کتاب خوشبختانه شیر
معرفی کتاب خوشبختانه شیر
کتاب خوشبختانه شیر نوشته نیل گیمن است. این کتاب سفری جادویی به دنیایی عجیب است که با ترجمهٔ پرناز نیری در انتشارات افق منتشر شده است.
درباره کتاب خوشبختانه شیر
در کتاب خوشبختانه شیر دختر و پسری همراه مادر و پدرشان زندگی میکنند. مادر قرار است برای یک کنفرانس دربارهٔ مارمولکها برود و از پدر خواسته است مسئولیتِ خانه را به عهده بگیرد. مادر فکر همه چیز را کرده است و فقط از بابا خواسته شیر بخرد چون فقط کمی شیر دارند. بچهها صبح بیدار میشوند و میخواهند برشتوک بخورند اما شیر ندارند. بابا تصمیم میگیرد پیاده برود شیر بخرد. اول به نظر میآید روز خستهکنندهای است اما ناگهان همه چیز تغییر میکند. ناگهان بیگانههای سبز از راه میرسند، پلیس بین کهکشانی به کمک میآید و دزدهای دریایی به دنبال دزدیکردن هستند، باید مراسم قربانیکردن آدمها برگزار شود و از همه مهمتر بالنی که در اختیار پروفسور استگ باهوش است منتظر است. این کتاب داستانی جذاب دارد که خواننده را با خودش همراه میکند.
خواندن کتاب خوشبختانه شیر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کودکان و نوجوانان علاقهمند به داستانهای پرهیجان پیشنهاد میکنیم.
درباره نیل گیمن
نیل ریچارد مککینون گیمن نویسنده داستان کوتاه، فیلمنامهنویس، رماننویس، خالق کتاب کمیک، تئاتر صوتی در سبکهای علمی - تخیلی و خیالپردازی است. او در حال حاضر با موسیقیدان آمریکایی آماندا پالمر ازدواج کرده است و در این کشور ساکن است.
نیل گیمن موفق به کسب جوایز متعددی شامل جایزه جایزههای هوگو، نبولا و برام استوکر و همچنین نشان نیوبری شده است.
از آثار مشهور او میتوان به کتابهای کمیک سَندمن و رمانهای گرد ستاره، خدایان آمریکایی، کورالاین و کتاب گورستان اشاره کرد. او سردبیر مجله ابدیهای مارول کمیک برای دورهٔ اول است. از کتاب مشهور خدایان آمریکایی سریال موفقی هم ساخته شده است و سریال سندمن هم در سال ۲۰۲۲ منتشر شد.
بخشی از کتاب خوشبختانه شیر
«مامانمان به یک کنفرانس رفته بود تا مقالهای دربارهی مارمولکها ارائه بدهد. قبل از رفتنش، باز هم بهمان سفارش کرد آن چند روزی که نیست چه کارهای مهمی باید تو خانه انجام شود.
بابام همچنان مشغول روزنامه خواندنش بود. فکر نکنم روزنامه که میخواند خیلی هم حواسش به این دنیا باشد.
«شنیدی چی گفتم؟»
این را مامانم با شک ازش پرسید:
«پس بگو چی گفتم»
پدرم گفت: «یادم باشد بچهها را شنبه به تمرین گروه موسقیشان ببرم و چهارشنبهشب به کلاس ویولون، برای هر وعده شاممان یک غذا فریز کردی و برچسب هم بهشان زدی، دستهکلید اضافی را خانهی نیکولسوناینها گذاشتی، لولهکش قرار است دوشنبه صبح بیاید، تا آن موقع، نه از توالت طبقهی بالا استفاده کنیم و نه سیفون را بکشیم. یادم باشد به ماهی قرمز غذا بدهم، ما را خیلی دوست داری و پنجشنبه هم برمیگردی»
گمانم این بار دیگر مامانم واقعا حیرت کرد.
بهش گفت: «بله، درست گفتی!»
بعد هم همهمان را بوسید. لحظهی آخر یادش افتاد؛ « آخ، شیرمان هم دارد تمام میشود. یادت باشد شیر هم بگیری»
حجم
۲۸٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۲۸٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه