دانلود و خرید کتاب همان تلخ همیشگی مائده فلاح
تصویر جلد کتاب همان تلخ همیشگی

کتاب همان تلخ همیشگی

نویسنده:مائده فلاح
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۵از ۶۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب همان تلخ همیشگی

کتاب همان تلخ همیشگی نوشتۀ مائده فلاح است. این کتاب را انتشارات شقایق منتشر کرده است. ماجرای این رمان حول شخصیت دختر بیست و یک‌ساله‌ای به نام یکتا می‌گردد که در شانزده‌سالگی شاهد خودکشی دخترعمه‌اش، پریا، بوده و ازآن‌پس زندگی‌اش دچار بحران می‌شود.

درباره کتاب همان تلخ همیشگی

کتاب همان تلخ همیشگی کتابی خواندنی پنجمین اثر مائده فلاح که توسط نشر شقایق به چاپ رسیده است. داستان کتاب دربارۀ دختری به نام یکتا است که شاهد یک اتفاق دشوار و ترسناک بود که سرنوشتش را تحت‌تأثیر قرار داد. زاویه دید داستان از زبان سوم‌شخص است. از نظر ساختار، این رمان در شاخۀ رمان‌های احساساتی قرار می‌گیرد. هیجانات عاطفی شخصیت‌ها، نقاط برجستۀ این رمان است. شخصیت اصلی و شخصیت‌های کلیدی فرعی، هر یک احساسات شدیدی نسبت به حوادث پیرامون خود نشان می‌دهند و قلم گیرای نویسنده در ایجاد تعلیق داستان، سبب می‌شود مخاطب مداوم پیگیر ماجرا شود تا ببیند یکتا تا به کجا پیش خواهد رفت و آیا می‌تواند نقشه‌اش را عملی کند و سر سلامت به در ببرد یا نه؟

یکتا تنها فردی است که علت اصلی خودکشی پریا را می‌داند، اما سکوت اختیار کرده و به کسی حرفی نمی‌زند! او بعد از پشت سر گذاشتن چهار سالی که در فشار عصبی برایش گذشته، حالا با تقویت حس انتقامِ خونِ پریا، خود را به عامل یا عاملان خودکشی وی نزدیک می‌کند و دیگر هیچ‌چیز برایش مهم نیست جز نابودی آن‌ها و برای به نتیجه رسیدن نقشه‌هایش دست به هر کاری می‌زند، حتی قربانی کردن احساسات و عواطفش اما غافل از بازی روزگار است و عشقی که ناخواسته در این میان جوانه می‌زند تا در عمق جانش نفوذ کند و پسری که سعی دارد او را از خطر دور نگه دارد، یکتا ولی نمی‌تواند دست از خواسته‌اش بکشد و ...

خواندن کتاب همان تلخ همیشگی را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟

علاقه‌مندان به داستان‌های ایرانی می‌توانند از خواندن این کتاب لذت ببرند.

درباره مائده فلاح

مائده فلاح متولد سال ۱۳۶۴، نویسنده ایرانی می‌باشد. فلاح متأهل و دو فرزند دارد و ساکن تهران است.

بخش‌هایی از کتاب همان تلخ همیشگی

به‌سرعت چشم‌هایم را باز کردم. لعنت به من که طاق‌باز می‌خوابیدم و اولین تصویر پیش رویم سقف می‌شد؛ سقف و یک طناب. سقف و یک تصویر تلخ، سقف و یک پریای پرپر شده! کابوس و خواب هم‌پای هم بودند. خواب بدون کابوس نداشتم. از تخت پایین آمدم. شلوار جین دور کمرم رد انداخته بود. شلوارم را مرتب کردم و به‌طرف آیینه رفتم. موهای بافت شده‌ام دو طرف گردنم افتاده بود. چشم‌هایم را در آیینه روی خود چرخاندم و روی گردنم مکث کردم. کاش می‌شد آرتروز گردن می‌گرفتم، گردنبند طبی می‌بستم و هرگز چشم‌هایم به گردنم نمی‌افتاد. گذشتهٔ تلخ مامان، خون‌مردگی‌ها و خراش‌های گردن پریا؛ چه‌قدر گذشته تلخ و ترک‌خورده بود. گردن برایم منفورترین عضو بدن بود.

دستم را به سمت گردنم بردم و دور آن حلقه کردم. می‌شود کسی با دست‌هایش، خودش را حلق‌آویز کند؟ با صدای بوق ماشین، دست از گردنم جدا کرده و به سمت پنجره رفتم، پرده را کنار زدم. امیررضا پشت فرمان نشسته بود و با بوق زدن اعلام حضور می‌کرد. چطور می‌توانست هر روز صبح به دنبال پدری بیاید که شب قبل را با زنی غیر از مادرش گذرانده بود؟ چطور می‌توانست چشم در چشم هووی مادرش شود و با لبخند احوالپرسی کند؟

صدای سهراب خان را شنیدم که با مامان خداحافظی می‌کرد. امیررضا نگاهش را به سمت بالا آورد و من هم پرده را کشیدم.

دلم می‌خواست کشیدۀ آبداری به صورتش بزنم تا از خواب بلند شود، اما شاید او خود را به خواب‌زده؛ اگر این‌طور باشد، با هیچ کشیده‌ای از خواب بیدار نمی‌شود. با خواب خرگوشی‌اش به شکل احمقانه‌ای کنار آمده است.

***

behinababaee
۱۴۰۰/۱۱/۲۵

بنظر من این کتاب با اینکه نسبت به خیلی از رمان های نشر شقایق قوی تره ولی بین کارهای خانم فلاح، این کتاب ضعیف ترینشون بود. سوژه زیاد جذاب نبود و تنها چیزی که من رو برای ادامه مشتاق می‌کرد،قلم روان

- بیشتر
کاربر ۱۶۱۵۵۷۰
۱۴۰۱/۰۳/۲۴

کتاب خوبی بود.دوست داشتم .ولی واقعا همچین مرد رویایی نیست😉😁

davarzani
۱۴۰۱/۰۲/۱۱

کتاب قشنگی است

مائده
۱۴۰۰/۱۲/۲۰

کتاب هست تدریج میدم بخوانید کتاب همان تلخ همیشگی کتاب قشنگی 👌🏻🥰

f.s
۱۴۰۱/۰۲/۲۸

موضوع داستان بی منطق وپیش وپاافتاده،توصیه نمیکنم من چاپیش روخوندم حیف پولی که براش دادم

zAhra Kalani
۱۴۰۱/۰۱/۱۵

داستان جالب و قشنگی بود، فقط یخورده زیادی طولانی بود ممنون از قلم نویسنده

mobinabayrami
۱۴۰۲/۰۹/۰۶

کتاب خوبی بود عاشقانه دلنشینی داشت 😍

کاربر ۱۶۳۱۵۹۸
۱۴۰۲/۰۲/۲۸

کتاب متوسطی بود

1894452
۱۴۰۱/۰۹/۲۰

به نظرم اولای کتاب خیلی کند پیش می رفت ولی آروم آروم داستان شکل گرفت کتاب بدی نیست

کاربر ۸۱۸۶۱۷
۱۴۰۳/۰۸/۱۰

من پسندیدم . عالی نبود ولی ارزش خواندن داره

مگر از ابتدا، انتهای مسیرها معلوم است؟ اگر این طور بود که کسی به اشتباه و خطا نمی‌رفت. همیشه در آخر می‌فهمیم که پایان مسیر، راه بوده است یا چاه.
راز
درماندگی یعنی تو این‌جایی... من هم همین جایم ولی دورم. تو اختیار زندگی داری... من زندگی را سخت مجبورم
راز
یه چیزایی دست خود آدم نیست، مثل عاشق شدن!
n re
دلم می‌خواست کشیدهٔ آبداری به صورتش بزنم تا از خواب بلند شود، اما شاید او خود را به خواب زده؛ اگر این طور باشد، با هیچ کشیده‌ای از خواب بیدار نمی‌شود. با خواب خرگوشی‌اش به شکل احمقانه‌ای کنار آمده است.
n re
از هر نگاهی به او اجتناب می‌کردم. او هم هیچ نگاهی به سمتم نمی‌کرد و این خود گویای این بود که عمدا نگاهم نمی‌کند و همین یعنی تمام مدت حواسش به من است که نگاهم نکند.
راز
برای داشتن سیب نگاهت جهنم را هم می‌پذیرم، زمینی شدن که چیزی نیست؛ حتی اگر ممنوعه‌ترین سیب دنیا باشی، چیزی از خواستن من برای داشتن تو کم نمی‌کند و دم مسیحایی نداری، اما عجیب است که مرده زنده می‌کنی. تلخ می‌نوشم، تلخ می‌مانم، تلخ می‌گیرم؛ اما برای نگاه شیرینت می‌میرم!
n re
از هر نگاهی به او اجتناب می‌کردم. او هم هیچ نگاهی به سمتم نمی‌کرد و این خود گویای این بود که عمدا نگاهم نمی‌کند و همین یعنی تمام مدت حواسش به من است که نگاهم نکند.
راز
همیشه که نمی‌شود چشم در چشم شوی تا بدانی تمام حواس یک آدم به توست. گاهی مهمان هیچ نگاهی نمی‌شوی، اما می‌دانی، خیلی خوب می‌دانی که همهٔ حواسش، سمت توست
راز
من زیستنم قصهٔ مردم شده است یک "تو" وسط زندگیم گم شده است"
راز
- من خوب بودم. به خدا خوب بودم. - خوب بودن تو مثل اینه که توی یه زمینی که از خشکی ترک برداشته، آب بپاشی، همون لحظه زمین تر می‌شه؛ اما خیلی زود به حالت قبلش برمی‌گرده و دوباره ترک‌هاش بهت
راز

حجم

۵۳۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۶۱۸ صفحه

حجم

۵۳۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۶۱۸ صفحه

قیمت:
۹۹,۰۰۰
۴۹,۵۰۰
۵۰%
تومان