
کتاب کنارم باش
معرفی کتاب کنارم باش
کتاب الکترونیکی «کنارم باش» نوشتهٔ حنانه کریمیان اثری در ژانر رمان اجتماعی و خانوادگی است که نشر نوآوران سینا آن را منتشر کرده است. این کتاب با روایت زندگی دختری جوان به نام «شیرین»، به فرازونشیبهای خانوادگی، روابط میان نسلها و چالشهای عاطفی و اجتماعی میپردازد. داستان در بستر زندگی دانشجویی، روابط دوستانه و خانوادگی و بحرانهای ناگهانی شکل میگیرد و شخصیتها با مسائل پیچیدهای مانند بیماری، اختلافات خانوادگی و تصمیمات سرنوشتساز روبهرو میشوند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب کنارم باش
«کنارم باش» از آثار «حنانه کریمیان» در قالب رمان اجتماعی و خانوادگی است که با نگاهی به زندگی روزمرهٔ یک خانوادهٔ ایرانی، دغدغهها و روابط میان اعضای آن را به تصویر کشیده است. داستان حول محور شخصیت «شیرین» شکل میگیرد؛ دختری که در آغاز ورود به دانشگاه با دنیایی جدید و آدمهایی متفاوت روبهرو میشود. روایت کتاب در فضای معاصر و با تمرکز بر روابط خانوادگی، دوستیها و چالشهای فردی و جمعی پیش میرود. نویسنده با پرداختن به جزئیات زندگی شخصیتها، فضای خانه، دانشگاه و روابط میان نسلها، تصویری ملموس از جامعهٔ امروز ارائه داده است. ساختار کتاب مبتنی بر روایت اولشخص است و خواننده را با احساسات، تردیدها و تصمیمات شخصیت اصلی همراه میکند. در کنار روایت اصلی، خاطرات و گذشتهٔ خانواده نیز بهتدریج آشکار میشود و لایههای پنهان روابط خانوادگی و تأثیر آنها بر زندگی شخصیتها را نشان میدهد. این رمان با تمرکز بر مسائل عاطفی، بحرانهای خانوادگی و انتخابهای دشوار، تجربهای نزدیک به واقعیتهای زندگی معاصر را پیش روی مخاطب میگذارد.
خلاصه داستان کنارم باش
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «کنارم باش» با روایت زندگی «شیرین»، دختری جوان که بهتازگی وارد دانشگاه شده، آغاز میشود. او در کنار دوستانی مانند «لیلا» و «نرگس» با فضای جدید دانشگاه و چالشهای آن روبهرو میشود. شیرین در خانوادهای زندگی میکند که پس از یک بحران مالی و اختلافات شدید با خانوادهٔ عمو، دچار دودستگی شدهاند. بیماری مادر و سکتههای مکرر مادربزرگ، فضای خانه را پرتنش و نگرانکننده کرده است. در این میان، گذشتهٔ تلخ خانواده و قطع رابطه با عمو و پسرعموها، سایهای سنگین بر زندگی شیرین انداخته است. با ورود دوبارهٔ «عماد»، پسرعموی شیرین، به زندگی روزمرهٔ او، خاطرات کودکی و زخمهای قدیمی دوباره زنده میشود. اختلافات خانوادگی، سوءتفاهمها و کینههای گذشته، تصمیمگیریهای مهمی را پیش روی شیرین قرار میدهد. مادربزرگ که آرزوی آشتی و پیوند دوبارهٔ خانواده را دارد، از شیرین میخواهد برای خوشحالی او، با عماد ازدواج کند. این درخواست، شیرین را در موقعیتی دشوار و پر از تردید قرار میدهد؛ جایی که باید میان خواستهٔ خانواده و احساسات شخصی خود انتخاب کند. در طول داستان، روابط میان اعضای خانواده، دوستیهای دانشگاهی و فشارهای اجتماعی و عاطفی، شیرین را به سوی بلوغ فکری و احساسی سوق میدهد. او با حمایت دوستان و اعضای خانواده، تلاش میکند راهی برای حل بحرانها و یافتن آرامش پیدا کند. روایت کتاب، با تمرکز بر جزئیات زندگی روزمره، احساسات متناقض و تصمیمات سرنوشتساز، تصویری از پیچیدگی روابط انسانی و اهمیت همدلی و بخشش را به نمایش میگذارد.
چرا باید کتاب کنارم باش را بخوانیم؟
این کتاب با پرداختن به روابط خانوادگی، بحرانهای عاطفی و چالشهای اجتماعی، تصویری ملموس از زندگی معاصر ارائه میدهد. روایت داستان از زاویهٔ دید اولشخص، خواننده را به دنیای درونی شخصیتها نزدیک میکند و امکان همذاتپنداری با دغدغهها و احساسات آنها را فراهم میآورد. «کنارم باش» به موضوعاتی مانند بخشش، آشتی، مسئولیتپذیری و اهمیت پیوندهای خانوادگی میپردازد و نشان میدهد که چگونه تصمیمات فردی میتواند بر سرنوشت جمعی تأثیر بگذارد. این اثر برای کسانی که به دنبال داستانهایی با محوریت خانواده، دوستی و رشد فردی هستند، تجربهای قابلتوجه خواهد بود.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این رمان برای علاقهمندان به داستانهای خانوادگی و اجتماعی، بهویژه کسانی که با دغدغههایی مانند اختلافات خانوادگی، بحرانهای عاطفی و تصمیمگیریهای مهم در زندگی روبهرو هستند، مناسب است. همچنین دانشجویان و جوانانی که در آستانهٔ ورود به دنیای بزرگسالی قرار دارند، میتوانند با فضای داستان و شخصیتها ارتباط برقرار کنند.
بخشی از کتاب کنارم باش
«سرم را بالا آوردم و به دستهٔ کیفم نگاه کردم. - ای بابا اینم که جر خورد. - بس که امروز رو شانسی!! هر دو خم شدیم تا جزوههایم را از کف کلاس جمع کنیم. همیشه از چشمهای لیلا برق شیطنت میبارید و برای همین جلبتوجه میکرد؛ درست برعکس من، از این که مرکز توجه دیگران باشد، زیبایی خاصی به او داده بود. ابروهای خوشفرم و پیوستهاش من را به یاد تابلوهای مینیاتور میانداخت. گونههایش هنگام خندیدن چال میافتاد و ماهرانه بلد بود لبهایش را چطوری جمع کند که زیباتر به نظر برسد. شاید تنها عیب صورتش، بینیاش بود که کمی گرد به نظر میرسید و از زمانی که با هم آشنا شدیم، دلش میخواست آن را عمل کند. با دستش عرقش را پاک کرد و جزوههایم را بهزور در کیفم جا داد. با وجود روزهای آخر پاییز باز هم گرمی هوا بیش از حد انتظار بود. همهٔ پنجرههای کلاس را باز کرده بودیم تا شاید بادی هوس وزیدن کند و کمی خنک شویم. من هم عرق پیشانیام را پاک کردم و با هم از روی زمین بلند شدیم. اولین سالی بود که به دانشگاه میرفتم و روز اولی که وارد آن شدم، هیجان ورود به محیطی جدید و بزرگ، روحم را به پرواز درآورد. بهمحض آن که قدمی در دانشگاهم گذاشتم تفاوت آنجا را با دبیرستانم کاملاً حس کردم. از انبوه درختان کهنسال و سر به فلک کشیدهای که اکثر ساختمانها را پنهان میکردند، لذت بردم. هوای اولین روز هم مثل بقیه روزهای سال بوی خاک نمدار میداد. آنجا خوبیهای زیادی داشت که خوشحالم میکرد. اما میدانستم که دلم برای شیرینی و صمیمیت دوران دبیرستان تنگ میشود. با این حال خوششانس بودم که با لیلا آشنا شدم. احساس غریبی به محیط دانشگاه و نبود دوستانم باوجود لیلا کاملا از بین رفت. در واقع گرم گرفتنهایش باعث شد که خیلی زود با هم دوست شویم.»
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه