کتاب بادبادک
معرفی کتاب بادبادک
کتاب بادبادک نوشتهٔ لتیسیا کولومبانی و ترجمهٔ نرگس کریمی است. انتشارات دیدار این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان فرانسوی رمانی زنانه است که نابرابریها را برملا میکند.
درباره کتاب بادبادک
در رمان بادبادک معلمی فرانسوی به نام «لنا» را دنبال میکنیم که پس از مرگ همسرش، به هند در حاشیهٔ خلیج بنگال سفر میکند. او در این سفر، هر روز و هنگام سپیدهدم در ساحل، متوجه دختری دهساله به نام «لالیتا» میشود که بهتنهایی بادبادکبازی میکند. لنا پس از روبهروشدن با دختربچه تلاش میکند مدرسهای برای کودکان محروم آن منطقه تأسیس کند و در این راه از کمکهای دختری به نام «پریتی» بهره میگیرد. ملاقات این ۳ زن، لنا، پریتی، و دختربچه اجازه نمیدهد هیچ خوانندهای بیاعتنا از کنارشان عبور کند. لتیسیا کولومبانی در این رمان چهرهٔ مبارز زنان را به نمایش میگذارد و بستری عالی برای آموزش، همیاری و همکاری میجوید.
نویسنده در این رمان از فقری حرف میزند که هند را در بر گرفته است. بادبادک رمانی زنانه است که نابرابریها را برملا میکند، این که همهٔ انسانها شانس متولدشدن در محیطی پیشرفته و مطلوب را ندارند. این رمان، با وجود فضای غمانگیزش، سرشار از امید و انگیزه است.
بخش نخست رمان فرانسوی بادبادک «دختربچهای در ساحل»، بخش دوم آن »مدرسهٔ امید» و بخش آخرش «زندگی آینده» نام دارد. این رمان ادامهٔ داستان شخصیت هندی اولین رمان لتیسیا کولومبانی (به نام «بافته») است.
خواندن کتاب بادبادک را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر فرانسه و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره لتیسیا کولومبانی
لتیسیا کولومبانی در سال ۱۹۷۶ در شهر بوردو به دنیا آمد. او یک کارگردان، بازیگر، فیلمنامهنویس و نویسندهٔ فرانسوی است. «بافته» نخستین رمان او در سال ۲۰۱۷ به چاپ رسید. ۵ سال پس از انتشار رمان «بافته» که ۲ میلیون نسخه از آن فروخته شد، لتیسیا کولومبانی در کتاب «بادبادک» به ادامهٔ داستان شخصیت هندی اولین رمانش پرداخت.
بخشهایی از کتاب بادبادک
«لنا فوراً تحت تأثیر ازدحام جمعیت قرار میگیرد، همهمه، صدای بوقها که در فضا میپیچد، ترافیک، آن هم در نیمهشب. ساکهایش را محکم چسبیده و از همه طرف مورد خطاب قرار میگیرد. هزار دست بیچهره میخواهند توجهاش را به خود جلب کنند و به او پیشنهاد تاکسی و ریکشا میدهند، سعی میکنند در ازای گرفتن چند روپیه چمدانهایش را بگیرند. نمیفهمد چهطور خودش را روی صندلی عقب اتومبیلی درب و داغان میبیند که رانندهاش بیهوده تلاش میکند در صندوق عقب را ببندد و در نهایت در را کاملاً باز رها میکند و شروع به وراجی به زبانی ترکیبی از تامیلی۱۲ و انگلیسی میکند. موقعی که لنا با نگرانی نگاهی به چمدانش میاندازد، که با هر پیچ چیزی نمانده بیفتد، راننده پشت سر هم میگوید: Super driver!. لنا مات و مبهوت محو تماشای ترافیک سنگین و موتورهایی میشود که رویشان سه یا چهار مسافر سوارند، جوان، پیر، کودک، که همگی بدون کلاه ایمنی هستند و موهایشان را به باد سپردهاند. به مردمی نگاه میکند که کنار خیابان نشستهاند، به فروشندگان دورهگرد، گروه توریستهایی که در مقابل رستورانها، معابد قدیمی و جدید، که با حلقههای گل تزئین شدهاند، بههمفشرده ایستادهاند و به دکانهایی درب و داغان که گداها مقابلشان پرسه میزنند. با خودش میگوید همهجا پر از آدم است، در حاشیهٔ جادهها، در خیابانها، در ساحلی که تاکسی سعی میکند در امتدادش حرکت کند. لنا تا به حال چنین چیزی ندیده است. غرق در منظرهای شده که هم باعث تعجباش میشود و هم او را میترساند.»
حجم
۶۲۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
حجم
۶۲۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
نظرات کاربران
جذاب و خوندنیه در مورد موضوع زنها تو جامعههای سنتی مثل هند که میتونه هر جای دیگهای هم باشه.