار این کارخانه ناتمام است.»

مورچه خندید و دانهٔ گندم از دوشش دوباره افتاد. خدا دانه را به سمتش هل داد.

هیچ‌کس اما نمی‌دانست که در گوشه‌ای از خاک، مورچه‌ای با خدا گرم گفت وگوست.»


کاربر 8772732
۱۴۰۳/۰۶/۱۷

فوق العاده

هر بار که می‌روی، رسیده‌ای
متین
و به یاد دارم که فرشته‌ای به من گفت: «جهان آکنده از فرستاده و پیغمبر و مرسل است، اما همیشه کافری هست تا باران را انکار کند و با گُل بجنگد، تا پرنده را دروغگو بخواند و باد را مجنون و دریا را ساحر. اما هم امروز ایمان بیاور که پیغمبر آب و رسول باران و فرستاده باد برای ایمان آوردن تو کافی است...»
ریحانه باقریه
در این میان کرمی کوچک جلو آمد و به خدا گفت: «خدایا، من چیز زیادی از این هستی نمی‌خواهم. نه چشمانی تیز و نه جثه‌ای بزرگ، نه بالی و نه پایی، نه آسمان و نه دریا، تنها کمی از خودت، تنها کمی از خودت به من بده.» و خدا کمی نور به او داد. نام او کرم شب‌تاب شد. خدا گفت: «آن‌که نوری با خود دارد، بزرگ است. حتی اگر به قدر ذره‌ای باشد. تو حالا همان خورشیدی که گاهی زیر برگی کوچک پنهان می‌شوی.» و رو به دیگران گفت: «کاش می‌دانستید که این کرم کوچک، بهترین را خواست، زیرا که از خدا جز خدا نباید خواست.»
ریحانه باقریه
خدا گفت: «دوست داشتنِ یک گُل، دوست داشتنِ یک پروانه یا قاصدک کار چندان سختی نیست. اما دوست داشتن یک سوسک، دوست داشتن «تو» کاری دشوار است. دوست داشتن، کاری‌ست آموختنی؛ و همه کس، رنج آموختن را نمی‌برد. ببخش، کسی را که تو را دوست ندارد، زیرا که هنوز مؤمن نیست، زیرا که هنوز دوست داشتن را نیاموخته، او ابتدای راه است.
ریحانه باقریه
مؤمن دوست می‌دارد. همه را دوست می‌دارد. زیرا همه از من است. و من زیبایم و زیبایی، چشم‌های مؤمن جز زیبا نمی‌بیند. زشتی در چشم‌هاست. در این دایره، هرچه که هست، نیکوست. آن‌که بین آفریده‌های من خط کشید، شیطان بود. شیطان مسئول فاصله‌هاست.
ریحانه باقریه

حجم

۴۳۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۴۸ صفحه

حجم

۴۳۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۴۸ صفحه

قیمت:
۲۴,۰۰۰
تومان