کتاب قضیه نامه های عاشقانه
معرفی کتاب قضیه نامه های عاشقانه
کتاب قضیه نامه های عاشقانه نوشته آگاتا کریستی است و با ترجمه مجتبی عبدالله نژاد در انتشارات شرکت کتاب هرمس منتشر شده است.
درباره کتاب قضیه نامه های عاشقانه
این اثر اولین بار در سال ۱۹۲۵ منتشر شد و در همان زمان استقبال زیادی از آن شد. مخاطبان معتقد بودند این کتاب چیزی فراتر از کشف یک قتل ساده است، این کتاب کشف گنجی گرانبها بود. کشف الماس مشهور کوه نور که در داستان دزدیده شده و افراد زیادی بهدنبال آن هستند.
از طرف دیگر داستان در ابتدا با یک مهمانی در عمارت بزرگ چیمینیز شروع میشود که به درخواست جورج لومکس، لرد کاترهام با اکراه موافقت میکند که این مهمانی آخر هفته را در عمارتش برگزار کند. یک قتل در خانه رخ میدهد و در این مهمانی شاهزاده مایکل، وارث تخت سلطنتی هرزاسلوکی کشته میشود و یک هفته از رویدادهای سریع با پلیس در میان مهمانان آغاز میشود که مخاطب را با خود همراه میکند.
خواندن کتاب قضیه نامه های عاشقانه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستانهای جنایی پیشنهاد میکنیم.
درباره آگاتا کریستی
آگاتا کریستی، ملکه جنایت و نویسنده مشهور و پرفروش سبک جنایی و معماگونه در تمام اعصار، ۱۵ سپتامبر ۱۸۹۰ در انگلستان چشم به جهان گشود. او خالق شخصیتهایی مانند هرکول پوآرو و خانم مارپل است و عمده شهرتش را مدیون رمانهای جناییاش است. نام کامل او آگاتا مری کلاریسا میلر است. در سال ۱۹۱۴ با یک سرهنگ نیروی هوایی به نام آرچیبالد کریستی ازدواج کرد و از او یک دختر به نام رزالیند هیکز دارد. اما این ازدواج بعد از یازده سال به جدایی انجامید.
او در سال ۱۹۳۰ با باستانشناسی به نام سِر ماکس مالووان ازدواج کرد و همراه او به سفرهای زیادی رفت. سفرهایی که تاثیرات بسیاری در داستانهای جذاب او داشتند. او همچنین داستانهای عاشقانهاش را با نام مستعار مِری وستماکوت منتشر میکرد. از روی کتابهای او فیلمهای بسیاری هم ساختند و شخصیتهای هرکول پوآرو، با بازی دیوید سوشی، و همچنین خانم مارپل از محبوبترین شخصیتهای سینمایی و تلویزیونی هستند. او در مقام پرفروشترین نویسنده انگلستان و کل دنیا قرار دارد. مقامهای بعدی به ژول ورن و شکسپیر میرسد.
آگاتا کریستی در ۱۲ ژانویه ۱۹۷۶ در سن ۸۵ سالگی در انگلستان چشم از دنیا فربست.
بخشی از کتاب قضیه نامه های عاشقانه
آنتونی باقیمانده مشروبش را سر کشید، لیوان را گذاشت روی میز.
ــ پس این طور. قرار بود با کدام کشتی بروی؟
ــ با گرانارث کسل.
ــ لابد بلیط به نام تو صادر شده. پس بهتر است من هم با اسم تو سوار شوم. مشکل گذرنامه که وجود ندارد؟
ــ مشکلی نیست. من و تو خیلی با هم فرق داریم، ولی از بعضی جهات هم بیشباهت نیستیم. قد، صد و هشتاد؛ موها، بور؛ چشمها، آبی؛ بینی، معمولی؛ چانه، معمولی ...
ــ اینقدر نگو «معمولی»، «معمولی». جهت اطلاعت آژانس مسافرتی «کسل» از بین دهها متقاضی من را انتخاب کرده، چون رفتار برازنده و ظاهر پسندیدهای داشتهام.
جیمی نیشخندی زد.
ــ بله، رفتار برازندهات را صبح دیدم.
ــ غلط کردی که دیدی.
آنتونی شروع کرد به قدم زدن در اتاق. اخمهایش درهم بود و چنددقیقهای طول کشید تا زبان باز کرد.
ــ ببین، جیمی، این استیلپتیچ در پاریس فوت کرده. چرا باید یادداشتهایش را از طریق آفریقا از پاریس به لندن بفرستد؟
جیمی با تکان سر جواب داد:
ــ نمیدانم.
ــ چرا عین بچه آدم یادداشتها را پست نکرده؟
ــ بله، این طوری خیلی معقولتر بود.
آنتونی گفت:
ــ البته میدانم که تشریفات درباری اجازهنمیدهد شاهها و شاهزادهها کارها را از مجاری رسمی و معمولی انجام بدهند. به همین دلیل است که شاهها برای خودشان پیک مخصوص داشتهاند. در قرون وسطی به این پیکها انگشتر نقشداری میدادند که به واسطه آن معلوم میشد واقعآ از طرف شاه فرستاده شدهاند. پیک میگفت: «انگشتر سلطنتی» و طرف بلافاصله اعلام میکرد: «بفرمایید، سرورم.» ولی خیلی وقتها معلوم میشد که طرف پیک مخصوص شاه نبوده و انگشتر را از صاحب اصلیش دزدیده. من همیشه برایم سؤال بود که چرا یک آدم قالتاق پیدا نمیشده که ده دوازده تا از روی این انگشترها بسازد و برای خودش کاسبی راه بیندازد. هر کدام را دانهای صد سکه طلا بفروشد و حالش را ببرد. ظاهرآ مردم قرون وسطی مثل ما خلاقیت نداشتهاند.
جیمی خمیازه میکشید.
ــ مثل اینکه حرفهایم راجع به قرون وسطی برایت جالب نبود. اشکالی ندارد. برگردیم سراغ مسئله استیلپتیچ. اینکه کسی برای ارسال بستهای از پاریس به لندن، دور دنیا را بچرخد و بسته را از طریق آفریقا ارسال کند، کمی بودار است، ولو اینکه فرض کنیم آن شخص به دلیل موقعیت سیاسی خود این کار را کرده. اگر فقط هدفش این بود که هزار پوند گیر تو بیاید، احتیاجی به این بازیها نبود. میتوانست همین را در وصیتنامهاش قید کند و خیالش تخت باشد که این پول به تو میرسد. خدا را شکر نه من و نه تو هیچ کدام آنقدر مغرور نیستیم که بگوییم ارث و میراث بقیه را نمیخواهیم. استیلپتیچ لابد دیوانه بوده.
حجم
۲۴۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۴۸ صفحه
حجم
۲۴۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۴۸ صفحه
نظرات کاربران
چرا انقدر گرون؟؟؟؟
نمیدونم تا الان فیلم یا سریالی از این کتاب ساخته شده یا نه.از بعضی داستانهای پوارو و مارپل خیلی جذاب تر بود.
خیلی خامدستانه و کودکانه نوشته شده.
میتونم بگم برای داستانی که تقریبا ۸۰سال پیش نوشته شده در حد خودش خوبه پیچیدگی ها و معماهای جالبی داره که آخرش یکم بنظرم مثل کتاب قصه های بچه ها تموم شد