کتاب هنر در مقام الهیات
معرفی کتاب هنر در مقام الهیات
کتاب هنر در مقام الهیات نوشتهٔ آندرئاس آندرئوپولوس و ترجمهٔ ابراهیم رنجبر است و انتشارات نگاه آن را منتشر کرده است. این کتاب از دیدگاه فلسفی و الهیاتی به مقولهٔ هنر از عصر پسامدرن تا قرون وسطی میپردازد.
درباره کتاب هنر در مقام الهیات
از دیرباز، از آن روزگاری که بشر خانهای جز حفرهای در دل سنگ نداشت، از آن روزهایی که بشر از دیگران چندان خبر نداشت، از آن ایام که روشنایی فقط نور خورشید و مهتاب بود و بشر بسی بیش از اینکه با نور و روشنایی سر کند با تاریکی سر میکرد، هنر سر رسید و او زبانی یافت تا بگوید، تا تاریکی را معنا کند. امروزه پس از تحولات انقلاب صنعتی و بحران مصرفگرایی، هنر برای ما بیشتر به معنای «تفنن» و «تجمل» است، تو گویی در «وقت آزاد» باید به سراغ هنر رفت و در مواقع جدی نیز هنر به ابزاری تبلیغاتی برای ما بدل میشود؛ در غیر این صورت، هنر بهتر است به ابزاری برای سرگرمی خردسالان بدل شود و از دنیای بزرگسالان بیرون بماند. به عبارتی، «سرگرمی» هنر را در خود هضم کرده، ظاهراً تنها سویهٔ آن سرگرمی است و هیچ منفعت و کارکرد هستیشناختی دیگری بر آن مترتب نیست.
مسئلهٔ کتاب هنر در مقام الهیات درست از همینجا آغاز میشود، نویسنده کار خود را با سؤالی اساسی آغاز میکند: آیا هنر همین است که میبینیم، آیا هنر فقط سرگرمی است؟ به همین سبب او به دل تاریخ میرود و شمایلنگاری را در مقام هنری قدسی و الهیاتی بررسی میکند. اما یک پرسش؛ اگر قرار است بفهمیم هنر جز سرگرمی چه کارکرد دیگری دارد و اگر قرار است به چیستان هنر در روزهای پیشین پی ببریم که هنرْ نورِ بشر بود، دیگر چرا پای الهیات و امر قدسی به میان کشیده میشود؟ پاسخ این است که اولاً هنر الهیاتی با هنر دینی فرق میکند، هر هنر دینیْ الهیاتی است، اما هر هنر الهیاتی ضرورتاً دینی نیست. به همین دلیل اول باید هنر دینی و هنر الهیاتی را از هم جدا کرد. ثانیاً، هنر الهیاتی از یک جنبه بسیار مهم است؛ این هنر ۵ چیزی را بیان چیزی میکند که گفتنش سخت و گاهی محال است: گفتن ناگفتنی و به تصویر کشیدن نادیدنی. همین یک نکته موجب تکوین هر نوع هنر الهیاتی میشود. هنرهای دینی هم از این نکته بهره دارند، ولی هر هنری که بکوشد امر ناگفتنی را بر زبان آورد و نادیدنی را به تصویر بکشد، هنری دینی نیست. هنر دینی بنمایههای دینی را همچون امری استعلایی دستمایهٔ کار خود میکند و البته یکی از قدیمیترین و پردامنهترین مصادیق هنر الهیاتی است. به همین منظور، پربیراه نیست اگر متون دینی را به معنای موسعْ دستمایهٔ بررسی هنر الهیاتی کنیم.
چرا هنر ضروری است و تعریف زیبایی، دو موضوعی است که در این کتاب آمده است. نویسنده بهروشنی مطالب را توضیح میدهد و تبیین میکند و در آخر کتاب نتیجهگیری همهٔ مطالب کتاب و فصول آن آمده است.
خواندن کتاب هنر در مقام الهیات را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران تاریخ هنر، جامعهشناسی هنر و فلسفهٔ هنر پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب هنر در مقام الهیات
«هنر بیزانس معمولاً از منظر چند سدهٔ آخر هنر و اندیشهٔ غرب نگریسته میشود، یعنی مقطعی آغازین در هنر که در غرب راه را به سوی نوزایی و نهایتاً هنر مدرن گشود. از نظرگاه هنر مدرن هر نوع دست یازیدن به اشکال شمایلنگاری قرون وسطی در روزگار ما مصداق نوعی زمانپریشی۶۶ درکناپذیر و یا فعالیت دینی خاصی است که ربط چندانی با هنر ندارد.
باید به این نکته توجه داشت که هنر در سنت بیزانس محدود به قرون وسطی نمیشود، بلکه غالباً در سنت کلیساهای شرق به حیات خود ادامه داده است. شمایلنگاری همانقدر هنرِ قرن دوازده بود که هنر قرن هفتم. نظریهٔ شمایلنگاری در قرون وسطی شکل گرفت و سبک آن، لااقل در مقایسه با میزان رشد هنر غرب، از آن پس تغییری نکرد. باری، اگر این مسئله را نوعی محافظهکاری غیرانتقادی بدانیم، ره به خطا بردهایم. شمایلنگاران و شمایلشناسانی مانند فوتیس کونتوگلو و لئونید اوسپنسکی که نوشتههاشان بهکرات در این فصل به کار رفته، این نکته را به ما یادآور میشوند که تا زمانی که مبنای هنر شمایل حقانیت داشته باشد و همتنگ امر الهی باشد، یعنی همان تصوری که کلیسای ارتدکس داشت، زمانهاش به سر نخواهد آمد: بدین طریق، کلیسا وحدت شمایلنگاری قرون وسطی و مدرن را تضمین میکند. کتاب الهیات شمایل۶۹ نوشتهٔ اوسپنسکی، یکی از منابع مهم این پژوهش، گرچه بیدقتیهایِ تاریخی بسیاری دارد، ولی ذکاوتمندانه وحدت شهود یا موضوع بازنمایی شمایل را در بطن شمایلنگاری نشان میدهد. همانطور که در ادامه خواهیم دید، نمیتوان این شهود را که منحصراً ماحصل نگرهای خدایی به جهان است، از سبک شمایلنگاری در همهٔ عصرها جدا کرد. سبک شمایل، برخلاف تلقی هنر مدرن، به سلیقه بستگی ندارد؛ برای پدید آوردن تغییراتی سبکی که با کارکرد دینی شمایل همخوانی ندارد، باید به خصیصه و کارکرد قدسی آن خیانت کرد. در آخر هم، این مسئله در حوزهٔ معنویت است. شمایلنگاری و سنت دینی شرق، قرون وسطی را اوج معنویتِ نگاه تلقی میکنند، همان دورانی که غرب مدرن بیخدا آن را «عصر تاریک» میداند. شمایلنگار مدرن صربی، میلیش ستانکویچ که از جهات بسیاری با من همعقیده است، میگوید «قرون وسطی برههای نورانی در تاریخ بشر است، هنگامهای که مشکلات جهان با کیمیای معنویت حل شده بود. به نظر من قرون وسطی کعبهٔ نور است نه ظلمت.» به علاوه، این نکته را نیز میتوان افزود که کونتوگلو و اوسپنسکی، مانند دیگر شمایلنگاران، درصدد برآمدند این سنت را در دل شمایلنگاری مدرن زنده کنند و کوشیدند تأثیراتی را بزدایند که غرب در قرون هجده و نوزده بر این سنت گذاشته است. این سعی و کوشش در نقدی مشهود است که کونتوگلو در کتاب تبیین، آموزشنامهٔ شمایلنگاری خود، از روشنامهٔ شمایلنگاری نوشتهٔ دیونوسوس فورنایی ارائه میدهد. نقاشی ناسوتی مدرن از احیای این سنت بسیار متأثر شده است؛ برای نمونه، یانیس تساروکیس که شاید معروفترین نقاش معاصر یونان است، چندین سال زیر نظر کونتوگلو کار و مطالعه کرده و بسیاری از عناصر شمایلنگارانه را در آثار خود نمایان کرده است.
از منظراروپای شرقی، دلایل ناسوتی شدن هنر را فقط در عصر حاضر میتوان بهخوبی فهمید. هنر شمایلهای قدسی، همانطور که در این بخش خواهیم دید، با ضمیر ناآگاه و امر رازآمیز به طریقی مرتبط است که حضور امر الهی از رهگذر آن عیان یا مدلل میشود. جدایی امر قدسی از امر روانشناسانه، در سطحی الهیاتی، به تعبیری یعنی جدایی مضاعف خدا و انسان، چیزی همچون هبوطی دوم، نوعی زیباییشناسی چندپاره که زیبایی در آن به نوعی زیبایی زمینی، صوری، ذهنی یا روانشناسانه فروکاسته میشود. به زبان افلاطون میتوان این رویداد را تقابل آیین صوَر در مقابل مُثُل، یا در ساحت روانکاوی، تثبیت شیءپرستانهای دانست که جای لذتی طبیعی را گرفته است. به همین دلیل و دلایل دیگر، ناسوتی شدن هنر را میتوان نوعی انحراف و اعوجاج در تاریخ هنرها دانست، تو گویی خط سیری که حتی اگر اواخر قرون وسطی را لحاظ کنیم، قرار است خردهخرده به بنبست و نابودی ختم شود. در واقع، این امور از جملهٔ مسائل زیباییشناسی مدرناند.
هانس بلتینگ حجت میآورد که هنر در درک و فهم امروزین ما، یعنی «هنر همچون آفریدهٔ هنرمندی مشهور و رقمخورده ذیل نظریهای درخور» کمی بعد از جنبش شمایلشکنی آغاز شد؛ گرچه نشانههای برآمدن چنین نتیجهای از پیش مشهوداند. شمایلها در غرب کارکرد قدسی خود را از دست داد و هنر قلمرو هنرمند شد. پیدایش هنر، یا جدایی آن از دین، راه و روشهایی نو در مواجهه با تصاویر و مسائلی نو، و یک دلیل وجودی جدید پیش کشید:
میانجی زیباییشناسانه کاربرد دیگری از تصاویر را مهیا میکند و هنرمند و مخاطبان اثر هنری میتوانند بر سر آنها به توافق برسند. سوژهها تصویر را تسخیر میکنند و با دستمایه قرار دادن هنر تصور استعاری خود را قبای جهان میکنند. تصویر که از این پس مبتنی بر اصول هنرْ تولید و بر اساس همان قواعد نیز رمزگشایی میشد، در منظر بینندهٔ اثر هنری موضوع تأمل میشود. صورت و محتوا به سبب تعلق به معنای میانجی [حاصل از] تجربهٔ هنری و استدلال مندرج در آن، معنای آنی خود را از دست میدهد.
در این بخش به بررسی نشانهشناسی شمایل و پیوند آن با اقتصاد روانشناسانه و دینی خواهیم پرداخت. استدلال اصل این بخش آن است که هنر از هنگام اختلاط متافیزیک یهودی و فلسفهٔ یونان در دوران یونانیمآبی و با ظهور مسیحیت، صرفاً بر اساس قواعدی تکوین یافت که شمایلشناسی را تعریف میکرد. شمایل در مقام «آینهٔ خدا»، انگاشتی که بر اساس مسائل روانکاوی و نوشتههای آبای کلیسای توضیح داده خواهد شد، مثال اعلایِ هنر مسیحی است و انحراف از پیشفرضهای شمایلنگاری و هنر مقدس از منظری دینی نوعی به بادیه رفتن است و چنانکه خواهیم دید، عنقریب پایان خواهد یافت.»
حجم
۳۰۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۳۰۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه