کتاب سایه دیکتاتور
معرفی کتاب سایه دیکتاتور
کتاب سایه دیکتاتور نوشتهٔ هرالدو مونیز و ترجمهٔ زینب کاظمخواه است و نشر ثالث آن را منتشر کرده است. این کتابْ زندگی تحت حکومت آگوستو پینوشه را روایت میکند.
درباره کتاب سایه دیکتاتور
ژنرال آگوستو پینوشه یکی از شناختهشدهترین چهرههای سیاسی آمریکای لاتین است. فارغ از اینکه شیلیاییها او را دوست داشته باشند یا نه، اسم دیکتاتور سابقشان از آسیا و آفریقا تا آمریکا و اروپا در خاطر رانندهها، سفیران، فروشندگان و رؤسایجمهور مانده است. پینوشه با فرانسیسکو فرانکو، جوزف استالین و فردیناندد مارکوس در یک ردیف قرار دارد.
هدف از کتاب سایه دیکتاتور، واکاوی تأثیر پینوشه بر تاریخ معاصر و معانی مختلف و نمادهایی است که این چهره یادآور میشود. این کتاب زندگینامه نیست، بلکه بررسی دوران پینوشه و میراث اوست. به این معنا، کتاب خاطرات سیاسی هرالدو مونیز از پینوشه و دورهٔ اوست. به خاطر او زندگی بسیاری از مردم شیلی عوض شد و برنامههای اولیهشان تابع اولویت مبارزه با دیکتاتوری شد. نویسنده برای نگارش کتاب علاوه بر تجربیات خودش، از مصاحبههای فراوانی با بازیگران محوری، اسناد محرمانه و پوششهای رسانهای وسیعی از دورهٔ پینوشه برای روایت رویدادها و جزئیات بسیاری از حوادث فرعی که امروز برای عامهٔ مردم ناشناخته است، استفاده کرده است.
پینوشه با کاریکاتور دیکتاتورهای آمریکای لاتین که در فیلمهای آمریکایی یا در رمان عالی پاییز پدرسالار گابریل گارسیا مارکز ترسیم شده، کاملاً تطابق ندارد. او مردی با قوه درک اندک بود، کسی که در تقاطعی از تاریخ قرار داده شد و با وجود این، فرایندی از تغییر شیلی را رهبری کرد و تأثیر بینالمللی قدرتمندی داشت.
خواندن کتاب سایه دیکتاتور را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران تاریخ جهان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب سایه دیکتاتور
«صبح روزی که کودتا شروع شد، نزدیک بود که اولین بمبگذار انتحاری جهان شوم.
در اولین ساعتهای یازدهم سپتامبر ۱۹۷۳، شورش ارتش علیه حکومت قانونی شیلی کاملاً در شرف وقوع بود. من و همسرم پاملا، با مادر بیوهام در استاسیون ــ محلهای کارگری نزدیک مرکز شهر سانتیاگو ــ زندگی میکردیم. من ناظر ملی «فروشگاههای مردم» بودم؛ برنامۀ نو و بسیار کارآمد توزیع غذا که با حمایت دولت در زاغههای کل کشور برپا شده بود. بعد از نیمهشب از والپارایسو، یکی از سواحل اقیانوس آرام در ۱۲۰ کیلومتری غرب سانتیاگو به خانه برگشتم. برنامهام این بود که صبح تا دیروقت بخوابم، اما ساعت هفتونیم صبح با اخبار رادیو در باره حرکات غیرعادی ارتش از خواب پریدم. وحشتزده از تخت بیرون جستم، دوش گرفتم و سریع لباس پوشیدم. وقتی داشتم قهوهام را میخوردم انفجاری مهیب (بعد فهمیدیم که آن انفجار صوتی از یک موشک جنگنده بوده است.) پنجرههای خانهمان را لرزاند. رادیو اعلام کرد که نیروی دریایی شیلی در والپارایسو شورش کرده و نیروهای ارتش در خیابانهای سانتیاگو مستقرند. هنوز مشخص نبود سالوادور آلنده، اولین و تنهاترین رئیسجمهور به طور دموکراتیک انتخاب شدۀ مارکسیست خلعشده است یا نه.
هفتتیر کالیبر ۳۲ را برداشتم و با عجله به دفتر مرکزی حزب سوسیالیست __ خانهای متعلق به اواخر قرن نوزدهم در نزدیکی خیابان گراتالس __ رفتم. هیچکدام از رهبران ارشد آنجا نبودند، اما تعداد زیادی اعضای جوان حزب شدیداً مشغول سربهنیست کردن پروندههایی بودند که اگر پیدا میشدند زندگی مبارزان محلی را به خطر میانداخت. اولین وظیفۀ من آوردن چهار شاخۀ دینامیت بود که در خانۀ دوستم مارکوس گذاشته بودم. پیاده به سمت خیابان توئسکا، محل زندگی او رفتم. صفی طولانی از کامیونهای ارتشی پر از سربازان مسلح در یونیفورم رزم که همهشان بازوبندهای نارنجی داشتند با سروصدای زیاد عبور کردند. آیا آنها با ما بودند یا علیهمان؟ نمیتوانستم بگویم. بعداً معلوم شد نیروهای دارای بازوبند نارنجی علیه حکومت شورش کرده بودند. فرمانده کل قوای ارتش ژنرال آگوستو پینوشه چطور؟ او در ماههای اخیر مثل سرباز حرفهای وفاداری عمل کرده بود. کنجکاو بودم آیا او علیه کودتا مقاومت میکند.»
حجم
۵۲۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۴۲ صفحه
حجم
۵۲۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۴۲ صفحه