کتاب سعدی بنوش
معرفی کتاب سعدی بنوش
کتاب سعدی بنوش؛ هفتاد قدح از گلستان گردآوریشده و نوشتهٔ عرفان نظرآهاری است و نشر نور و نار آن را منتشر کرده است. این کتاب روایتی تازه از گلستان سعدی است؛ به این صورت که نظرآهاری برخی حکایتهای گلستان را نقل کرده و در خلال آنها، نگاه و تفسیر خاص و عارفانهٔ خویش را به واژه درآورده است. کتاب نقاشیها و طراحیهای دلنشین نیز دارد.
درباره کتاب سعدی بنوش
سعدی بنوش برگرفته از حکایاتی از کتاب گلستان سعدی است. خواننده با مطالعهٔ این کتاب، هم با برخی از حکایات گلستان آشنا میشود و هم با برداشتهای خاص نظرآهاری از این حکایات، سعی میکند در جایگاه انسان مدرن امروزی، به برخی پدیدهها و موضوعات بنگرد و گمشدهٔ خود را از ادبیات و فرهنگ و عرفان ایران بجوید تا در زندگی امروز به یاریاش بشتابد.
نظرآهاری درخصوص این کتاب میگوید: «این کتاب را تقدیم میکنم به دختری که در تابستان هفتصد و اندی سال پیش، از تاریکنایِ دالان خانهاش بیرون آمد و قدحی برفاب و شکر و گلاب به سعدی تعارف کرد. این کتاب به یاد آن دختر شیرازیِ گمشده در تاریخ است که نه نامش را میدانم و نه نشانی خانهاش را اما میدانم که شعر سعدی هنوز طعم برفاب و شکر و گلاب میدهد و هرچه هست از شیرینی قدح آن دختر است.
ساقی قدحی قلندریوار درده به معاشران هشیار
دیوانه به حال خویـش بگذار کاین مستی ما نه از شراب است
باد است غرور زندگانی برق است لوامع جوانی
دریـاب دمیکه میتوانی بشتاب که عمر در شتـاب است»
خواندن کتاب سعدی بنوش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران نوشتههای شاعرانهٔ نظرآهاری پیشنهاد میکنیم.
درباره عرفان نظرآهاری
عرفان نظرآهاری، متولد ۱۷ مرداد ۱۳۵۳ در تهران، دارای مدرک دکتری در رشته زبان و ادبیات فارسی است. کتابهای او به زبان انگلیسی، فرانسه، ترکی، کردی، عربی، ژاپنی، ایتالیایی، آلمانی، سوئدی، و هلندی … ترجمه شده است. وی تاکنون جوایز بسیاری را از آن خود کرده است، از جمله جایزه ادبی پروین اعتصامی، جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، جایزه کتاب فصل و نیز لوح افتخار دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان در اسپانیا و ….
کتابهای او از این قرار هستند:
از روزهای سادگی
پشت کوچههای ابر
کوله پشتیات کجاست؟
نامههای خط خطی
لیلی نام تمام دختران زمین است
راز مرواریدهای شهرزاد
پیامبری از کنار خانه ما رد شد
هر قاصدکی یک پیامبر است
بالهایت را کجا جا گذاشتی؟
چای با طعم خدا
در سینهات نهنگی میتپد
جوانمرد نام دیگر تو
من هشتمین آن هفت نفرم
روی تخته سیاه جهان با گچ نور بنویس
دو روز مانده به پایان جهان
من بیابان همسرم باد
چای با طعم خدا
کرگدنها هم عاشق میشوند
مورچه را به خانهاش برگردان
سعدی بنوش
بخشی از کتاب سعدی بنوش
«شصتو هفتم، قدح دوری از جاهل
حکیمی که با جُهّال درافتد باید که توقّع عزّت ندارد و اگر جاهلی به زبانآوری بر حکیمی غالبآید، عجب نیست که سنگی است که گوهری همیشکند.
نه عجب گر فرو رود نفَسَش عندلیبی غُراب هم قفسش
گر هنرمندی از اوباش جفایی بیند تا دلِ خویش نیازارد و درهم نشود
سنگ بدگوهر اگر کاسه زرین بشکست قیمتِ سنگ نیفزاید و زر کم نشود
خردمندی را که در زمره اجلاف سخن ببندد شگفت مدار که آوازِ بربط با غلبه دُهُل برنیاید و بوی عبیر از گندِ سیر فرو مانَد.
بلند آواز نادان گردن افراخت که دانا را به بیشرمی بینداخت
نمیداند که آهنگِ حجازی فرو مانَد ز بانگِ طبلِ غازی
توفان که بیاید فانوسهای آویخته در ایوان را خواهد کشت. سیل که نعره بکشد، تخمهای پرستو در آشیانهی لرزان خواهند مرد. دانا که در برابر نادان بایستد، دشنهی دشنام و تیغِ توهین به او خواهد خورد. زمزمهی آب و ترانهی قناری، ترنم تار و مناجات مورچه را چگونه میتواند بشنود او که گوشش از غوغا سنگین است.
زیبایی را زمزمه کن، فریاد نزن. هرچه بلندتر بگویی، کمتر شنیده میشود. نشنیده شدن، عیب نیست، هنر است. زیرا هنر، آن صدای نازک نازنینی است که جز نازنینان آن را نمیشنوند.
آخرینباری که در جنگ با جهل زخم برداشتی و از جاهلی شکست خوردی، چه هنگام بود؟ پس از آن چه تصمیمی گرفتی؟
***
شصتو هشتم، قدح جوهر
جوهر اگر در خَلاب افتد همچنان نفیس است و غبار اگر به فلک رسد همان خسیست. استعداد بیتربیت، دریغ است وتربیتِ نامستعد، ضایع. خاکستر نسبی دارد که آتش جوهری علوی است ولیکن چون به نفْسِ خود هنری ندارد، با خاک برابر است و قیمتِ شکَر، نه از نی است که آن خود خاصیت وی است.
چو کنعان را طبیعت بیهنر بود پیمبرزادگی قدرش نیفزود
هنر بنمای اگر داری نه گوهـــر گل از خار است و ابراهیم از آزر
از انسانیت الماسی بتراش، قیمتی. پس از آن، هرجا که باشی چه در تاریکیِ ابهام و انکار، چه در روشنیِ تماشا و تحسین، همچنان الماسی. نسَبت به زغال میرسد اما هنرت درخشیدن و دشواری است. تو سزاوار ستایش و ستودنی، زیرا تیرگیات را زلال کردی و ابتذالت را کمال.
آیا گوهری داری که هرجا باشی با تو باشد؟ گوهری که چه در خاک و چه در آب چه در پنهان و چه در آشکار قیمتی باشد؟
***
شصتو نهم، قدح معصیت
معصیت از هرکه در وجودآید ناپسند است و از علما ناخوبتر، که علم سلاحِ جنگِ شیطان است و خداوندِ سلاح را چون به اسیری برند، شرمساری بیشتر بَرَد.
عامْ نادانِ پریشان روزگــار بهْ ز دانشمندِ نــــاپرهیزگــــار
کان به نابینایی از راه اوفتاد وین دو چشمش بود و در چاه اوفتاد
دانایی چشم است، دانایی چراغ است. دانایی روشنایی است. به چشم و چراغِ دانایی باید راه را پیدا کنیم و چاه را ببینیم. اگر چشم باشد و چراغ باشد و باز در چالهی اشتباه و چاه غلط و گودال گناه و درهی معصیت بیافتیم، جرممان سنگینتر است از آنها که چراغ ندارند و چشم نیز؛ از آنها که در ظلمت جهل و تاریکیِ نادانی دست بر درست و غلط و انگشت بر خطا و صواب میکشند.
آیا در برابر دانستههایت خودت را مسوؤل میدانی؟ آیا هر دانشی برایت چراغی روشن کرده که با آن راه را از چاه بشناسی؟
***
هفتادم، قدح پرسش
خلاف راهِ صواب است و عکس رایِ اُولوالالباب دارو به گمان خوردن و راهِ نادیده بیکاروان رفتن. امامِ مرشد محمد غزّالی را، رحْمةُالله علیه، پرسیدند که چگونه رسیدی بدین منزلت در علوم؟ گفت: «بدان که هرچه ندانستم از پرسیدنِ آن ننگ نداشتم.»
امیدِ عافیت آنگه بوَد موافقِ عقل که نبض را به طبیعتشناس بنمایی
بپرس هرچه ندانی که ذُلِّ پرسیدن دلیلِ راهِ تو باشد به عزِّ دانایی
پرسش یک جاده است و مسافرِ جادهی پرسش به هرچه که برسد خوب است. اما آنکه مقیم خانهی بیسوالی است، هرچند زیر سقفی امن نشسته، اما موریانهی تردید هرروز دیوارهای خانهاش را میجود. آنکه میپرسد، پنجره میسازد، در باز میکند، راه میکشد، بزرگ میشود، عمیق میشود، انسان میشود.
انسان اگر بپرسد، بیرون خواهد رفت. آنکه نمیپرسد در ترس و تردید و ندانستن فرومیرود. پرسش، ریسمان است. باید آن را بگیری و بالا بروی و بیرون بیایی از چاهی که نامش نفهمیدن و ندانستن و نادانی است.
آیا اعتراف به ندانستن و پرسیدن آنچه بلد نیستیم، شرمآور است یا عملی شجاعانه است؟ آیا تو شجاعت پرسیدن را داری یا شرمساری ندانستن راه پرسیدنت را میبندد؟ پرسیدن یا نپرسیدن؟ تو اهل کدام یکی؟»
حجم
۴٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۰۰ صفحه
حجم
۴٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۰۰ صفحه
نظرات کاربران
چرا از ایشون کتاب های دیگه رو موجود نمیکیند؟
زیبا ترین کتابی بود که خوندم