دانلود و خرید کتاب زندگی به صرف انبه کرین گتن ترجمه نیلوفر عزیزپور
تصویر جلد کتاب زندگی به صرف انبه

کتاب زندگی به صرف انبه

نویسنده:کرین گتن
امتیاز:
۴.۵از ۳۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب زندگی به صرف انبه

کتاب زندگی به صرف انبه نوشتهٔ کرین گتن است و با ترجمهٔ نیلوفر عزیزپور در انتشارات پرتقال منتشر شده است.

درباره کتاب زندگی به صرف انبه

کتاب زندگی به صرف انبه داستان یک دختر به نام کلارا است که ۱۲ سالش است و در یک روستا زندگی می‌کند. مردم شهرها و روستاهای اطراف روستای کلارا را عجیب‌وغریب می‌دانند. دایی کلارا ادعا می‌کند می‌تواند با ارواح حرف بزند، اما هر گردشگری که برای دیدن او می‌آید، نمی‌تواند پیدایش کند و از روستا می‌رود. یک روز یک اتوبوس وارد شهر می‌شود و دختری تازه‌وارد به سیکامور می‌شود. موهای فرفری و پف‌دارش را با پاپیونی سفید و بزرگ ۲ طرف سرش گوجه‌ای بسته و عینک‌آفتابی گربه‌ای زده است و با زنی که همه فکر می‌کنند مادرش است از اتوبوس پیاده می‌شود. این اتفاق برای همهٔ مردم روستای سیکارو عجیب است؛ چون مدت‌ها است هیچ تازه‌واردی ندیده‌اند. کلارا نمی‌داند با ورود این غریبه‌ها قرار است تابستان بسیار متفاوتی پیش بیاید.

کتاب زندگی به صرف انبه داستانی جذاب برای نوجوانان است و آن‌ها را به روستایی در میان درختان انبه می‌برد. 

خواندن کتاب زندگی به صرف انبه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام نوجوانان علاقه‌مند به داستان پیشنهاد می‌کنیم.  

بخشی از کتاب زندگی به صرف انبه

«برای همین دختر تازه‌وارد این‌قدر هیجان‌زده‌مان کرده است. اهل کجاست؟ چرا به اینجا آمده؟ واقعاً آدم است یا موجودی فضایی؟ گینا گفت یک بار موجودی فضایی را نزدیک درخت گوآوای خانم جی دیده است. موجود فضایی هشت پا و سه چشم داشته و به او گفته به کسی درباره‌اش حرفی نزند، چون شاید انسان‌ها اذیتش کنند. البته گینا به هرکسی می‌رسید این ماجرا را تعریف می‌کرد!

امروز صبح فکر کردم بد نیست موهایم را چتری درست کنم. همین‌طور که چتری‌های فرفری‌ام را کنار می‌زنم، می‌پرسم: «مطمئنی این دختره واقعاً آدمه؟» چشم‌های درشت و قهوه‌ای گینا از تعجب گرد می‌شوند؛ اصلاً باورش نمی‌شود چنین سؤالی از او کرده باشم. موهای صاف و بلندش را، که حتماً تا آخر روز دوباره فرفری می‌شوند، سریع با دستش عقب می‌زند.

مسئله این نیست که حضور دختری تازه‌وارد را در روستایمان باور نمی‌کنم؛ مسئله این است که هر ماجرایی روی تپه اتفاق بیفتد، همیشه سروکلهٔ گینا وسطش پیدا می‌شود. معمولاً ماجراهایی که برایمان تعریف می‌کند قبلاً اتفاق افتاده‌اند و در واقع هیچ‌وقت نمی‌توانیم با چشم خودمان آن‌ها را ببینیم. شاید دختر تازه‌وارد واقعاً آدم باشد، شاید هم نباشد؛ اما الان تابستان است و کار دیگری جز این نداریم.

خوب است آدم جدیدی در روستایمان باشد. شاید این دختر تازه‌وارد بازی‌های جدیدی بلد باشد که بتوانیم انجام دهیم یا داستان‌هایی، دربارهٔ جایی که از آن آمده، برای گفتن داشته باشد. شاید به زبان دیگری صحبت کند یا استعدادی داشته باشد که بتواند به ما هم یاد بدهد. این فکرها کمی ذوق‌زده‌ام می‌کنند.

سر ظهر است و این موقعِ روز آفتاب از همیشه داغ‌تر می‌تابد. چنان پوست قهوه‌ای تیره‌ام را می‌سوزاند انگار کسی بازوهایم را روی آتش گرفته است. اینجا مثل خانه سقف یا سایه‌بان ندارد. کنار جاده گرمای سوزان هیچ رحمی به حالمان نمی‌کند.

عرق پیشانی‌ام را پاک می‌کنم و روی زمین می‌پاشم. گینا چهره‌اش را طوری در هم می‌کشد انگار از تماشای من حالش به هم می‌خورد.

با آن لحن پرافادهٔ همیشگی‌اش جواب می‌دهد: «اون که هر دختری نیست.» کیف دوشی کوچکش را کمی روی شانه‌اش جابه‌جا می‌کند. چون برادرش این کیف را از آمریکا فرستاده است، همه‌جا آن را با افتخار روی دوشش می‌اندازد. ادامه می‌دهد: «به نظرم خارجیه.»

پشت چشم نازک می‌کنم. حالا یک‌دفعه خارجی شد. لابد بعد هم می‌گوید این دختر یکی دیگر از آن موجودهای فضایی است که دیده بود.

از گوشهٔ چشمم کلوین را می‌بینم که از خانه‌اش بیرون می‌آید و یک تختهٔ موج‌سواری را هم زیر بغلش زده است. موهای فرفری کوتاه و مشکی‌اش زیر نور خورشید می‌درخشند و پوستش تلألویی طلایی دارد.»

lillys garden
۱۴۰۲/۰۱/۰۵

زندگی به صرف انبه، خب، از کجا شروع کنم؟ وقتی نسخه چاپی این کتاب رو گرفتم و شروع به خوندن کردم، انتظار نداشتم داستان به این قوی‌ای و باورنکردنی ای داشته باشه. از بیرون، یه کتاب خیلی ساده و اروم بنظر می‌رسه‌،

- بیشتر
rihaneh
۱۴۰۱/۰۷/۰۸

توی بی‌نهایت بزاریدددد🥲🥲🥲🥲🥲

(:دختر کتابخوان:)
۱۴۰۱/۰۸/۱۰

این سبک کتابایی رو که پرتقال عزیز چاپ میکنه خیلی کیوته و خیلی زیباست 🤍✨

pari☆
۱۴۰۱/۰۷/۱۴

یکی از قشنگگگ ترین کتابایی که خوندم🤗 واقعا من دنبال همچین سبکی بودم عاشقشمم❤ توصیه میکنم حتما بخونید و شک نکنید🌌

کاربر 2087607
۱۴۰۲/۰۲/۲۸

این کتاب کتاب خیلی خیلی قشنگ و هیجان انگیز بود. جوری که من در آخر های تابستان فقط این کتاب را می خواندمش و ولش نمی کردم . من با این خاطره های خیلی خیلی قشنگی دارم. اگر دوست دارین کتابی براتون خاطره

- بیشتر
گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۳/۲۶

عالی

Ghazal❤️🌺📚
۱۴۰۱/۱۲/۱۳

لطفا در بی نهایت قرار دهید 👌👌👌💞

T.sh
۱۴۰۲/۱۱/۱۹

این کتاب خیلی خوب بوووووود اوایلش این جوری بودم که اوکی کتاب جالب و ارومیه ولی اخرش ای جوری بودم‌ که وووووو پیشنهاد میکنم بخونیدش

Arina
۱۴۰۲/۰۴/۲۸

اولش وقتی کتابو شروع به خوندن کردم از خریدش پشیمون شدم و نفهمیدم چرا همه انقدر ازش تعریف کردن، ولی وقتی به وسطای داستان رسیدم فهمیدم کاملا اشتباه میکردم و واقعا غیرقابل باور بود. حتما پیشنهاد میکنم😉

𝒶 𝒷𝑜𝑜𝓀 𝓇𝑒𝒶𝒹𝑒𝓇
۱۴۰۲/۰۳/۰۸

با توجه به شروع داستان اصلا انتظار چنین پایانی رو نداشتم..زیبا بود و به دل می نشست همچنین کوتاه و دلنشین بود))

«نمی‌تونی همه‌ش از چیزهایی که می‌ترسوننت فرار کنی.»
Book
«نباید بذاری مردم این‌قدر تو رو عصبانی کنن. مامانم می‌گه اگه آدم بذاره دیگران عصبانی‌ش کنن، اون‌ها برنده شده‌ان.»
Book
باید با چیزهایی که ازشون می‌ترسیم روبه‌رو بشیم وگرنه ما رو از پا درمی‌آرن.
Book
مامانم می‌گه اگه آدم بذاره دیگران عصبانی‌ش کنن، اون‌ها برنده شده‌ان.
Book
تا حالا بیشتر از این احساس سرزندگی نکرده‌ام.
بلاتریکس لسترنج
وقتی به جهنم فکر می‌کند، تصور می‌کند شبیه زندگی شهری است؛ کلی آدم و آلودگی هوا و ترافیک سنگین.
sara22
همین قضیه باعث خجالت و ترس مردممان شد. کشیش براون آدم خیلی رک‌گویی بود. گفت هرکسی که ادعا کند ارواح را می‌بیند آدم باخدایی نیست و عموی من شیطان را به میان مردممان می‌کشاند. پس اسم دیگری روی الدورات گذاشتند و به او گفتند جادودرمانگر. البته گردشگرها جور دیگری فکر می‌کردند. عمویم جاذبهٔ گردشگری بود. می‌خواستند او را ببینند و بپرسند آیا می‌تواند روح یکی از درگذشتگانشان، مثلاً مادر، پدر یا بهترین دوستشان، را ببیند یا نه.
هرماینی گرینجر

حجم

۱۳۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۷۲ صفحه

حجم

۱۳۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۷۲ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان