دانلود و خرید کتاب گناه دریا فریدون مشیری
تصویر جلد کتاب گناه دریا

کتاب گناه دریا

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۱۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب گناه دریا

کتاب گناه دریا سرودهٔ فریدون مشیری است و نشر چشمه آن را منتشر کرده است. مشیری این مجموعه‌شعر را در سال ۱۳۳۵ سروده؛ بنابراین حال و هوای آن سال‌ها در اشعار او مشهود است.

درباره کتاب گناه دریا

شاعر بهار و کوچه‌ها، فریدون مُشیری (۳۰ شهریور ۱۳۰۵ – ۳ آبان ۱۳۷۹) از محبوب‌ترین و پرخواننده‌ترین شاعران معاصر ایرانی محسوب می‌شود. کتاب گناه دریا مجموعه‌اشعار مشیری است که حال و هوای بیشتر آن‌ها عاشقانه و مربوط به زندگی است. قالب اغلب این اشعار غزل و مثنوی و دوبیتی است.

خواندن کتاب گناه دریا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر به اشعار مشیری علاقه‌مندید، می‌توانید این مجموعه را همیشه همراه خود داشته باشید و هر زمان یکی از اشعار آن را بخوانید و از سادگی و صمیمیت و صفای آن لذت ببرید.

درباره فریدون مشیری

فریدون مُشیری شاعر معاصر ایرانی، در سی‌ام شهریور ۱۳۰۵ در تهران به دنیا آمد. مشیری سال‌های اول و دوم تحصیلات ابتدایی خود را در تهران گذراند. سپس به علت مأموریت اداری پدرش به مشهد رفت و بعد از چند سال دوباره به تهران بازگشت. دورهٔ دبیرستان را در دارالفنون و دبیرستان ادیب گذراند. سرودن شعر را از نوجوانی و تقریباً از پانزده‌سالگی شروع کرد.

در سال آخر دبیرستان، هم‌زمان با تحصیل در ادارهٔ پست و تلگراف مشغول به کار شد. در همان سال مادرش در سن ۳۹سالگی در گذشت که ضربهٔ عمیقی برایش بود. از همان زمان به مطبوعات روی آورد و در روزنامه‌ها و مجلات کارهایی از قبیل خبرنگاری و نویسندگی را به عهده گرفت. بعدها در رشتهٔ ادبیات فارسی دانشگاه تهران به تحصیل ادامه داد. کار اداری از یک سو و کارهای مطبوعاتی از سوی دیگر، ادامهٔ تحصیلش در آموزشگاه فنی وزارت پست و تلگراف را با مشکل مواجه کرد. به همین دلیل تحصیل را رها کرد و به کارش در مطبوعات ادامه داد.

از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۱ مسئول صفحهٔ شعر و ادب مجلهٔ روشنفکر بود. این صفحه با موضوع‌های ادبی و فرهنگی از جمله نقد کتاب، فیلم، تئاتر، نقاشی و شعر منتشر می‌شد. مشیری در سال‌های پس از آن نیز تنظیم صفحه شعر و ادب مجله سپید و سیاه را برعهده داشت.

فریدون مشیری در ۲۵سالگی، با اقبال اخوان ازدواج کرد و دو فرزند به نام‌های بابک و بهار از او به یادگار مانده ‌است. اولین مجموعه شعرش با نام تشنه توفان نیز در همین سال به چاپ رسید.

خودش درباره این مجموعه می‌گوید: «چهارپاره‌هایی بود که گاهی سه مصرع مساوی با یک قطعه کوتاه داشت، و هم وزن داشت، هم قافیه و هم معنا، آن زمان چندین نفر از جمله نادر نادرپور، هوشنگ ابتهاج (سایه)، سیاوش کسرایی، مهدی اخوان ثالث و محمد زهری بودند که به همین سبک شعر می‌گفتند و همه شاعران نامدار شدند، زیرا به شعر گذشته بی‌اعتنا نبودند. اخوان ثالث، نادرپور و من به شعر قدیم احاطه کامل داشتیم، یعنی آثار سعدی و حافظ و فردوسی را خوانده بودیم، در مورد آن‌ها بحث می‌کردیم و بر آن تکیه می‌کردیم.»

مشیری سال‌ها از بیماری رنج می‌برد، سرانجام بامداد روز جمعه ۳ آبان‌ماه ۱۳۷۹، در ۷۴سالگی در تهران درگذشت.

اشعار فریدون مشیری

تشنه طوفان ۱۳۳۴

گناه دریا ۱۳۳۵

نایافته ۱۳۳۷

ابر۱۳۴۰

ابر و کوچه ۱۳۴۵

بهار را باور کن ۱۳۴۷

پرواز با خورشید ۱۳۴۷

از خاموشی ۱۳۵۶

برگزیده شعرها ۱۳۴۹

گزینهٔ اشعار ۱۳۶۴

مروارید مهر ۱۳۶۵

آه باران ۱۳۶۷

سه دفتر۱۳۶۹

از دیار آشتی ۱۳۷۱

با پنج سخن‌سرا ۱۳۷۲

لحظه‌ها و احساس ۱۳۷۴

آواز آن پرنده غمگین ۱۳۷۸

تا صبح تابناک اهورایی ۱۳۷۹

نوایی هماهنگ باران ۱۳۸۴

از دریچه ماه ۱۳۸۴

شعر کوچه یکی از معروف‌ترین شعرهای فریدون مشیری است. این شعر در اردیبهشت ۱۳۳۹ برای اولین بار در مجلهٔ روشنفکر منتشر شد. مشیری در خاطره‌ای نقل می‌کند که پس از انتشار این شعر در هر جمع و محفلی که می‌رفته همه یک‌صدا این شعر را برای خواندن درخواست می‌کردند.

بخشی از کتاب گناه دریا 

«شمعِ نیم‌مُرده»

چون بوم بر خرابه دنیا نشسته‌ایم

اهل زمانه را به تماشا نشسته‌ایم

بر این سرای ماتم و در این دیار رنج

بیخود امید بسته و بیجا نشسته‌ایم

ما را غم خزان و نشاط بهار نیست

آسوده همچو خار به صحرا نشسته‌ایم

گر دست ما ز دامن مقصود کوته است

از پا فتاده‌ایم نه از پا نشسته‌ایم

تا هیچ منتظر نگذاریم مرگ را

ما رخت خویش بسته مهیا نشسته‌ایم

یک دم ز موجِ حادثه ایمن نبوده‌ایم

چون ساحلیم و بر لب دریا نشسته‌ایم

از عمر جز ملال ندیدیم و همچنان

چشم امید بسته به فردا نشسته‌ایم

آتش‌به‌جان و خنده‌به‌لب در بساط دهر

چون شمع نیم‌مرده چه زیبا نشسته‌ایم

ای گل، بر این نوای غم‌انگیز ما ببخش

کز عالمی بریده و تنها نشسته‌ایم

تا همچو ماهتاب بیایی به بام قصر

مانند سایه در دل شب‌ها نشسته‌ایم

تا با هزار ناز کنی یک نظر به ما

ما یک دل و هزار تمنا نشسته‌ایم

چون مرغ پرشکسته، «فریدون» به کنج غم

سر زیر پر کشیده شکیبا نشسته‌ایم

 ***

«سکوت»

دلا شب‌ها نمی‌نالی به زاری

سر راحت به بالین می‌گذاری!

تو صاحب درد بودی ناله سرکن

خبر از درد بیدردی نداری.

بنال ای دل که رنجت شادمانی‌ست

بمیر ای دل که مرگت زندگانی‌ست

مباد آن دم که چنگ نغمه‌سازت

ز دردی بر نیانگیزد نوایی

مباد آن دم که عود تاروپودت

نسوزد در هوای آشنایی

دلی خواهم که از او درد خیزد

بسوزد، عشق ورزد، اشک ریزد!

به فریادی سکوت جانگزا را

به‌هم زن، در دلِ شب، های و هو کن

وگر یارای فریادت نمانده‌ست

چو مینا گریه پنهان در گلو کن

صفای خاطر دل‌ها ز درد است

دل بی‌درد همچون گور سرد است!

***

«آن روز شاعرم»

گفتم برای آن‌که بماند حدیث من،

آن به که نغمه‌ها ز غم عشق سر کنم.

غیر از سرود عشق نخوانم به روزگار

وز درد عشق، سوز سخن بیشتر کنم.

چنگم بجز نوای محبت نمی‌نواخت

طبعم به‌غیر عشق سرودی نمی‌سرود.

بسیار آفرین که شنیدم ز هر کنار

بسیار کس که نغمه گرم مرا ستود.

آتش زدم ز سوز سخن اهل حال را

اما زبان مدعیان خار راه بود.

دیدند «یک شبه ره صد ساله» می‌روم

در چشم تنگشان هنر من گناه بود.

کندند در خیال بنای گذشتگان!

در پیش خود ستاره هفت آسمان شدند!

فانوس شعرشان نفسی برکشید و مرد!

پنداشتند روشنی جاودان شدند.

این گلشن خزان‌زده جای نشاط نیست

شاعر به شهر بی‌هنران بار خاطر است.

اینجا کسی که مدح نگفت و ثنا نخواند؛

سعدی اگر شود نتوان گفت شاعر است!

گیرم هزار نغمه سرایم ز چنگ دل

گیرم هزار پرده بر آرم ز تار جان

آن روز شاعرم که بگویم مدیح این

آن روز شاعرم که بخوانم ثنای آن!

معرفی نویسنده
عکس فریدون مشیری
فریدون مشیری
ایرانی | تولد ۱۳۰۵ - درگذشت ۱۳۷۹

فریدون مشیری شاعر معاصر ایرانی، در سی‌ام شهریور ۱۳۰۵ در تهران به دنیا آمد. مشیری سال‌های اول و دوم تحصیلات ابتدایی خود را در تهران گذراند. سپس به علت مأموریت اداری پدرش به مشهد رفت و بعد از چند سال دوباره به تهران بازگشت. دوره دبیرستان را در دارالفنون و دبیرستان ادیب گذراند. سرودن شعر را از نوجوانی و تقریباً از پانزده سالگی شروع کرد.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
درون سینه آهی سرد دارم رخی پژمرده، رنگی زرد دارم ندانم، عاشقم، مستم، چه هستم؟ همی دانم دلی پر درد دارم.
I.F
هنوزم به جان آتش عشق اوست
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
بیمی به دل ز مرگ ندارم که زندگی جز زهر غم نریخت شرابی به جام من گر من به تنگنای ملال‌آورِ حیات آسوده یک نفس زده باشم حرام من!
mehran rajabi
همه زندگی نغمه ماتم است
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
در کوره‌راه گم‌شده سنگلاخ عمر مردی نفس‌زنان تن خود می‌کشد به راه. خورشید و ماه، روز و شب از چهره زمان همچون دو دیده خیره به این مرد بی‌پناه ای بس به سنگ آمده آن پای پر ز داغ ای بس به سر فتاده در آغوش سنگ‌ها. چاه گذشته، بسته بر او راه بازگشت خو کرده با سکوت سیاه درنگ‌ها حیران نشسته در دل شب‌های بی‌سحر گریان دویده در پی فردای بی‌امید. کام از عطش گداخته آبش ز سر گذشت عمرش به سر نیامده جانش به لب رسید.
I.F
دلم از نام خزان می‌لرزد زان که من زاده تابستانم
کاربر ۴۸۲۶۴۳۵
وفادار تو بودم تا نفس بود. دریغا همنشینت خار و خس بود.
I.F
ما را غم خزان و نشاط بهار نیست
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
کز عالمی بریده و تنها نشسته‌ایم
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
با او بگو که مهر تو از دل نمی‌رود
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔

حجم

۳۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۸۶ صفحه

حجم

۳۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۸۶ صفحه

قیمت:
۲۳,۰۰۰
۱۱,۵۰۰
۵۰%
تومان