
کتاب من و اتاق های زیرشیروانی
معرفی کتاب من و اتاق های زیرشیروانی
کتاب الکترونیکی من و اتاقهای زیرشیروانی نوشتهٔ «طاهره علوی» از گروه انتشاراتی ققنوس روایتی داستانی و نیمهخودزندگینامهای از زندگی یک زن مهاجر ایرانی در پاریس است. نویسنده با نگاهی جزئینگر و طنزآمیز، تجربههای زیستهٔ خود را در اتاقهای زیرشیروانی، همسایگی با مهاجران دیگر و کار در غسالخانهٔ مسلمانان روایت میکند. این اثر در دستهٔ رمانهای مهاجرت و زندگی در غربت قرار میگیرد و به موضوعاتی چون هویت، تفاوتهای فرهنگی و روابط انسانی میپردازد. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب من و اتاق های زیرشیروانی اثر طاهره علوی
کتاب «من و اتاقهای زیرشیروانی» به قلم «طاهره علوی» در سال ۱۳۹۳ در ایران منتشر شده است. این رمان در بستر دهههای پایانی قرن بیستم، مهاجرت ایرانیان به اروپا و بهویژه فرانسه را از زاویهای شخصی و روزمره روایت میکند. نویسنده با تکیه بر تجربههای خود، تصویری از زندگی دانشجویی، کارگری و همزیستی با مهاجران آفریقایی، هندی، عرب و اروپایی ارائه میدهد. شخصیت اصلی در اتاقهای کوچک و تنگ زیرشیروانی در پاریس با انواع آدمها، فرهنگها و دغدغهها روبهرو میشود. روایت رمانْ ترکیبی از طنز تلخ، انتقاد اجتماعی و تأملات فردی دربارهٔ غربت، هویت، روابط خانوادگی و چالشهای زیستن در جامعهای بیگانه است.
«طاهره علوی» با جزئینگری و پرداختن به موقعیتهای پیشپاافتاده، از دل روزمرگیها به مسائل عمیقتری چون تبعیض، تفاوتهای فرهنگی، بحران هویت و معنای خانه میرسد. کتاب «من و اتاقهای زیرشیروانی» همزمان با روایت زندگی فردی، تصویری از جامعهٔ مهاجران و مناسبات پیچیدهٔ آنها در پاریس ترسیم میکند.
خلاصه کتاب من و اتاق های زیرشیروانی
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
داستان با روایت زندگی یک زن ایرانی در پاریس آغاز میشود؛ زنی که برای تحصیل و کار به فرانسه مهاجرت کرده و در اتاق زیرشیروانی یک ساختمان قدیمی ساکن است. او با پدری که از راه دور برایش نامه مینویسد و نگران آینده و تحصیل اوست، رابطهای پر از سوءتفاهم و فاصله دارد. شخصیت اصلی با صاحبخانهای اسپانیایی، همسایگانی از ملیتهای مختلف (آفریقایی، هندی، آمریکایی، افغان) و یک سگ سیاه به نام «سالی» درگیر است. این روایتْ روزمرگیها، تنهایی، تلاش برای یافتن شغل، کار در غسالخانهٔ مسلمانان و مواجهه با مرگ و زندگی را به تصویر میکشد.
در این میان، ورود همخانهای افغان به نام «نعیم» چالشهای تازهای را در روابط و احساسات رقم میزند. «طاهره علوی» با طنز و خودانتقادی، از تفاوتهای فرهنگی، سوءتفاهمهای زبانی، روابط پیچیده با همسایهها و تجربههای تلخ و شیرین مهاجرت میگوید. داستان، بدون افشای پایان، بر محور جستوجوی هویت، معنای خانه و تلاش برای کنار آمدن با غربت و تفاوتها پیش میرود.
چرا باید کتاب من و اتاق های زیرشیروانی را خواند؟
«من و اتاقهای زیرشیروانی» با نگاهی جزئینگر و طنزآمیز تجربههای مهاجرت، غربت و زندگی در جامعهای چندملیتی را از زاویهای متفاوت روایت میکند. خواننده با موقعیتهایی روبهرو میشود که هم آشنا و هم غریباند؛ از روابط خانوادگی و دغدغههای مالی تا مواجهه با مرگ و زندگی روزمره. این اثر تصویری ملموس از چالشهای هویتی، فرهنگی و انسانی مهاجران ارائه میدهد و درعینحال، با روایت صادقانه و بیپرده امکان همدلی و تأمل را فراهم میکند.
خواندن کتاب من و اتاق های زیرشیروانی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای مهاجرت، زندگی در غربت، روایتهای زنانه و تجربههای زیسته در جوامع چندفرهنگی مناسب است. همچنین کسانی که دغدغهٔ هویت، تفاوتهای فرهنگی یا روابط انسانی در بستر مهاجرت را دارند میتوانند از خواندن این اثر بهره ببرند.
درباره طاهره علوی
«طاهره علوی» نویسنده و مترجم ایرانی است. کتابهای «پدر ما که در آسمانی…» و «زندگی من در سهشنبهها اتفاق میافتد» از تألیفات و «مامان کجاست؟» و «کوچک اما ماهی» از ترجمههای او هستند.
بخشی از کتاب من و اتاق های زیرشیروانی
«نمای بیرون مُردهشورخانه را با کاشیهای کوچک رنگارنگ پوشانده بودند و داخل آن را با کاشیهای کوچک سفید. از پایین تا بالا و تمام سقف. ورودی ساختمان یک هشتی داشت و در هر ضلع آن یک سکو بود. در وسط هم یک حوض گرد و بزرگ که با کاشیهای کوچک آبی فرش شده بود و آب از فواره آن قُلقُل میکرد.
هر صدایی، هرچند کوچک، در آن فضای بسته میپیچید و طنین دیگری پیدا میکرد. از فاصله دورتر هم صدای بیوقفه شرشر آب میآمد. در آن صدا چیزی بود که مو بر اندامم راست میکرد.
یاد خانه مادربزرگم افتادم و آبانبار آن. وقتی با ترس و لرز سرم را داخل آبانبار خانه میکردم، همین صدا را میشنیدم. شاید تنها بچه فامیل بودم که تا آن اندازه از آبانبار میترسیدم و آنقدر هم سراغش میرفتم؛ سرم را میزدی، تهم را میگرفتی آنجا بودم و تا کمر به داخل آن خم شده بودم. مادرم دعوایم میکرد و میگفت: «یه دفه میافتی اون تو و خفه میشی ها!» و من باور میکردم که بالاخره این اتفاق خواهد افتاد. با این حال هر وقت چشم بقیه را دور میدیدم، بهخصوص بعدازظهرها که بزرگترها بعد از خوردن یک پاتیل آبدوغخیار، عین ماهیهای ساردین، کنار هم دراز شده بودند، مثل آدم عاشق یا دعایی سراغ آبانبار میرفتم. تا کمر در آن خم میشدم و به صدایی که چیزی نبود مگر صدای خفه سکوت، گوش میدادم. ولی هرچه چشم میدوختم تا ذرهای از آن آب را ببینم، فایدهای نداشت. با این حال حضور مهیبش را حس میکردم.»
حجم
۱۷۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۱۷۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه