
کتاب کتاب سایه ها
معرفی کتاب کتاب سایه ها
معرفی کتاب کتاب سایه ها
کتاب الکترونیکی «سایهها (رمانی تاریخی درباره رازآمیزترین فرعون مصر)» نوشتهٔ نیک دریک با ترجمهٔ جواد سیداشرف و انتشار گروه انتشاراتی ققنوس، روایتی داستانی و معمایی از مصر باستان را پیش روی مخاطب میگذارد. این رمان در دستهٔ ادبیات جهان و رمانهای تاریخی قرار میگیرد و با محوریت شخصیت راهوتپ، حقیقتیاب و رئیس پلیس شهر تبس، به ماجراهای پررمز و راز دربار توتعنخآمون میپردازد. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب کتاب سایه ها
«سایهها» در بستری تاریخی و پرجزئیات، مصر دوران توتعنخآمون را به تصویر میکشد؛ زمانی که کشور از آشوب و هرجومرج پس از حکومت اخناتون رنج میبرد و قدرت واقعی در دستان وزیر اعظم آی است. این رمان با الهام از وقایع و شخصیتهای واقعی، فضای سیاسی، اجتماعی و مذهبی مصر باستان را بازسازی میکند و در عین حال، با خلق یک معمای جنایی، مخاطب را به دل توطئهها و رازهای دربار میبرد. نویسنده با استفاده از شخصیت راهوتپ، پلیسی با ذهنی جستوجوگر و نگاهی انتقادی، به بررسی قتلهای مرموز و تهدیدهای پنهان علیه خاندان سلطنتی میپردازد. روایت داستان در دل مراسم مذهبی، جشنها، زندگی روزمره مردم و ساختار قدرت در مصر باستان جریان دارد و همزمان با پیشروی معما، لایههای پنهان جامعه و روابط انسانی را آشکار میکند. این اثر، علاوه بر جنبهٔ سرگرمکننده، تصویری از بحران هویت، ترس، فساد و تلاش برای بقا در یکی از پرآشوبترین دورههای تاریخ مصر ارائه میدهد.
خلاصه کتاب کتاب سایه ها
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با راهوتپ، رئیس بخش آگاهی مدجای و حقیقتیاب شهر تبس آغاز میشود؛ مردی که در میانهٔ بحرانهای سیاسی و اجتماعی مصر، مأموریت مییابد معمای قتل جوانی معلول را حل کند. قتل با نشانههایی عجیب و آیینی همراه است و راهوتپ را به شبکهای از رازها و تهدیدها در دل دربار فرعون توتعنخآمون میکشاند. همزمان با برگزاری مراسم مذهبی و جشنهای بزرگ، سوءقصدی علیه فرعون رخ میدهد و فضای شهر را متشنج میکند. راهوتپ، درگیر تحقیقات خود، با شخصیتهایی از طبقات مختلف جامعه، از اشراف و کاهنان تا خدمتکاران و مخالفان سیاسی روبهرو میشود و هرچه بیشتر پیش میرود، به لایههای پنهان قدرت، فساد و رقابتهای خونین دربار نزدیکتر میشود. او به عنوان محافظ مخفی خاندان سلطنتی، باید میان وفاداری به خانواده، وظیفهٔ شغلی و حقیقتجویی، راه خود را پیدا کند. در این مسیر، نشانههایی از گذشتهٔ تاریک خاندان سلطنتی، دشمنیهای قدیمی و تهدیدهای مرموز، او را به سوی کشف توطئهای بزرگتر سوق میدهد؛ توطئهای که سرنوشت فرعون جوان و آیندهٔ مصر را به خطر میاندازد. روایت داستان با فضاسازی دقیق، شخصیتپردازی چندلایه و تعلیق پیوسته، مخاطب را تا اعماق هزارتوی سایهها و اسرار مصر باستان میبرد، بیآنکه پایان معما را بهروشنی افشا کند.
چرا باید کتاب کتاب سایه ها را خواند؟
این رمان با ترکیب فضای تاریخی مصر باستان و یک معمای جنایی پیچیده، تجربهای متفاوت از خواندن داستانهای تاریخی ارائه میدهد. «سایهها» نهتنها تصویری زنده و ملموس از زندگی، سیاست و آیینهای مصر باستان را بازآفرینی میکند، بلکه با روایت پرتعلیق و شخصیتهایی چندوجهی، مخاطب را درگیر لایههای پنهان قدرت، ترس و حقیقتجویی میسازد. علاقهمندان به تاریخ، معما و داستانهای پرکشش، با این کتاب میتوانند همزمان با پیگیری یک پرونده جنایی، با دنیای پررمزوراز فراعنه و ساختارهای اجتماعی آن دوران آشنا شوند.
خواندن کتاب کتاب سایه ها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای تاریخی، دوستداران معما و جنایت، و کسانی که به مصر باستان و فضای رازآلود آن علاقه دارند مناسب است. همچنین برای کسانی که به دنبال داستانهایی با محوریت قدرت، سیاست و کشمکشهای درونی شخصیتها هستند، جذاب خواهد بود.
بخشی از کتاب کتاب سایه ها
«کسی سه بار کوتاه به در کوبید. در سکوت شب گوش خواباندم و تپش تند قلبم را شنیدم. اما لحظهای بعد صدای چهارمین ضربه کوتاه، که نشانه دیرینمان بود، به گوشم رسید و دلم آرام گرفت. نفسی بهراحتی کشیدم. ظاهراً دوران پیریام نزدیک شده که از هر صدای نامتعارفی مضطرب میشوم. هوا هنوز تاریک بود، اما من بیدار بودم، چون خواب آن شب هم، مثل همیشه در این اواخر، در ساعتهای تیره و غمانگیزِ پیش از برآمدن خورشید از چشمم فرار کرده بود. از جا برخاستم، تند لباس پوشیدم و به همسرم نگریستم که چشم گشوده بود و پرسشگرانه به من مینگریست. گفتم: «هنوز زود است. بخواب. حتماً سرِ وقت به خانه برمیگردم.» پرده را بالا کشیدم و به دخترانم ــ سِخمِت، ثویو و نِجمِت ــ که خواب هفت پادشاه را میدیدند نظری افکندم. اتاقشان مثل همیشه پر از اسباببازی و انواع چیزهایی بود که من هرگز نام و فایدهشان را نفهمیده بودم. خانهمان کمکم داشت برای خانوادهای هفتنفره کوچک میشد. لحظهای هم به صدای خرخر تنفس پدرم گوش سپردم که از اتاقش در آن سوی حیاط به گوش میرسید. هر چند لحظه نفسش دمی بند میآمد و سکوت برقرار میشد، اما بعد دوباره خرخر سنگینش به آسمان برمیخاست. و نهایتاً، مثل همیشه هنگام ترک خانه، به سراغ پسر کوچکم رفتم که آرام در تختش به خواب ناز فرو رفته بود. بر موی آمِنموسی دستی کشیدم و به راه افتادم. از آنجا که هنوز ساعت منع رفتوآمد برقرار بود، مجوز تردد شبانهام را در جیب گذاشتم و سپس آهسته در را پشت سرم بستم. تِحوت، عنتر باهوش من، از خوابگاهش در حیاط خانه برخاست، دُم کوتاه و پرپشتش را تکان داد و به نشانه درود و سلام جستوخیزی کرد. من هم دستی به سر و گوشش کشیدم و سپس خطاب به خدای کوچک و ویژه خانهام که تندیسش روی طاقچه دم در قرار داشت ــ و خودش هم میدانست که اعتقادی به او ندارم ــ دعای کوتاهی خواندم، درِ خانه را گشودم و به تاریکی کوچه، آنجا که خِتی دستیارم منتظرم بود، پا نهادم.»
حجم
۴۲۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۵۶ صفحه
حجم
۴۲۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۵۶ صفحه