کتاب آواز فاخته
معرفی کتاب آواز فاخته
کتاب آواز فاخته نوشتهٔ فرانسیس هاردینگ و ترجمهٔ محمد عباسآبادی است و انتشارات پرتقال آن را منتشر کرده است. این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره کتاب آواز فاخته
سرش درد میکرد. صدایی مغزش را میخراشید؛ صدای سایش بدآهنگی همچون خشخش کاغذ. انگار یک نفر خندهای را گرفته، به شکل گلولهٔ بزرگ درهمپیچیدهای مچاله کرده و توی جمجمهٔ او چپانده بود. صدا با خنده گفت: هفت روز. هفت روز. وقتی تریس به خودش میآید، خاطراتی مبهم و وهمآلود را به یاد میآورد که هیچکدامشان تصویری واضح از او به حافظهاش نمیآورند. لای موهایش برگهای خشکیده پیدا میکند و کف اتاقش رد پای کفشهای گلی، اما هربار صبح که بیدار میشود به یاد نمیآورد که شب گذشته کجا بوده و چه میکرده و چرا اشتهایی وصفناشدنی پیدا کرده. چیزی نمیگذرد که تریس با دیدن نشانهها و اتفاقهای مشکوکی که اطرافش اتفاق میافتد متوجه غیرعادی بودن خودش و شرایطش میشود. او دیگر تریس نیست، پس خود واقعیاش کجاست؟
خواندن کتاب آواز فاخته را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام نوجوانان دوستدار کتابهای پرهیجان و پرماجرا پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آواز فاخته
شنیدن گریهٔ مادرش حس خیلی بد و آزاردهندهای داشت. وقتی مادر بالاخره دماغش را بالا کشید و به خودش آمد و اشکهایش را با نوک دو انگشتش با دقت پاک کرد تا آرایشش پخش نشود، خیال تریس آسوده شد. مادرش دوباره کشو را بست و کلیدش را توی جیبش گذاشت، سپس ایستاد، از اتاق بیرون رفت و در را آنقدر با احتیاط بست که انگار شخص بیماری روی تخت خالی خوابیده بود.
تریس سر جایش ماند و به صدای قدمهای مادرش گوش داد که از راهرو گذشت و رفت. از دور صدای بسته شدن دری آمد، سپس از پشت آن صدای زمزمهٔ مبهم گفتوگویی به گوش رسید. تریس بالاخره جرئت کرد از زیر تخت بیرون بیاید. کشوی قفلشده پاپیاش شد. دستگیره را گرفت و آهسته کشید. بیفایده بود؛ کشو باز نشد.
نفس عمیقی کشید، آرام در را باز کرد و بیرون رفت و آن را پشتسرش بست. راهرو خالی بود. تریس زیر لب دعایی کرد و آهسته بهطرف در روبهرو رفت.
خدا کنه ایندفعه درست اومده باشم... در را باز کرد و با اتاق کوچکی مواجه شد که بلافاصله آن را شناخت؛ خیالش راحت شد. لحاف چهلتکهٔ روی تخت، کتاب جدید پریهای گُل روی میز پاتختی، کاغذدیواری زرد کمرنگ... بله، این اتاق خودش بود. بفهمینفهمی بوی روغن ماهی میآمد و از توی کشوها بوی گل خشک به مشام میرسید. زبری آشنایی زیر پایش احساس کرد، لکهٔ کهنهٔ شیرکاکائو بود که به شکل زبان روی فرش ریخته بود و هیچوقت نتوانسته بودند آن را کامل از روی فرش پاک کنند.
موجی از آسایش خاطر درونش فوران کرد، سپس از جوشوخروش افتاد و از بین رفت و بعدش چیزی جز سرما و تردید در او نماند. حتی اینجا، یعنی آشیانهٔ کوچک خودش هم هیچ حس تسلی یا امنیتی به او نداد.
حجم
۳۹۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۵۶ صفحه
حجم
۳۹۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۵۶ صفحه
نظرات کاربران
یعنی هیچ کلمه ای این کتابو توصیف نمیکنه، نمی دونم بگم عالی ، معرکه ، اصلا توصیف ناپذیره خیلییییی عالیییی بود ژانر ترسناک - فانتزی داشت هرکی این کتابو نخونه ضرر کرده ، حتما بخونیدش یکم داستان رو توضیح میدم ، اما با توضیح
این کتاب جلدش یه جوریه که واقعا آدم وحشت میکنه ولی باید باتنش رو ببینید که خیلی قشنگه ، این نشون میده که ما چهقدر زود قضاوت میکنیم🤧🤧
چیزی فراتر از فوق العاده... اگه بخونیدش عاشقش میشین مطمئن باشین...:)))) و همچنین اگه کمتر از ۱۴ سال هستین توصیه نمیکنم اینو چون بعضی کلماتش میشه گف سنگین هستن و ممکنه قابل درک نباشه...برا همین میگم🥲🫂
این کتاب یه ژانر کمیابه،یعنی دارک فانتزی اینجور کتاب ها خیلی خاص و نابن و به ندرت نوشته میشن:') به هرحال که این کتاب لیاقت معروف شدن به اندازه ی هری پاتر و ....داره؛)
فوق العاده ست
«تریس» به شکل اتفاقی به درون یک تالاب سقوط می کند و تا آستانه ی مرگ پیش می رود. او پس از به هوش آمدن، درمی یابد که دنیای پیرامونش تغییرات عجیبی کرده است—از جمله این که خاطرات او، محو
کتاب داستانی رازآلود و در عین حال دلنشین داشت. نویسنده شمارو غرق داستان خودش میکنه و فضارو به بهترین شکل براتون بیان میکنه کتاب رو به شدت توصیه میکنم اما اگه فکر میکنید داستان های ترسناک میتونه براتون مشکل ایجاد کنه
فقط دریک کلمه میشه خلاصه اَش کرد ⟨ فوق العاده زیبا ⟩
ارزش خوندش رو داره؟
قطعا این کتاب یکی از بینظیر ترین کتاب هاست. مخصوصا پایانش... معنادار و زیبا. از سبک کتاب هایی است که من خیلی دوسشون دارم واقعا و داستان مرموز و زیبایی داره. می دونید بعضی کتاب ها هستند که ژانر ترسناک