کتاب از قبل یکشنبه می شود
معرفی کتاب از قبل یکشنبه می شود
کتاب الکترونیکی «از قبل یکشنبه می شود» نوشتهٔ علی شاهمرادی در نشر خزه چاپ شده است.
درباره کتاب از قبل یکشنبه می شود
از قبل یکشنبه میشود مجموعهداستانی است از علی شاهمرادی که از ۲۰ داستان کوتاه تشکیل شده است. داستانهای کتاب لحنی محاورهای دارند و شکل روایت آنها ساده و روان است و مخاطب را بههمراه خود میکشاند. نامگذاری داستانها نیز جالب و متفاوت است. عناوین ۲۰ داستان مجموعهٔ از قبل یکشنبه میشود به این ترتیب است:
یک زن با / رنگ پوست خالی / لبههای فراموششدهٔ اشیا / صدای واقعی بال یک حشره / آدم باید جایی باشد ولی. / شاقشاق کبک / آن مرد با اصب آمد یا... / اصغر قبلاًها همسن ما بود یا... / زنبورها نمیتوانند مثل آدم عقبعقب بروند یا... / آسو آسو شراب قند یاهم یا... / هفتهفتتا یا... / آمیتا یا... / یخ سر مار یا... / دیشب هفت بار پشت هم شب شد یا... / وقتی یکی ایتالیایی حرف میزنه دوست داری بغلش کنی یا... / ما یازده بار دنیا میآییم یا... / مثل ساق علف یا... / نرزا دیرزا یا... / دفعهٔ بعد میشی یک کم مونده به دم غروب آفتاب یا...
کتاب از قبل یکشنبه می شود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به داستانهای کوتاه ایرانی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب از قبل یکشنبه می شود
«هر دو فرض میکنند که فهمیدهاند و ادامه نمیدهند. آدمها مدام دچار این وضعیت میشوند. نوعی فداکاری جمعی است که خیلی بیشتر از توان حرف زدن و فکر کردن، انسان را از حیوان جدا میکند.
_ یادم میاد وقتی تازه به دنیا اومده بودم، یه چیز عجیب که از کلی تیکههای به هم چسبیده درست شده بود، یه گوشه از اتاق بیمارستان نشسته بود. باهاش حرف زدم. نقل معجزه نبود. مثل الان حرف نمیزدم که. بهش گفتم خواهش میکنم خودش رو معرفی کنه. خیلی زبون مودبانهای بود، چون وقتی جوابم رو نداد و عصبانیم کرد، هیچ کلمهٔ زشتی پیدا نکردم که بگم. یکی از پرستارا منو برد به یه اتاق دیگه که پر از بچههای تازه به دنیا اومده بود. اون چیزِ عجیبم دنبالمون اومد. هر قدمی که برمیداشت، چندتا تیکه از تنش میریخت زمین. توی اتاقم پر بود از همین چیزای عجیبوغریب؛ انگار هر کی یکی داشت. اکثرشون تیکههاشون زیاد بود و هرچی اَزشون میریخت کم نمیشدن، بهجز یکیشون که از اول فقط چند تیکه بود و زود تموم شد. نمیدونم چی بودن. بعد از بیمارستان دیگه ندیدمشون یا حداقل یادم نمیاد دیده باشم.
همیشه وقتی برای من تعریفش میکند، به اینجا که میرسد، میگوید احتمالاً اینها را همه دیدهاند و برای همیشه فراموش کردهاند و حتماً میخواهد بلایی سرش بیاید که خودش این را به خاطر آورده. اصل ماجرا کاملاً راست است. این اتفاق برای همه افتاده و فراموشش کردهاند. یکجور تداخل دنیاهای موازی است که در همان لحظهٔ تولد از آدم فاصله میگیرد؛ اما برای او چند دقیقهای بیشتر دوام آورده که چرایش را نمیدانم.
_ یا یهکم بعدترش؛ یه جوجهگنجشک رو از لای هیزم تلنبار شده توی مشتم میگیرم.
جوجهگنجشک هنوز خیسِ به دنیا آمدن بود. باد هم میآمد. وقتی باد میآید همیشه یک اتفاقی میافتد.
_ باد هم میاومد. باد که بیاد یه اتفاقی پشت سرشه. مادربزرگم از ترس اینکه حشرهای چیزی توی دستام باشه میخواد مشتم رو باز کنه، اما نمیتونه. یهجوری نگهش داشتم انگار میخوام با خودم بیارمش جلو. اگه الان بود، نشونت میدادمش. پرهاش از هم فاصله داشت. دونهدونه میشد بشمریشون. آخرش مجبور شد اونقدر پشت دستم بزنه تا بازش کنم. بچهگنجشکم افتاد رو زمین.»
حجم
۱۱۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۱۱۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه