دانلود و خرید کتاب سیاوش آتوسا صالحی
تصویر جلد کتاب سیاوش

کتاب سیاوش

معرفی کتاب سیاوش

کتاب سیاوش نوشتهٔ آتوسا صالحی است. نشر افق این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر جلد نهم از مجموعهٔ «قصه‌های شاهنامه» و برای نوجوانان است.

درباره کتاب سیاوش

کتاب سیاوش که یکی از مشهورترین و مهم‌ترین شخصیت‌های شاهنامهٔ فردوسی است، از آنجا آغاز می‌شود که سیاوش به لب‌های کاووس نگاه می‌کند؛ لب‌هایی که فقط می‌جنبند و گوش‌هایی هیچ نمی‌شنوند. اندیشهٔ سودابه هنوز در سرش چرخ می‌زند و پشتش را می‌لرزاند. لب‌های کاووس آرام می‌گیرند. سیاوش کمی بالاتر، چشم‌های کاووس را می‌بیند که به‌دنبال پاسخ‌اند؛ سیاوش اما چیزی نمی‌گوید. او مردی جوان، خوش‌چهره و فرزند کاووس است. او برای آنکه ثابت کند بی‌گناه است، از میان آتش می‌گذرد و صحیح و سالم از آن بیرون می‌آید. این ماجرا مربوط به زمانی است که کیکاووس به ناراستی سخنان سودابه پی برد و خواست او را بکشد؛ اما به‌توصیهٔ موبدان آتشی برپا کرد تا به این روش گناهکار را از بی‌گناه جدا کند. کتاب سیاوش نوشتهٔ آتوسا صالحی از مجموعهٔ «قصه‌های شاهنامه» را بخوانید تا بیشتر سیاوش را بشناسید.

خواندن کتاب سیاوش را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد می‌کنیم.

بخش‌هایی از کتاب سیاوش

«کاووس دیگربار زهرش را به جان رستم ریخت. او گُلی برایش هدیه برد و کاووس تنها تیغش را دید و زیبایی و بوی خوشش را به هیچ گرفت. و امروز اگر او رستم را از خود می‌رانَد و سرسپردهٔ افراسیاب می‌خواند، برای کین‌خواهیِ مادران دل‌سوخته نیست؛ کاووس می‌خواهد پاسخِ آن تیغ را با شمشیر دهد.

تو ای یزدان من! مرا از این دام برهان که در هر راهی پا می‌گذارم، از خاکش به‌جای گیاه شمشیر می‌روید و در تاریکیِ شب‌هایش به جای ستارگان راهنما، چشم گرگ‌هایی گرسنه می‌درخشد.

نه، نمی‌توانم فرستادگان توران را نزد کاووس بفرستم که بی‌درنگ خون همه را بر زمین می‌ریزد و آتش خانمان‌سوز نبردی دیگر را برمی‌افروزد. بر سپاه توران هم نمی‌توانم بتازم که پهلوان مرگ را به جان می‌خرد اما پیمان نمی‌شکند. و اما اگر سپاه را به توس درنده‌خو بسپارم و نزد کاووس برگردم نیز از مرداب مکر سودابه جان به در نخواهم برد...

صدای پا نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود. سیاوش به در خیمه چشم می‌دوزد و پرده‌ای آرام کنار می‌رود. سردارانش، زنگه شاوران و بهرام، در برابرش سر خم می‌کنند. بهرام شمشیر از کمر باز می‌کند و بر زمین می‌گذارد: «هرچه فرمان دهی، همان خواهم کرد که حلقهٔ بندگیِ تو را به گوش آویخته‌ام و از شاه و زیردستانش باکی ندارم.»

سیاوش دست بهرام را می‌فشارد: «کاووس می‌خواهد پیمان بشکنم و جنگی نو آغاز کنم. اما همه می‌دانید که این افراسیاب بود که پیمان دوستی بست و در آیین من، پیمان‌شکنی گناهی است نابخشودنی و دشمنی که راهِ سازش را برگزیند، سزاوار گذشت است و نیک‌رفتاری.»

خون به چهرهٔ زنگه می‌دود: «باور نمی‌کنم. کاووس به فرزندش پیمان‌شکنی نمی‌آموزد که او نیز از پدرانش چنین نیاموخته است. بی‌گمان این آتش را نیز سودابهٔ افسونگر به پا کرده... کاش گذاشته بودی کاووس شیشهٔ عمرش را بشکند که تا این جادوگر پلید زنده است، روی آسایش نخواهی دید.»

سیاوش صندوقی آهنین را پیش می‌کشد و مُهر از درش می‌گشاید: «افراسیاب این‌همه زر و گوهر را به امید آشتیِ دو سرزمین به شاه ایران هدیه کرد. اما اکنون باید یکی از شما تا دیر نشده پیشکشِ او را به همراه فرستادگانش به توران بازگرداند و آنچه را که در این چند روز بر ما گذشته با شاه توران در میان گذارد.»

بهرام مشت بر صندوق می‌کوبد: «اما ای بزرگ! اگر چنین کنی پرچم جنگ با شاه ایران را برافراشته‌ای. او گمان می‌کند به پدر پشت کرده‌ای و نهانی با دشمن دست دوستی داده‌ای.»

سیاوش به دو سردار پشت می‌کند: «شمشیر بر زمین می‌گذاری و می‌گویی فرمانبردار منی اما از خواستم که با خبر می‌شوی، چون بیگانگان در برابرم می‌ایستی. پس شمشیر بردار و همان کن که می‌خواهی. من نیز به راه خود می‌روم و سرنوشتم را در جایی دور از این آب و خاک پی می‌گیرم.»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

حجم

۱٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان