کتاب شوروی ضد شوروی
معرفی کتاب شوروی ضد شوروی
کتاب شوروی ضد شوروی نوشته ولادیمیر واینوویچ با ترجمه بیژن اشتری در نشر ثالث به چاپ رسیده است. نویسنده این اثر که بخش زیادی از زندگی خود را صرف مبارزه با رژیم شوروی کرده است این کتاب را در تبعید نوشته است.
درباره کتاب شوروی ضد شوروی
شوروی ضد شوروی مانند دیگر آثار واینوویچ طنز است اما نیش قلم در این کتاب متوجه کلیت نظام شوروی است. این اثر مجموعهای است از داستانهای کوتاه، مقالات و مطالبی که گاهی آمیزهای از تخیلِ داستاننویسانه و واقعیت به شمار میرود. با این حال تقریباً بیشتر مطالبش برگرفته از زندگی خود نویسنده یا در مواردی، زندگی دوستان و آشنایانش، است.
بوروکراتهای بیسواد حزبی، امنیهچیهای خشن و نادان، نویسندگان مرعوب و مزدور و مردم عادی از جمله شخصیتهای اصلی در کتاب واینوویچ هستند. او با قلم روان و سبک ساده و دلنشین خود، نقطهضعفهای رژیمی را آشکار میکند که ادعای نجات بشر و خلق جامعهٔ بیطبقه را دارد.
عنوان کتاب نیز اشاره به این واقعیت است که نظام شوروی عملاً به آرمانهای خودش __ که نویسنده از آن به عنوان «شوروی بودن» یا «سوویت بودن» نام میبرد __ خیانت کرد. واینوویچ در اینجا همهٔ وجوه جامعهٔ شوروی را برای ما آشکار میکند؛ از کمبود مواد غذایی تا بردگی ادبیات و هنر، از نجاری تا سیاست.
خواندن کتاب شوروی علیه شوروی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه دوستداران طنز انقادی مخاطبان این کتاباند.
درباره ولادیمیر واینوویچ
ولادیمیر واینوویچ در بیستوششم سپتامبر ۱۹۳۲ در شهر دوشنبه، پایتخت تاجیکستان، متولد شد. پدرش روزنامهنگار بود و مادرش معلم ریاضیات. مادرش یهودی بود و پدرش روس صربتبار.
اولین بخش زندگیاش، مثل بیشتر همنسلانش در شوروی، کاملاً معمولی بود. هنوز چهاردهساله نشده بود که پدر را به یک اتهام سیاسی پوچ دستگیر کردند. در حقش «رحم» کردند و در نتیجه «فقط» پنج سال از کل دوران محکومیتش را سپری کرد. او این پنج سال را در اردوگاه کار اجباری گذراند. اما پس از ازادیاش دست ویلادیمیر را گرفت و به اوکراین پیش خواهرش برد.
دوران آموزش ابتدایی او مثل همه کودکان با کودکستان، اشعاری دربارهٔ لنین، ترانههایی دربارهٔ استالین، کلاس اول، جنگ جهانی، دو بار تخلیهٔ شهرها به دلیل حملهٔ آلمانیها، گرسنگی در دورهٔ جنگ و زندگی نیمهگرسنه در دورهٔ پس از آن گذشت. پدرو مادرش قادر به تامین نیازی اساسی او نبودند بنابراین از یازده سالگی کار کرد. کار در کالخوز ( مزرعهٔ اشتراکی در شوروی را «کالخوز» مینامیدند. در این نوع مزارع، مالکیت زمین از آن دولت بود) و کارخانهٔ راهآهن تا عملگی و بنایی. برای دورهٔ کوتاهی، در یک دهکده، مربی کمیتهٔ اجرایی منطقه بود و چند صباحی هم در رادیو ویراستاری کرد. چهار سال هم پس از ان در ارتش خدمت کرد.
از آنجایی که پدر و مادر ویلادیمیر کتابخوان و اهل مطالعه بودند او نیز به آنها پیوست و علاقهمند به خواندن شد. از زمانی که در ارتش بود شروع به نوشتن شعر کرد و بلافصله چاپشان کرد.در ۱۹۶۰ همکاری با آهنگسازان مختلف را آغاز کرد و حدود پنجاه ترانه برایشان نوشت. در همان سال اولین داستانش را نوشت که دربارهٔ زندگی روستایی بود. منتقدان شوروی استقبال خوبی از قصهاش کردندو ورودش را به عرصه ادبیات تبریک گفتند اما منتقدان به اصطلاح «گوش به زنگی» هم بودند که بلافاصله تشخیص دادند نویسندهٔ دردسرساز تازهای پا به عرصهٔ وجود نهاده است.
یکی از آنها در مقالهاش زیر عنوان «حقیقت زمانه و عینیگرایی قلابی» نوشت: «واینوویچ کلاً برای ترسیم زندگی «به آن صورتی که هست» از رویکرد شاعرانهای بهره جسته که برای ما بیگانه است، اما او به آن همواره وفادار است.» اما او باز هم کوشید زندگی را به صورتی که هست تصویر کند و بازهم درد سر ساز شد اما فشار واقعی روی او از سال ۱۹۶۸ آغاز شد. او در این سال، نامههایی را در دفاع از یولی دنیل، آندری سینیایفسکی و چند نویسندهٔ دیگر امضا کرده بود که اصلاً به مذاق حکومت شوروی خوش نیامده بود.
فشار موقعی شدت گرفت که مقامات حکومتی پی بردند بخشهای آغازین رمان تازهاش زندگی و ماجراهای فوقالعادهٔ سرجوخه ایوان چونکین، در خارج چاپ شده است. او فشارها را تحمل کرد اما بزودی دریافت که جایگاهش را به عنوان نویسنده رسمی تنها با زیر پا گذاشتن اصولش میتواند حفظ کند اما واینوویچ اصولش را زیر پا نگذاشت و بازهم فعالیتهایی علیه استبداد شوروی انجام داد تا بلاخره از اتحادیه نویسندگان اخراج شد.
از این به بعد هفت سال زیر نظر پلیس مخفی شوروی زندگی کرد و تمام این هفت سال را آزار کشید اما به نوشتن ادامه داد. او کتابهایش را به غرب میفرستاد و در انتقاد از مقامات نامههای سرگشاده مینوشت تا این که از او خواستند یا از کشور خارج شود یا به زندان برود و او راه اول را برگزید و در بیست و یکم دسامبر ۱۹۸۰ مهاجرت کرد و شش ماه بعد از تابعیت شوروی محروم شد.
ده سال بعد گورباچف شهروندی شوروی را به او برگرداند و او به مسکو بازگشت اما تا آخر عمر از منتقدان جدی حکومت باقی ماند. ولادیمیر واینوویچ در ۲۷ ژوئیه سال ۲۰۱۸بر اثر حمله قلبی در ۸۵ سالگی در مسکو درگذشت.
بخشی از کتاب شوروی ضد شوروی
اجازه دهید دربارهٔ پاسپورتهای شوروی حرف بزنیم. به این چند سطر شعر مایاکوفسکی توجه کنید:
از جیب شلوار پاچهگشادم بیرون میکشم
بارنامهٔ محمولهٔ ارزشمندم را
بخوانید آن را و به من غبطه بخورید.
من تبعهٔ اتحاد شوروی هستم!
شکی نیست که شعر زیبایی است. محتوای محکم و قدرتمندی دارد. اما آنجا که صحبت از غبطه خوردن میکند، به نظرم شاید اغراقآمیز باشد.
یادم هست یک زمانی من و همسرم با ماشینِ شخصیمان در کشور سفر میکردیم. ماشینمان زاپوروژتس بود؛ نه از آن مدلهای کوچک گوژپشتی که مردم دربارهاش میگفتند اگر سگ ببیند، مثل گربه از درخت بالا میرود، بلکه یک زاپوروژتسِ ، با طراحی مدرنتر. طبیعتاً خوشظاهرتر از مدلهای قدیمی بود، اما به همان اندازه هم بدقلق و پر زحمت. یک دفعه میدیدی که در بدترین جای ممکن خاموش میکند: مثلاً موقع عبور از خطآهن یا موقع عبور از جادههای باریک. با این حال، ما با همین ماشین به همهٔ جمهوریهای بالتیک سفر کردیم.
من و زنم در راهِ برگشت به خانه بودیم که تصمیم گرفتیم در شهر مینسک [در روسیه سفید] توقف و استراحتی بکنم. سعی کردیم در یکی از هتلهای اصلی شهر اتاقی بگیریم و در اینجا بود که بلافاصله آن شعر معروف مایاکوفسکی به یادم آمد.
آدم دنیاندیدهای داخل صف، جلوی من، ایستاده بود. کارمند هتل به او گفت: «اتاق خالی نداریم. ما منتظر مهمانانی از آلمان غربیایم.» آدم دنیاندیده پس از اینکه اصرارها و سماجتهایش بیفایده از کار درآمد، رو به من کرد و زیر لبی گفت: «من طی دورهٔ جنگ اینجا، در مینسک بودم. آن موقع هم روی درِ همین هتل تابلویی نصب کرده بودند که روی آن نوشته شده بود: فقط مخصوص آلمانیها. از قرار معلوم، حالا هم دوباره فقط مخصوص آلمانیهاست. بگو ببینم مگر ما در جنگ [علیه آلمان] پیروز نشدیم؟»
حجم
۴۰۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۹۷ صفحه
حجم
۴۰۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۹۷ صفحه
نظرات کاربران
این کتاب، اثری تاریخی است که در آن خاطرات سیاسی با رویکردی طنزمانند روایت میشود. در واقع این کتاب با ارائه تصویری داستانی و غیر داستانی از زندگی در کشور شوروی، مجموعهای از پوچیهای این سیستم را در زندگی روزمره
مطالب کتاب بسیار بسیار آشناست... بعد از خوندن متوجه میشوید.
این کتاب واقعا چیزی رو نشون میده که برای ما آشناست بخونید میفهمید عالی بود😅 البته صد در صد سانسور هم شده
ابتدای کتاب جذاب پیش میره ولی بتدریج از داستان گویی تبدیل به شکواییه میشه.نکاتی که در مورد شوروی سابق گفته شده جالبه ولی اگر قبلا در موردشون خونده باشید براتون دیگه تازگی نداره.نیمه ی اول کتاب خوبه ولی نیمه ی
به نظر من کتابهای مربوط به شوروی رو بخونید تا ببینید چقدر مملکت ما کپی شدهی همون سیاست های شکست خوردست. و چقدر حیف که مطالعهی ما مردم کمه و اگرم مطالعهای داریم، درسی از تاریخ نگرفتیم و خیلی راحت
این کتاب برای درک بهتر وضعیت اجتماعی در اتحاد شوروی سوسیالیستی بسیار خوبه؛ به جزئیات و نکاتی در زندگی روزمره افراد توجه کرده که در کمتر جایی به چشم میخورد. علاوه بر این، میتوان با تطبیق دادن مسائل مختلف، برخی اتفاقات
این کتاب بی شک بهترین کتاب برای وصف حال اتحاد جماهیر شوروی است.