کتاب سامار
معرفی کتاب سامار
کتاب «سامار» نوشتهی «الهام فلاح» است که گروه انتشاراتی ققنوس آن را چاپ کرده است. رمان "سامار" که با محوریت مسایل زنان نوشته شده است، داستان موازی از زندگی دو زن را در دو دوران تاریخی مختلف به تصویر میکشد، حال حاضر و دوران حکومت رضاشاه.
درباره کتاب
"سامار" دغدغههای مشترک این دو زن را که از عدم توانایی در فرزندآوری رنج میبرند، به تصویر کشیده و برخورد متقابل مردان این دو دوران را در برابر این مساله روایت میکند. رمان لایه های دیگری نیز دارد و در کنار محور اصلی داستان، یک خط داستانی دیگر نیز به طور موازی پیش می رود.
مهران از زندگی همسرش خارج شده و شیدا پس از مدت ها با فرهاد روبه رو می شود. این دیدار و زنده شدن خاطرات گذشته، زندگی شیدا را با دگرگونی همراه می کند، او که درگذشته به فرهاد علاقه داشته، ارتباطی عاطفی با دختر کوچک او برقرار می کند. اما بااین حال روند زندگی او روبه جلو نیست. چرا که لحظه آغاز این رمان هنگامی است که شیدا ایستاده بر بلندای یک ساختمان، درحالی که شهر را در زیر پای خود می بیند، قصد خودکشی دارد.
رمان سامار به شیوه اول شخص و از نگاه شیدا روایت می شود و درواقع کل آن در قالب فلاش بک هایی است که در این زمان از ذهن شیدا می گذرد. به نظر می رسد دغدغه اصلی الهام فلاح در این اثر این بوده که از مضمون آشنای کتاب پرداختی متفاوت ارائه کند. این مسئله نه فقط در شگردهای روایی که در ساختار مبتنی بر غافلگیری داستان نیز دیده می شود. تمهیدی که با غافلگیرکردن مخاطب در انتهای رمان، انتظارات به وجود آمده برای او را به هم می ریزد.
درباره الهام فلاح
الهام فلاح در بهار سال 1362 متولد شد. اصالتا گیلانی است، اما کودکی اش را در بوشهر سپری کرده است.او دانش آموخته رشته مهندسی کامپیوتر است. سامار سومین اثر داستانی الهام فلاح است. پیش از این یک مجموعه داستان به نام «کشور چهاردهم» و یک رمان با عنوان «زمستان با طعم آلبالو» به قلم او منتشر شده است. الهام فلاح که در آثار پیشین خود زندگی زنان و مسائل و مشکلات خانوادگی و اجتماعی آن ها را دستمایه قرار داده بود؛ در رمان تازه خود نیز به سراغ زنان رفته تا داستانی درباره بخش دیگری از مسائل مشکلات آن ها ارائه کند.
کتاب سامار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به کسانی که از خواندن داستانهای موازی همراه با پایانهای غیرقابل انتظار به خصوص با محوریت زنان لذت میبرند.
بخشی از کتاب سامار
پدری در کار نیست. هیچ جای خانه من پدری در کار نیست. نه پدر خودم، نه پدر فرزندم و نه پدر چمانبانو. در یخچال را باز میکنم. نورش چشمم را میزند. آب میخورم. چشمم که به گیلاسها میافتد وسوسه میشوم. لابه لای گیلاسها را پی دو تا جفتی میجورم. آویزانشان میکنم به گوشهایم. گوشهایم یخ میکنند و خوابم میپرد. برمیگردم به اتاق. روی تخت مینشینم و سرم را تکان میدهم تا گوشوارههایم تابتاب بخورند. چیزی گلویم را فشار میدهد. مامان همیشه برایم گوشواره گیلاس میگذاشت. برای من و برای خودش. بعد خالهبازی میکردیم. آنت که دیگر با من همبازی نشد، تنها شدم. مامان دلش برایم میسوخت. وقتی گردنم را کج میکردم همبازیام میشد و توی بازی من میشدم مامان او.
حجم
۱۴۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
حجم
۱۴۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
نظرات کاربران
من نسخه چاپی کتاب رو خوندم و قلم نویسنده بیشتر از خود داستان منو مجذوب خودش کرد.