کتاب استانبولچی
معرفی کتاب استانبولچی
کتاب استانبولچی نوشتهٔ معصومه صفایی راد و ویراستهٔ اکرم دژهوست گنک است و انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرده است. این کتاب روایت سفر معصومه صفایی راد و عکسهای او از استانبول است.
درباره کتاب استانبولچی
معصومه صفایی راد در کتاب استانبولچی تجربههای خود و همسرش را از حضور در دههٔ نخست محرم در شهر استانبول، به مخاطبان عرضه می کند. در این ده روز صفایی راد و شفیعی که عکاس است و اتفاقا عکسهای کتاب هم به دست او گرفته شده، به مکانهای مختلف در استانبول سر زدند و در عزاداریهای مردم استانبول که با سبک و سیاقی متفاوت انجام میشود، شرکت کردهاند.
زبان ساده و روان کتاب، سرککشیدن این دو مسافر در اماکن تاریخی و مذهبی شهر استانبول، بازگویی جزئیات و ترجمهٔ فارسی اشعار ترکی که بر در و دیوار شهر استانبول درج شده، از ویژگیهای برجستهٔ کتاب است که به سؤالات مخاطب کنجکاو ایرانی پاسخ میدهد.
خواندن کتاب استانبولچی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران خواندن سفرنامه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب استانبولچی
«آقای همسفر تلفن دست گرفته بود و از دوست و آشناهایی که اینطرف آب و آنطرف آب داشت سراغ خردهمراسم دهه را در استانبول میگرفت. روز جمعه بود و گویا رسم چند سال اخیر ایران، که اولین جمعهٔ دههٔ محرم مراسمی برای شیرخوارگان حسینی برپا میکنند، به آنجا هم رسیده بود.
گوشیام میگفت اذان ظهر را دادهاند. از معدود خوبیهای هتل سابق این بود که پنجرهٔ اتاقمان رو به منارهٔ مسجدی باز میشد که صدای اذان را توی اتاقمان میریخت؛ هرچند اذانهای پنجگانه گاهی گیجکننده میشد. دلم نمیخواست توی اتاق هاستل نماز بخوانم. آقای همسفر بر پرسیدن اصرار داشت و من بر جستوجو کردن روی نقشه. او گفت سر راه از رسپشن آدرس مسجد را میپرسد. من ولی چشمم آب نمیخورد. چرا مرد تگزاسی باید از آدرس نزدیکترین مسجد به هاستل خبر داشته باشد؟ بعید میدانستم کسی قبل از ما چنین سؤالی از او کرده باشد. قطعاً مورد مبتلابهش نبوده که برود یاد بگیرد!
مرد تگزاسی پشت پیشخوان نبود. یک نفر دیگر جایش نشسته بود که البته او هم انگلیسی را همانقدر قشنگ حرف میزد. گویا برادر مرد شب قبل بود. آقای همسفر از مکالمهشان خندان برگشت.
_ میگه سر کوچه مسجد داره!
من ولی زودتر به جواب رسیده بودم؛ نه از جستوجو روی نقشه. نگاهم به کاغذی بود که روی در ورودی چسبانده بودند و کروکی محله را کشیده بودند. موقعیت هاستل و محل نزدیکترین سوپرمارکت و کلیسا و مسجد را رویش مشخص کرده بودند. تگزاس مورد نظر بیش از حدّ انتظارم حرفهای بود.»
حجم
۳۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
حجم
۳۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
نظرات کاربران
در طاقچه بی نهایت بذارین
اگر اشتباه نکنم این سومین سفرنامه ای بود که از خانم صفایی میخونم. وااااااااقعا قلم شیرین ، روان ، جذاب ، گیرا و خون گرمی دارند. کلمه به کلمه ی کتاب هاشون مث یه قطاب یا یه باقلوای تر و
کتاب به این خوبی چرا اینقدر گرون؟!!! تخفیفی چیزی آخه.....😢
کتاب رو تو طاقچه ی بی نهایت بذارین لطفا حیفه☹️☹️
سفرنامه متفاوتی بود. مراسم محرم و عاشورا در استانبول هدف سفر بود. صحنه ها خوب توصیف شده بودند. عکس ها به توصیف صحنه کمک میکرد. ارجاعات تاریخی بسیار جذاب بود. تعریف غم و شادی و نگرانی و دعواها در طول
خوش گذشت سفر کتابی به استانبول . مرسی معصومه صفایی راد
درسته که یکم زندگی شخصی نویسنده قاطی سفرنامه شده بود و ممکنه بعضی ها نپسندند ولی من دوست داشتم بخصوص مطالب جالبی که از تاریخ و جغرافیا ی ترکیه و استانبول لابلای خاطراتش آورده بود نثر جذاب و روانی هم داشت عکسها
عااااالی بود، بی امان و یک نفس می خواندمش 💌
کتاب خوبی بود ولی خیلی خلاصه بود یعنی بیشتر از اینکه درباره ترکیه و مردم اش چیزی بفهمم، درباره خانم نویسنده و همسرش بود
اون قسمتش که گفته بود آقای همسفر شاکی بود که چرا کسی در خیابان ، ماسک نمی زند و برای خودمان هم دو لایه ماسک ، تهیه کرده بود ، حالم رو به هم زد ، از این همه حماقت