کتاب قلبی بزرگتر از جهان
معرفی کتاب قلبی بزرگتر از جهان
کتاب قلبی بزرگتر از جهان، داستانی زیبا و لطیف از عرفان نظرآهاری است که درباره مفهوم زیبای صلح جهانی و تحقق آن در روی زمین است.
قلبی بزرگتر از جهان، عنوان برگزیده داستان صلح را از آن خود کرده است.
دربارهی کتاب قلبی بزرگتر از جهان
قلبی بزرگتر از جهان داستانی لطیف و خواندنی از آفرینش است. آفرینشی که از روی عشق انجام شده است و حالا در میان آفریدههایش به دنبال صلح میگردد. قلبی بزرگتر از جهان داستان موجودی است که میخواهد به سفرش را به زمین آغاز کند. برای سفرش به زمین مدتها انتظار کشیده است و روزها صبر کرده است. حالا که وقتش رسیده، باید برای خودش چمدانی بردارد، پایی داشته باشد تا بتواند جهان را با آن بپیماید، چشمانی داشته باشد که تمام رنگ و فروغ دنیا را ببیند... او تمام چیزهایی که نیاز دارد را برمیدارد تا زمانی که به دنیا میرسد. درست در همان لحظه است که متوجه میشود قلبش را جا گذاشته است. حالا باید در جستجوی چیزی با ارزش باشد که با آن بتواند به زندگیاش ادامه دهد....
کتاب قلبی بزرگتر از جهان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کتاب قلبی بزرگتر از جهان برای تمام کسانی است که اندیشه مهر، عشق، دوستی و صلح در سر دارند و قلبشان برای دنیا میتپد.
دربارهی عرفان نظرآهاری
خانم عرفان نظرآهاری ۱۷ مرداد ۱۳۵۳ در تهران متولد شد. او دکترای رشته زبان و ادبیات فارسی و تاریخ فلسفه دارد و سالهاست که با شعرهای زیبا و لطیفش، در حرفهی نویسندگی و شاعری مشغول است. آثار او او به زبانهای انگلیسی فرانسه، ترکی، کردی، عربی، ژاپنی، ایتالیایی، آلمانی، سوئدی، و هلندی ترجمه شده است. او همچنین برای آثارش جوایز و افتخارات بسیاری از جمله جایزه ادبی پروین اعتصامی، جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، جایزه کتاب فصل … و نیز لوح افتخار دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان) در اسپانیا را کسب کرده است. از زیباترین نوشتههای عرفان نظرآهاری میتوان به قلبی بزرگتر از جهان، در سینهات نهنگی میتپد، جوانمرد نام دیگر تو و لیلی نام تمام دختران سرزمین من است اشاره کرد.
بخشی از کتاب قلبی بزرگتر از جهان
هزاران سال بود که میخواست به دنیا بیاید؛ هزاران سال بود که ذوق داشت؛ هزاران سال بود که نوبتش نمیرسید و هر روز کسی به دنیا میآمد و او غبطه میخورد و همچنان منتظر نوبت خودش بود.
و سرانجام روزی رسید که به او گفتند: «دیگر، نوبت توست. چمدانت را ببند و آماده رفتن باش.»
چمدانش کوچک بود، کوچک تر از یک بند انگشت ولی او آنقدر شوق داشت که می خواست با همان چمدان بند انگشتی برود؛ که گفتند: «صبر کن، سفرت دور است. سفرت طولانی.» گفتند: «جادهها منتظرند، راهها و بیراههها. چقدر پست و چقدر پشت. چقدر بالا و چقدر پائین. چقدر دور و چقدر نزدیک. پس چیزی با خودت ببر، چیزی که با آن بتوانی آن همه بالا و پائین و دور و نزدیک را بپیمائی.»
پس او دو پا برای خودش برداشت؛ برای رفتن ها و دویدن ها، برای گشتنها و پیمودنها، برای جستجو. بی تاب به دنیا آمدن بود، میخواست با همان دو پا برود که گفتند:
«صبر کن، آنجا که میروی تماشائی است، چقدر سبز و چقدر سرخ، چقدر زرد و بنفش و آبی؛ چقدر سیاه و سفید. چقدر ریز و درشت و کوچک و بزرگ و این و آن. چقدر زیبائی و شگفتی منتظرند تا برای تو دیدن و باشند تا بخشی از تو شوند، پس چیزی با خودت ببر که به کار تماشا بیاید؛ و گرنه دنیا تاریک است.»
و او دو چشم برای خودش برداشت.
حجم
۷٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۵۵ صفحه
حجم
۷٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۵۵ صفحه
نظرات کاربران
به قطره گفت: من آدمم و قلبم را در بهشت جا گذاشته ام تو میدانی از کجا میتوانم قلبی دیگر پیدا کنم!? قطره گفت: من نمیدانم آدم ها قلبشان را چگونه پیدا میکنند, اما من میدانم هر قطره چگونه صاحب قلبی بزرگ میشود, و او
زندگی تلاشی است که هرکس برای پیدا کردن قلبش میکند و برای این است که زندگی این همه زیباست، این همه ارزشمند، این همه دشوار. . . . و حالا او قلبش را پیدا کرده بود، قلبی که نامش جهان بود جهان بزرگ بود اما
با خواندنش حس آرامش و لذت باهم دارم نصیحت و تلنگری محبت آمیز
داستان بسیار خوبی بود . من به کسانی که ادبیات عرفانی دوست دارند توصیه میکنم💎💎💎
عالی عالی عالی 🧡😍
از خواندنش لذت بردم.
کتاب بسیار عالی تاثیر گذاری بود
کتاب را خواندم وبا هر جمله کتاب بغضم ترکید بغضی که سالهاست در گلویم گره خورده ،،
عالی
دوست داشتم 🦋