کتاب گردآفرید
معرفی کتاب گردآفرید
کتاب گردآفرید نوشتهٔ آتوسا صالحی در نشر افق منتشر شده است. این کتاب یکی از آثار مجموعهٔ «قصههای شاهنامه» و جلد هفتم آن است.
درباره کتاب گردآفرید
شاهنامه مهمترین و ارزشمندترین حماسهٔ زبان فارسی است. کتاب گردآفرید قصهٔ پهلوان زن ایرانی و دختر «گژدهم» است. در داستان رستم و سهراب، گردآفرید با سهراب رزم کرد و بهدست او گرفتار شد و در این زمان که صورت خود را پوشانده بود، نقاب کنار رفت و سهراب مات در چهرهٔ گردآفرید ماند. در آنجا متوجه شد که این پهلوان ماهر، یک دختر است. در نهایت گردآفرید توانست خود را با تدبیر از دست سهراب برهاند. این داستان را بخوانید.
خواندن کتاب گردآفرید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کودکان ایران پیشنهاد میکنیم.
درباره آتوسا صالحی
آتوسا صالحی متولد ۱۳۵۱ شاعر، نویسنده، مترجم و ویراستار کتابهای کودکان و نوجوانان است. صالحی از سال ۱۳۶۹ فعالیت حرفهای خود را با مجلهٔ سروش نوجوان آغاز کرد و بعدها با نشریههایی چون همشهری، هفتهنامه و روزنامهٔ آفتابگردان، روزنامهٔ شرق و ایران همکاری کرد. از آن سال تا امروز، او مسئولیتهایی چون مدیریت باشگاه کتاب افق، عضویت در شورای مباحث نظری و رمان نوجوان کانون پرورش فکری و دبیری مجموعههای رمانهایی که باید خواند (نشر پیدایش) و کارگروه بازآفرینی (انتشارات نردبان) را بر عهده داشته است؛ همچنین، داوری جایزههایی مانند پروین اعتصامی و کتاب سال وزارت ارشاد، جشنوارهٔ سپیدار، جشنوارهٔ کتاب برتر و ادبیات کودک شیراز و کتاب سال کانون پرورش فکری نیز از مسئولیتهای او بوده است.
از آثار او میتوان به کتابهای مجموعهٔ ۱۲جلدی بازآفرینی قصههای شاهنامه، مجموعهٔ ۴جلدی داستانهای جیرک و جورک، ماشین قشنگ من کاهو، حتی یک دقیقه کافی است، کوچ روزبه و مجموعهٔ ۴جلدی ماجراهای نارگل اشاره کرد.
بخشی از کتاب گردآفرید
«گردآفرید بر خاک زانو میزند. کوه غم بر شانههای خستهاش سنگینی میکند. که پیش از این هیچگاه پدر را چنین زار و ناتوان ندیده است. پدری که روزی نامش پشت پرتوانترین دشمنان را به لرزه درمیآورد، اینک در این دژ غولآسا نه در خود توان نبرد میبیند و نه پهلوانانی نامدار در کنار دارد که بتواند دشمنان را به زانو درآورد. آنچنان جنگافزاری نیز در دژ سراغ ندارد که بتواند چند روزی دروازهها را در برابر دشمن بسته نگه دارد.
گردآفرید سر به سوی آسمان بلند میکند. باد اینبار در گوشش زمزمه میکند: «برخیز، درنگ مکن. تو میتوانی. تو همان گردآفرید دلاوری که چون میتاخت دشت از سم اسبش به ستوه میآمد و هیچ سواری به گردش نمیرسید.»
گردآفرید در اندیشهای دور فرو رفته است. کبوتری سپید بر شانهاش مینشیند. گردآفرید دست پیش میبرد و بر پرهای نرم کبوتر میکشد. کبوتر نمیترسد و نمیگریزد. ناگاه برقِ اندیشهای نو در نگاهش میدرخشد. سراسیمه چون رودی خروشان از پلکان سرازیر میشود. به سوی اسب سپیدش میدود و چشم در چشمهای او میدوزد. اسب شیههای بلند میکشد و گردآفرید گویی پاسخ خود را گرفته است، که یال اسب را نوازش میکند و به سرای خویش بازمیگردد. پارچههای خاکگرفته را از روی صندوقهای چوبین کنار میزند و از یکیکشان قفل میگشاید. زرههایی پولادین و شمشیرهایی آبدیده. یکیک را برمیدارد، زیر و رویشان را مینگرد و کنار میگذارد. نگاهش میدرخشد: «همین است. یادگاری از روزهای دور برای امروز.»»
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۶۴ صفحه
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۶۴ صفحه
نظرات کاربران
خیلی قشنگ بود
خیلی جالب و خوندنی بود. از طاقچه درخواست می کنم که ادامه اش رو همراه فایل صوتی بگذارد. ممنون
از نظر من این کتاب به خوبی سیمای یک زن جنگجوی ایرانی توصیف میکند. احساسی که موقع خواندن به من دست داد ترکیبی از غرور ، شادی ،غم و کمی حسرت بود