کتاب غروب استایلز
معرفی کتاب غروب استایلز
کتاب غروب استایلز نوشته آگاتا کریستی و ترجمه بهرام افراسیابی، آخرین کتاب از مجموعه استایلز است. کتابهای دیگر این مجموعه، طلوع در استایلز و ماجرای اسرارآمیز در استایلز نام دارند.
درباره کتاب غروب استایلز
غروب استایلز آخرین کتاب این مجموعه است، بنابراین لازم است که پیش از آن کتابهای دیگر را خوانده باشید تا با سیر رخدادها و ماجراها و همچنین شخصیتهای کتاب آشنا شوید.
هرچند میان داستانهای آن، فاصلهای چندین ساله افتاده است، اما هیچچیز نمیتواند سیر ارتباطات و شخصیتهای آن را از هم جدا کند. در یکی از کتابهای پوآروی جوان را میبینیم که از شور پیدا کردن یک سرنخ به رقص درمیآید و در دیگری پوآروی پیر که در بستر بیماری است و تنها در ذهنش حرکات را دنبال میکند.
بهرحال، این داستان نیز، یکی از کتابهای عالی ملکه جنایت است که البته در زمان انتشارش، خود آن را ندید اما شخصیتهایش، زنده و جاویدان به زندگی خود و حل معماهای عجیب پیرامون جنایتها، ادامه میدهند.
کتاب غروب استایلز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
غروب استایلز را به تمام دوستداران داستانهای جنایی، معمایی و پلیسی پیشنهاد میکنیم. اگر کتابهای دیگر مجموعه استایلز را خواندهاید، این کتاب را به عنوان آخرین کتاب این مجموعه بخوانید.
درباره آگاتا کریستی
آگاتا کریستی، ملکه جنایت، نویسنده مشهور سبک جنایی و معماگونه ۱۵ سپتامبر ۱۸۹۰ در انگلستان به دنیا آمد. او خالق شخصیتهایی مانند هرکول پوآرو و خانم مارپل است و عمده شهرتش را مدیون رمانهای جناییاش است. نام کامل او آگاتا مری کلاریسا میلر است. در سال ۱۹۱۴ با یک سرهنگ نیروی هوایی به نام آرچیبالد کریستی ازدواج کرد و از او یک دختر به نام رزالیند هیکز دارد. اما این ازدواج بعد از یازده سال به جدایی انجامید.
او در سال ۱۹۳۰ با باستانشناسی به نام سِر ماکس مالووان ازدواج کرد و همراه او به سفرهای زیادی رفت. سفرهایی که تاثیرات بسیاری در داستانهای جذاب او داشتند. او همچنین داستانهای عاشقانهاش را با نام مستعار مِری وستماکوت منتشر میکرد. او در مقام پرفروشترین نویسنده انگلستان و در کل دنیا قرار دارد. مقامهای بعدی به ژول ورن و شکسپیر میرسد.
آگاتا کریستی در ۱۲ ژانویه ۱۹۷۶ در سن ۸۵ سالگی در انگلستان درگذشت.
بخشی از کتاب غروب استایلز
سکوتی بین ما برقرار شد بدون رد و بدل کردن کلامی چشمانم را در چشمان او دوختم و گویا من ذهن او را میخواندم و او ذهن مرا. من بیش از آن که بتوانم کلامی از زبانم جاری سازم متحیر و متعجب گشتم و باید بگویم مدتی گذشت تا خود را بازیافتم و قادر شدم به لبانم فرمان دهم که آن چه در ذهنم میگذرد بیان کنم.
- آه البته که شما نخواهید گذاشت این اتفاق رخ بدهد من میدانم. پوارو نگاهی پدرانه و دوستانه به من نمود و گفت:
- دوست عزیز و رفیق شفیقم، از این حسن نظر شما متشکرم از این همه لطف و این همه برداشت شجاعانهای که تو در دل نسبت به من احساس میکنی، من جز سپاسگزاری کلمهای ندارم که بیان کنم در ضمن باید بگویم من قادر به جلوگیری از انجام آن کار نیستم ... فوراً حرفش را قطع کردم و گفتم:
- شوخی میکنید شما میتوانید بوی هر جنایتی را احساس کنید و آن را خنثی کنید این از ویژگیهای شماست.
- هاستینگز میخواهم کمی فکر کنی. به دام انداختن یک جانی حتی بعد از ارتکاب به جرم کار آسانی نیست و پرواضح است که قصاص قبل از جنایت محال است، آیا میتوان فکر کسی را به عنوان آلت جرم در دادگاه قلمداد کرد؟ فکرش را بکن.
- به جنابعالی میخواهم عرض کنم اگر شما بدانید .... حرفم را قطع کرد و گفت:
- من متوجه هستم که تو قضیه را از چه زاویهای بررسی میکنی اما اگر خوب توجه کنی میبینی که جریان به این سادگیها که فکر میکنی نیست ما سه راه پیش رو داریم نخست آنکه قربانی مورد نظر قاتل را به گونهای از جریان آگاه نمائیم و در این جا این نکته را نیز باید یادآوری کنم که این کار یعنی ایجاد تنش و ناراحتی برای فردی که راحت و آسوده زندگی عادی خود را طی میکند، خطرات فراوانی در برخواهد داشت. اگر به کسی بگوئیم امشب به قتل میرسی این خود از قتل بدتر است و اصلاً نمیتواند آن را به خود بقبولاند. این قضیه از بُعد دیگر بسیار وخیمتر میگردد چون اگر به یک نفر بگوییم که تو امشب به قتل میرسی ممکن است در و پنجرهها را محکم ببندد و احتیاط کند و به مستخدم و پدر و مادر و اطرافیان خود بسپارد که مواظب او باشند ولی اگر به او بگوییم که توسط یکی از نزدیکان بسیار صمیماش به قتل خواهد رسید آن وقت تجسم کن آن فرد چه عالمی خواهد داشت. راه دوم آن است که به فرد قاتل هشدار بدهیم و به طور ضمنی به وی بفهمانیم که اعمال شما زیر نظر پلیس و کسان دیگری است و اگر در این جریان خانم یا آقای فلانی به قتل برسد، بدانید اولین کسی که دستگیر میشود شما هستید. به نظر من راه دوم از راه اول بسیار عاقلانهتر و معقولانهتر است ولی به همین نسبت نیز مشکلتر. زیرا یک نفر جانی از نظر روانی فرد خاصی است او خود را درایتتر، وراندیشتر و عاقلتر از هر کسی میپندارد اگر او میدانست که دستگیر میشود هرگز مرتکب قتل نمیشد.
او میپندارد که پلیس را به بازی میگیرد و به ریش او میخندد و از این کار لذت میبرد این کار خطر دیگری هم دارد و ممکن است که او در رفتار خود نهایت احتیاط را بکند و آن را به تعویق بیندازد. آن چه از اقدام دوم نتیجه خواهیم گرفت آن است که تا اندازهای وجدانمان راحت خواهد بود زیرا خواهیم گفت که ما پیشبینی این قتلها را کردهایم و محکومیت طرف ما را راضی نگه خواهد داشت در حالی که چیزی را نصیب بازماندگان مقتول بیچاره نمیکند. پوارو سکوت کرد و به فکر فرو رفت. من نیز به احترام وی چیزی نگفتم و چیزی نپرسیدم. پوارو سر برداشت ولی من چیزی نگفتم و پوارو اظهار نمود:
- در زندگی پلیسیام دو دفعه با مواردی برخورد کردهام که این همه قضیه در ان مستتر بوده یک بار جانی بسیار نیرومندی را شناسایی کردم و خیلی سریع به وی هشدار دادم و مورد دوم در مصر بود. هم در مورد اول و هم در مورد دوم جانی به فکر از بین بردن قربانی خویش بود...
حجم
۳٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۲۵۰ صفحه
حجم
۳٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۲۵۰ صفحه
نظرات کاربران
خوب مثل تمام اثار کریستی فوق العاده بود. اماااا ترجمه بسیار بد ،غلط های ویرایشی زیاد و آزاردهنده بود