کتاب آینه در آینه
معرفی کتاب آینه در آینه
آینه در آینه گزیدهای است از اشعار هوشنگ ابتهاج (ه.الف.سایه) که توسط نشر چشمه منتشر شده است. آنچه این اثر را از سایر آثار گزیدهٔ شعر متمایز میکند این است که گزینش آنها توسط استاد شفیعی کدکنی صورت گرفته است. ایشان درباره ی نحوهٔ گزینش این اشعار چنین می گوید «اگر می خواستم این انتخاب را بر محور اصلی شاهکاری او –که در آن اکثریت با غزل هاست- استوار کنم، شاید برای بعضی از گونه ها و نمونه های دیگر کمتر مجال تجلی حاصل می شد. اما در این گزینش، مقصود اصلی، ارائهٔ نموداری از مراحل مختلف خلاقیت هنری او و نمونه هایی از تجارب گوناگون وی در عالم شعر و شاعری بوده است.»
درباره هوشنگ ابتهاج
امیر هوشنگ ابتهاج روز یکشنبه ۶ اسفند ۱۳۰۶ در رشت متولد شد. پدرش آقاخان ابتهاج از مردان سرشناس رشت و مدتی رئیس بیمارستان پورسینای این شهر بود. برادران ابتهاج «غلامحسین ابتهاج و ابوالحسن ابتهاج» عموهای او بودند. هوشنگ ابتهاج دوره تحصیلات دبستان را در رشت و دبیرستان را در تهران گذراند و در همین دوران اولین دفتر شعر خود را به نام نخستین نغمه ها منتشر کرد. ابتهاج در جوانی دلباخته دختری ارمنی به نام [گالیا] شد که در رشت ساکن بود و این عشق دوران جوانی دست مایه اشعار عاشقانه ای شد که در آن ایام سرود
بهواسطه علاقهمندی به حزب توده و کمونیسم در جوانی، هوشنگ ابتهاج زندان را هم تجربه کرده است. سال 1318 بود که سایه اولین شاعرانگی خود را تجربه کرد. اولین مجموعهشعر او با نام نخستین نغمهها در سال 1325 منتشر شد. بعد از آن، مجموعههای سراب، سیاهمشق، شبگیر، و زمین را سرود. سال 1337 بود که ابتهاج با آلما مایکیال ازدواج کرد. حاصل این ازدواج 4 فرزند بود؛ فرزندان هوشنگ ابتهاج تنها دخترش یلدا و پسرانش کیوان، آسیا و کاوه بودند.
سایه پیش از تجربه زندان، مجموعههای چند برگ از یلدا، سیاهمشق 2، تا صبح شب یلدا، و یادگار خون سرو را منتشر کرد. سال 1362 سایه زندانی شد؛ و سال بعد با وساطت شهریار آزاد. سیاهمشق 3 یادگار روزهای بعد از آزادی شاعر است. سایه در سال 1366 بههمراه شفیعی کدکنی به تبریز سفر کرد تا برای آخرینبار با استاد شهریار دیدار کند. او سپس برای اقامت به کشور آلمان و شهر کلن مهاجرت کرد. مجموعهشعرهای آینه در آینه (که کتاب مورد بحث ما در این مطلب است)، سیاهمشق 4، کتاب تاسیان، مجموعه کامل سیاهمشق و بانگ نی در این دوره سروده شدهاند. سایه کتاب دیگری دارد با عنوان «حافظ بهسعی سایه» که در آن به تصحیح دیوان حافظ شیرازی پرداخته است. کتاب مهم دیگر، «پیر پرنیاناندیش» است؛ که مجموعهای است از گفتوگوهای ششساله میلاد عظیمی و عاطفه طیه با هوشنگ ابتهاج.
کتاب آینه در آینه را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم
این اثر به تمام علاقهمندان به شعر فارسی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب آینه در آینه
آینه در آینه
مژده بده، مژده بده، یار پسندید مرا
سایه او گشتم و او برد به خورشید مرا
جان دل و دیده منم، گریه خندیده منم
یار پسندیده منم، یار پسندید مرا
کعبه منم، قبله منم، سوی من ارید نماز
کان صنم قبلهنما خم شد و بوسید مرا
پرتو دیدار خوشش تافته در دیده من
اینه در اینه شد: دیدمش و دید مرا
اینه خورشید شود پیش رخ روشن او
تاب نظر خواه و ببین کاینه تابید مرا
گوهر گم بوده نگر تافته بر فرق فلک
گوهری خوب نظر آمد و سنجید مرا
نور چو فواره زند بوسه بر این باره زند
رشک سلیمان نگر و غیرت جمشید مرا
هر سحر از کاخ کرم چون که فرو مینگرم
بانگ لک الحمد رسد از مه و ناهید مرا
چون سر زلفش نکشم سر ز هوای رخ او
باش که صد صبح دمد زین شب امید مرا
پرتو بی پیرهنم، جان رها کرده تنم
تا نشوم سایه خود باز نبینید مرا
حجم
۳۸۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۵
تعداد صفحهها
۲۲۲ صفحه
حجم
۳۸۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۵
تعداد صفحهها
۲۲۲ صفحه
نظرات کاربران
[ما از نژاد آتش بودیم: همزاد آفتاب بلند، اما با سرنوشتِ تیرهی خاکستر. عمری میان کورهی بیداد سوختیم: او چون شراره رفت من با شکیبِ خاکسترم ماندم. کیوان ستاره شد تا بر فراز این شب غمناک امّیدِ روشنی را با ما نگاه دارد. کیوان ستاره شد تا شب گرفتگان راه سپیده را
گفتمش فانوس ماه می دهد از چشم بیداری نشان گفت اما در شبی این گونه گنگ هیچ آوایی نمی آید به گوش گفتمش اما دل من می تپد گوش کن اینک صدای پای دوست گفت ای افسوس در این دام مرگ باز صید تازه ای را می برند این صدای پای اوست گریه
[«در من کسی پیوسته می گرید این من که از گهواره با من بود. این من که با من تا گور همراه است. دردی ست چون خنجر یا خنجری چون درد همزاد ِ خون در دل ابری ست بارانی ابری که گویی گریه های قرن ها را در
بنظرم خیلی شعرای سایه قشنگه... ولی چاپی خیلی بهتره
استاد شفیعی کدکنی انتخاب های بسیار خوبی از اشعار سایه داشتند. واقعا لذت بردم. با اشتیاق خاصی کتاب رو خوندم، مجموعه ی زیبایی بود از عاشقانه ها، اندوه ها، و شادی ها کجایی ای که دلم بی تو در تب و
این گزینه شعر محشره :)))
"ارغوانم آنجاست، ارغوانم تنهاست، ارغوانم دارد میگرید." گلچین نوشته های هوشنگ ابتهاج که دیگه نیست بین ما، توسط شفیعی کدکنی که امیدوارم تا سال های سال پیش کنار ما بمونن. مراقب هم باشیم کنار هم بمونیم.
شعرهای جناب سایه رو همیشه دوست داشتم به انتخاب دکتر شفیعی کدکنی هم باشه که چه بهتر👏🏻✨
بر می دمد سپیده و، دلداده شاعری از گردش شبانه خود خسته میرود. دنبال او پریده و بی رنگ، سایه ای آهسته می رود... «امیر هوشنگ ابتهاج»
توصیه میشه