دانلود و خرید کتاب گوش ماهی مدیا خجسته
تصویر جلد کتاب گوش ماهی

کتاب گوش ماهی

نویسنده:مدیا خجسته
امتیاز:
۴.۱از ۱۴۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب گوش ماهی

کتاب گوش ماهی نوشته مدیا خجسته است. این رمان جذاب که به چاپ هفتم رسیده است عاشقانه‌ای زیبا است که شما را با خود همراه می‌کند.

درباره کتاب گوش ماهی

رمان گوش ماهی یک رمان معمایی و جذاب عاشقانه است. داستان درباره دنیز عکاس کنجکاو و دو رگه ترک - ایرانی است که به‌ دنبال یک سوژه مهیج و تازه استخدام یک شرکتی خصوصی می‌شود. همه چیز از جایی شروع می‌شه که توجه دنیز به ماهیگیر اسکله بالا جلب می‌شود. ماهیگیری خشن و عصبانی که هویت واقعی‌اش معلوم نیست. کنجکاوی دنیز در رابطه با ماهیگیر و پا گذاشتن بی‌اجازه در خلوتش اتفاقات پر هیجان داستان را می‌سازد.

خواندن کتاب گوش ماهی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان عاشقانه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب گوش ماهی

ـ برو بخواب مامان. بابا نگران می‌شه ببینه سر جات نیستی.

این بار چهره‌اش راضی‌تر است. شانه‌ام را آرام می‌بوسد و بعد از گفتن شب بخیر از اتاق بیرون می‌رود. حالم بهتر است... محبت‌های خالصِ مامان همیشه بهترم می‌کند. حس و حالِ دوش و حمام کامل از سرم رفته. دوباره به پشت روی تخت دراز می‌کشم و این بار قبل از بستن چشمانم تی‌شرتم را از تنم در می‌آورم.

نمی‌دانم چه‌قدر گذشته اما چشمانم حسابی گرم خواب است که با صدای وحشتناکی از خواب می‌پرم. صدا از سمت حیاط است. پرده را کنار می‌زنم. چیزی دیده نمی‌شود، اما انگار یکی با قدرت و پشت سرِ هم به در حیاط می‌کوبد. هراسان و با همان نیم تنهٔ برهنه از اتاق بیرون می‌پرم. چراغ‌ها روشن است و این یعنی همهٔ اهل خانه ترسیدند. عطیه با ترس از اتاق کناری‌ام بیرون می‌آید. رنگش پریده است و من‌من‌کنان می‌گوید:

ـ داداش کیه؟

سرم را تکان می‌دهم و دوتایی با هم از پله‌ها پایین می‌رویم. مامان تا جلوی پله‌ها می‌آید و با وحشت می‌گوید:

ـ نمی‌دونم کی اومده دمِ در!

با عجله سمت ورودی خانه می‌روم و همین که می‌خواهم بیرون بروم، حاج نادر را می‌بینم که همراه کسی برمی‌گردد سمت خانه. چشمانم را ریز می‌کنم و سعی می‌کنم بفهمم چه خبر است. با دختر کوچکی که بغلش گریه می‌کند نزدیک می‌شود. چشمانم ریزتر می‌شود. این دختر دیگر کیست؟! وقتی کاملا نزدیک می‌شود لیلی را با ساک کوچک پشت سرش می‌بینم. نگاهِ حاج نادر وقتی به من می‌افتد توبیخ‌گر و پر از شماتت می‌شود، اما من بی‌توجه به او سراپا چشم شدم و دارم به لیلی نگاه می‌کنم. حاج نادر می‌آید داخل و دختربچه را می‌دهد به مامان. همه سکوت کردند. متوجه صورت خیس و ترسیدهٔ لیلی می‌شوم و دیگر هیچ نمی‌فهمم! با تکان خوردن بازویم توسط عطیه به خودم می‌آیم. آرام کنارم می‌گوید:

ـ برو یه چیزی تنت کن!

هنوز چشمم روی لیلی است. چرا حس می‌کنم زیر چشم و کنار پیشانی‌اش کبود است؟!

مامان با نگرانی می‌پرسد:

ـ چی شده لیلی؟ تو که ما رو کشتی از نگرانی!

لیلی لب می‌گزد. به خصوص وقتی از گوشهٔ چشم من را می‌بیند. نگاهش هنوز پر از شرم و حیای مخصوص به خودش است و من هنوز در کمال بی‌شرمی عاشق این نگاهم!

سقلمهٔ عطیه این بار محکم‌تر می‌شود:

ـ داداش!

لب‌های لیلی از هم تکان می‌خورد و بغض توی صدایش بند دلم را پاره می‌کند:

ـ ببخشید زن عمو... ولی واقعا دیگه نمی‌تونستم بمونم.

لب‌هایش را روی هم فشار می‌دهد تا اشک‌هایش را کنترل کند و خوشبختانه حواس کسی به دست‌های مشت شدهٔ من نیست.

سراپا گوش هستم برای شنیدن ادامهٔ حرفش، اما انگار برای اهل خانه این اتفاق و حرف‌ها زیاد هم عجیب و کنجکاو کننده نیست. دیگر نمی‌توانم جلوی خودم را بگیرم. محال است چند ثانیهٔ دیگر اینجا بایستم و عهدم را نشکنم. دارم با همهٔ وجود زور می‌زنم تا از زخم کوچک کنار ابرویش چیزی نپرسم.

همه چند دقیقه سکوت می‌کنند تا این‌که مامان آهی می‌کشد و آرام اما با لحنی دستوری می‌گوید:

ـ برین بالا بچه‌ها. من برای لیلی و درسا جا می‌اندازم.

نگاهم ناخودآگاه به سمت دختر کوچکی کشیده می‌شود که فهمیدم اسمش درساست. دختر بچه‌ای که سرش روی شانهٔ مامان است و حالا کمی آرام‌تر به نظر می‌رسد. چشمانش درست مثل چشمان لیلی است! همان‌قدر سیاه و همان‌قدر قشنگ! نفسم سخت بیرون می‌آید. آن‌قدر سخت که برای حفظ آبرویم روی پاشنهٔ پا می‌چرخم و از پله‌ها بالا می‌روم.

....
۱۴۰۱/۰۲/۱۳

واقعا آفرین به انصاف و احترام به مخاطب این نشر!! که قیمت چاپی رو بالاتر زدن اونم چاپ سوم کتاب که قیمتش پایین تره از چیزی که این‌جا زدن!! 👎👎👎 این کتاب اگه اشتباه نکنم به چاپ پنجم هم رسیده و قیمت چاپ

- بیشتر
کاربر 2964306
۱۴۰۱/۰۴/۱۹

با سلام من این کتاب رو زمانی که میخواستم بخونم اول نظر مخاطبین رو خوندم و با یکسری نظر مبنی بر اینکه داستان طولانی بود و عشق یک طرفه بود و...مواجه شدم که داشت ذهنیتم رو منفی میکرد اما با توجه

- بیشتر
mobinabayrami
۱۴۰۱/۰۲/۲۳

قیمت نسخه الکترونیکی این کتاب خیلی بالاست ، واقعا منطقی نیست برای یک نسخه الکترونیکی این قیمت .

Faeze R
۱۴۰۱/۰۲/۱۵

اگر مثل من منطق براتون پررنگ تر از احساساته خوندن این کتاب رو با این قیمت توصیه نمیکنم چون باید ۲۲۰۰ صفحه پس‌زده شدن و ابراز علاقه یک‌طرفه دختر ( با قسمت‌های کمرنگی از توجه پسر) رو تحمل کنید اما

- بیشتر
nora
۱۴۰۱/۰۲/۲۱

چه خبره ۹۷ هزار تومن

sanaz.f
۱۴۰۱/۰۲/۱۶

در کل کتاب خوبیه اگه حوصله دارید کم کم داستان جون میگیره ولی با این قیمت های نجومی بعد میگن سرانه کتاب تو ایران فاجعس والا با این قیمت ها از ۶ متری یه کتاب هم نمیشه رد شد ادم

- بیشتر
SARA
۱۴۰۱/۰۳/۰۲

من این داستان انلاین خوندم خیلی قشنگ بود میخواستم دوباره بخونم با این قیمت پشیمون شدم 😶

aram
۱۴۰۱/۰۲/۳۰

یا خدا ۹۷۵۰۰چه خبر ه بابا من دارم هفته ای یه دونه کتاب ازتون میخرم.واقعا چقد به مشتریاتون احترام میزارین.تو این اوضاع بد اقتصادی یه کم انصافتونو بیشتر کنید

نرگس
۱۴۰۱/۰۲/۲۴

عااااالی. من وقتی خانم خجسته توکانالشون پارتگذاری رمان را داشتند. خونددم واقعا برای من داستانش خیلی دوست داشتنی بود

_asma_
۱۴۰۱/۰۵/۱۴

واقعا با این قیمت ها آدم میمونه چیکار کنه، نه می تونیم کتاب رو بخریم نه اینجا فایلش رو بخونیم.. وقتی فکر می کنم دیگه کم کم نمی تونم کتاب و رمانی بخونم افسرده میشم، از زندگی میبُرم، کاش به

- بیشتر
پدرم همیشه می‌گفت هر جایی که قلب بتپد، مغز از کار می‌افتد.
روژینا
منطق عشق کور است، جوری چشم آدم را می‌بندد که نتوانی واقعیت‌ها را ببینی
روژینا
زندگی ادامه دارد. با همهٔ لعنتی بودنش... با تمام بی‌رحمی‌هایش... با همهٔ ثانیه‌ها و فرصت‌های از دست رفته‌اش هنوز ادامه دارد
روژینا
خاصیت لیلی بودنِ او همین است. آن‌قدر بی‌صدا و آرام و بی‌رحمانه از زندگی‌ات می‌رود بیرون که انگار هیچ‌وقت نبوده و با بودنش زندگی‌ات را زیر و رو نکرده!
روژینا
هر جا که دیدی هر چه‌قدر می‌سازی باز داره خراب می‌شه یعنی اون چیزی که می‌لنگه خودتی. یعنی باید خودتو بسازی
میس سین
«کاش حکایت همهٔ گوش‌ماهی‌های بیرون افتاده از آب، کنار ساحل و روی شن‌های داغ، یک‌بار دیگه از نو رقم بخوره!»
میس سین
اعتماد حسیه که از قلب شروع می‌شه. اولش نمی‌خوای اعتماد کنی، اما دلت بهت دستور می‌ده. ممکنه اشتباه کنی. شاید دلت اشتباه کنه و واقعا اون چیزی نباشه که باورش داری، اما خوبیش اینه که تا وقتی که ناامیدت نکرده می‌تونی از این حس لذت ببری. بهت آرامش و امنیت می‌ده و این حس واقعا قشنگه!
میس سین
ـ عشق با ارزش‌ترین حسِ دنیاست امیرعطا. بهت اجازه نمی‌ده خودخواه باشی. انگار به همه چی فکر می‌کنی جز خودت، اما این آزار دهنده نیست. انگار هر چی بیشتر از خودت می‌گذری آتیشش شعله‌ورتر می‌شه و برات ارزش بیشتری پیدا می‌کنه
کاربر ۱۶۳۱۵۹۸

حجم

۱٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۰۶۹ صفحه

حجم

۱٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۰۶۹ صفحه

قیمت:
۱۹۹,۰۰۰
۹۹,۵۰۰
۵۰%
تومان