کتاب گذار از عهد باستان به فئودالیسم
معرفی کتاب گذار از عهد باستان به فئودالیسم
کتاب گذار از عهد باستان به فئودالیسم نوشتهٔ پری اندرسون و ترجمهٔ حسن مرتضوی است و نشر ثالث آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب گذار از عهد باستان به فئودالیسم
ظهور سلطنتهای استبدادی در اروپا از بسیاری جهات زایش عصر تاریخی مدرن را رقم زد. کتاب گذار از عهد باستان به فئودالیسم (۱۹۷۴)، مجلد ملازمِ اثر برجسته و متنفذ پری آندرسون یعنی تبارهای دولت استبدادی (۱۹۷۴)، تمرینی است منسجم در جامعهشناسی تاریخی که قدمت ریشههای استبداد اروپایی را در مسیرهای متنوعی کندوکاو میکند که از جوامع متکی بر کار بردههای یونان باستان و روم تا فئودالیسم شکوفا طی شده بود. آندرسون در جریان این بررسی، قدرت تبیینی برداشت مارکسیستی از تاریخ را به اثبات میرساند و پالوده میسازد و در همان حال نوری روشنگر بر تاریخ یونان، روم، تهاجم اقوام ژرمنی، جامعهٔ کوچنشین و الگوهای متفاوت فئودالیسم در شمال، شرق و غرب و منطقهٔ مدیترانهای اروپا میافکند. مطالعهٔ این اثر برجسته میتواند الگویی برای پژوهش «عینی» تاریخ یک کشور یا یک منطقه یا یک قاره باشد که بنیانهایش را بر سیر مادی تکوین، رشد و فروپاشی نهادهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آن استوار میسازد، نه بر الگویی ذهنی و از پیشساخته مانند تاریخ اندیشه، بیارتباط با سیر تکامل مادی آن.
بحث کتاب گذار از عهد باستان به فئودالیسم عمدتاً در حیطهٔ ماتریالیسم تاریخی است. هدفهای روشی که برای کاربرد مارکسیسم انتخاب شده، در پیشدرآمد تبارهای دولت استبدادی مطرح شدهاند و به آشکارترین شکل در ساختار صوری کتاب مشهود است.
خواندن کتاب گذار از عهد باستان به فئودالیسم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران حوزههای تاریخ جهان و جامعهشناسی و فلسفه پیشنهاد میکنیم.
درباره پری آندرسون
پری آندرسون (متولد ۱۹۳۸) نویسندهٔ این اثر، روشنفکر و مورخ مارکسیست، استاد رشتهٔ تاریخ و جامعهشناسی در دانشگاه اوکلا و از سردبیران مجلهٔ نیولفت ریویو (۱۹۶۲-۱۹۸۲) و (۲۰۰۲-۲۰۰۳) بوده است. سایر آثار او عبارتاند از تبارهای دولت استبدادی (۱۹۷۴)، ملاحظاتی دربارهٔ مارکسیسم غربی (۱۹۷۶)، بحثهایی درون مارکسیسم انگلیسی (۱۹۸۰)، در ردّ پاهای ماتریالیسم تاریخی (۱۹۸۳)، منطقهٔ تعهد (۱۹۹۲)، مسائل انگلیسی (۱۹۹۲)، خاستگاههای پسامدرنیسم (۱۹۹۸)، طیف: از راست تا چپ در جهان ایدهها (۲۰۰۵).
بخشی از کتاب گذار از عهد باستان به فئودالیسم
«مدتهای طولانی تعیینِ حدودِ شرق و غربِ اروپا ، امری قراردادی برای مورخان بودهاست. درواقع، قدمت این امر به لئوپولد رانکه ، بنیانگذار تاریخنگار ی اثباتی دوران مدرن، میرسد. سنگبنای نخستین اثر عمدهٔ رانکه، که در سال ۱۸۲۴ نوشته شد، «طرحی کلی از وحدت اقوام لاتین و ژرمنیک» بود. وی در این اثر، خطی در سراسر قارهٔ اروپا ترسیم کرد که اسلاوهای شرق را از سرنوشت مشترک «ملل بزرگ» غربی که موضوع کتاب او بودهاند، جدا کرد. «نمیتوان اعتقاد داشت که این مردمان نیز به اتحاد ملتهای ما تعلق دارند؛ رسوم و قانونشان آنها را از این اتحاد جدا کرده است. در آن عصر، آنان هیچ تأثیر مستقلی اعمال نمیکردند بلکه صرفاً تابع یا ضد آن بودند: به تعبیری، گهگاه با امواج فروکشکردهٔ حرکات عمومی تاریخ جلو میافتادند.» غرب خود به تنهایی در مهاجرتهای بربروار، جنگهای صلیبی سدههای میا نه و فتوحات استعماری جدید شرکت داشت– یا به گفتهٔ رانکه، «سه نفس عمیقی که آن وحدت بیقیاس کشیده بود.» چند سال بعد، هگل خاطرنشان کرد که «اسلاوها تا حدی به درون سپهر "خرد غربی" کشیده شدهاند»، چون «گاهی به عنوان نگهبانی پیشتاخته– ملیتی بینابین– در مبارزه بین اروپای مسیحی و آسیای غیرمسیحی شرکت<کردهاند.» اما جوهر دیدگاه هگل دربارهٔ تاریخ منطقهٔ شرقی قارهٔ اروپا شباهت زیادی به دیدگاه رانکه داشت. «با این همه، کل مجموعهٔ این مردم از دایرهٔ بررسی ما خارج ماندهاند، زیرا تاکنون به عنوان عنصری مستقل در رشتههای مراحلی که خرد در جهان از سر گذرانده، ظاهر نشدهاند.» یک سده و نیم بعد، مورخان معاصر معمولاً از چنین تأکیداتی پرهیز میکنند. مقولات قومی جای خود را به عناصر جغرافیایی داده، اما خود این تمایز، و تاریخگذاری آن از دوران تاریک {سدههای میانه}، عملاً بیتغییر باقی مانده است. به بیان دیگر، کاربرد آن با ظهور فئودالیسم آغاز میشود، یعنی در آن دوران تاریخی که رابطهٔ کلاسیک مناطق درون امپراتوری روم – شرق پیشرفته و غرب عقبماند ه– برای نخستین بار به طرز تعیینکنندهای معکوس میشود. میتوان این تغییر نشانهها را عملاً در هر برخورد با {مسئلهٔ} گذار از عصر باستان به سدههای میانه مشاهده کرد. به این ترتیب، تبیینهایی که برای سقوط خودِ امپراتوری در مطالعهٔ عظیم و جدیدِ زوال عصر باستان ، یعنی واپسین دوران امپراتوری روم اثر جونز ، مطرح میشود همواره بر تفاوتهای ساختاری شرق و غرب امپراتوری استوار است. شرق ، با شهرهایی ثروتمند و پرشمار، اقتصاد پیشرفته، دهقانان خردهمالک، وحدت مدنی نسبی و فاصلهٔ جغرافیایی از مرکز عمدهٔ حملات بربرها باقی ماند؛ غرب ، با جمعیت پراکندهتر و شهرهای ضعیفتر، اشرافیت قدرتمند و دهقانان تحت فشار بهرهٔ مالکانه، هرج و مرج سیاسی و آسیبپذیری استراتژیک در مقابل تجاوزات قبیلههای ژرمن، فروپاشید. سپس، پایان عصر باستان را فتوحات اعراب رقم زد که دو ساحل مدیترانه را از هم گسیخت. امپراتوری شرقی به بیزانس یعنی نظامی سیاسی و اجتماعی مجزا از بقیهٔ قارهٔ اروپا بدل شد. در این فضای جدید جغرافیایی، که در دوران تاریک پدیدار شد، معنای ضمنی تضاد شرق و غرب پس و پیش گردید. بلوخ این داوری موثق را کرد که «از سدهٔ هشتم به بعد، گروه بهشدت متمایزی از جوامع در اروپای مرکزی و غربی وجود داشت که با وجود تنوع عناصر، با شباهتهایی ژرف و مناسباتی ثابت قاطعانه در هم گره خورده بودند.»
حجم
۴۲۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۴۲۱ صفحه
حجم
۴۲۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۴۲۱ صفحه
نظرات کاربران
این کتاب رو از دست ندید، همچنین جلد دوم این مجموعه در طاقچه موجوده