کتاب خاطرات تهران و بیروت
معرفی کتاب خاطرات تهران و بیروت
کتاب خاطرات تهران و بیروت، خاطرات اقامت پروفسور جان اسکیلز اِیوِری در تهران و بیروت در فاصله دو جنگ جهانی است که با ترجمه سیده ضحی حسینینصر و حسن فتاحی میخوانید.
درباره کتاب خاطرات تهران و بیروت
خاطرات تهران و بیروت پیوند لبنان و بیروت را با ایران و تهران نشان میدهد. جان اسکیلز ایوری در ابتدای نوجوانی، پس از پایان جنگ جهانی دوم، همراه با پدر و مادرش به ایران میآید. آنها مسیر لبنان، سوریه، عراق، ایران را انتخاب میکنند. مسیری خشک و بیابانی که بخش مهمی از خاطرات او را رقم میزند. نکته جذاب این اثر در این است که در این کتاب خاطرات سه نسل از مردم را میخوانیم. نویسنده خاطراتی از پدربزرگش، پدر و مادرش بیان میکند و در بخشی از کتاب ما، خاطرات نوشتههای مرحوم دکتر بِنِت فرانکلین ایوری، پدر جان ایوری، که مشاور وزارت بهداری ایران بود و خاطرات مادر فرهیختهاش را میخوانیم.
خاطرات تهران و بیروت، کتابی ارزشمند است که دور از جانبداری، تاریخ معاصر ایران را نشان میدهد. در قسمتهایی از کتاب، نوشتههایی را میخوانیم که در کمتر جایی به آنها اشاره شده است: مثلا سیاستهای رضاشاه دربرابر آلمان تحت سلطه هیتلر. جان اسکیلز ایوری، علاقه خاصی به فرهنگ و تمدن ایران و خاورمیانه دارد و این علاقه در نوشتههای او نیز بازتاب پیدا کرده است. به این ترتیب، کتاب خاطرات او، تصویری لذتبخش از ایران را نشان میدهد.
کتاب خاطرات تهران و بیروت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب خاطرات تهران و بیروت را به تمام علاقهمندان به مطالعه کتابهای سفرنامه و خاطرات پیشنهاد میکنیم. این کتاب ارزشمند، بخشی از تاریخ معاصر ایران را به دور از هرگونه جانبداری نشان میدهد و از همینرو برای دوستداران کتابهای تاریخی نیز، جذاب و لذتبخش است.
درباره جان اسکیلز ایوری
جان اسکیلز ایوری در سال ۱۹۳۳ در لبنان از پدر و مادری آمریکایی به دنیا آمد. او شیمیدانی است که تحقیقات و پژوهشهایی مفصل در زمینههای شیمی کوانتوم، ترمودینامیک، تکامل و تاریخ علم انجام داده است. او از اوایل دهه ۱۹۹۰ فعالیتهایی در زمینه صلح جهانی را آغاز کرد و به عضویت گروهی درآمد که در زمینه علوم و امور جهانی فعالیت میکردند. این گروه در سال ۱۹۹۵ موفق شدند تا جایزه صلح نوبل را از آن خود کنند.
جان اسکلیز ایوری در حال حاضر به عنوان دانشیار شیمی کوانتوم در دانشگاه کپنهاگ فعالیت میکند.
بخشی از کتاب خاطرات تهران و بیروت
رضاشاه و اتومبیلها
کمی بعد از اینکه پدر و مادرم به بیروت رسیدند، با فرصتی برای ماجراجویی مواجه شدند. رضاشاه ـ پدر شاه ایران که بعداً توسط آیت الله خمینی سرنگون شدتعدادی اتومبیل سفارش داده بود. این اتومبیلها با کشتی تا بیروت رسیده بودند ولی باید از راه زمینی توسط رانندگانی پس از گذر از بیابان به تهران میرسیدند. به برخی از کارکنان جوان اِییوبی از جمله پدر من این فرصت داده شده بود تا در صورت امکان این کار را به عهده بگیرند. البته که پاسخ همهشان مثبت بود.
خاطرهٔ مادرم از آن رویداد به ترتیب زیر است:
خاطرهٔ بهیاد ماندنی بعدی ما مربوط به عبور اتومبیلها از بیابان در تابستان است. درحالیکه گرمای خورشید به ۱۶۵ درجهٔ فارنهایت میرسید باید بهسوی بغداد و پس از آن به تهران میرفتیم. این فرصت در اختیار بِن و چند تن از همکاران قرار گرفته بود تا اتومبیلهای اسکس را به شاه ایران برسانند. این ماجرا به سال ۱۹۲۷ مربوط میشود و شرایط سفر با آنچه امروز متداول است، کاملاً متفاوت بود. بِن، من را بهعنوان مسافر سوار کرد و هری فوت نیز از نامزدش لیلیان لیپنکات دعوت کرد. علاوه بر آمریکاییها چند رانندهٔ عرب نیز حضور داشتند. حبیب رهبر گروه بود. نه ما میتوانستیم عربی صحبت کنیم و نه آنها به انگلیسی؛ بنابراین در آماده کردن ملزومات سفر تقریباً متکی به خودمان بودیم و کمکی نداشتیم.
دمشق برایمان منطقهٔ شروع عملیات بود و ما چند روزی را برای اینکه آماده شویم در آنجا سپری کردیم. از آنجایی که در آن زمان هنوز جادهای وجود نداشت سفر بسیار پرمخاطرهای به شمار میرفت. ممکن بود اگر میلهٔ چرخ فرمان میشکست یا مشکلی برای موتور ماشین پیش میآمد، برای مدت زیادی در بیابان معطل شویم. عطش شدید و حملهٔ راهزنان بادیهنشین از جمله خطراتی بود که گمان میرفت پیش آید. باید تعداد زیادی حلبیهای پنج گالنی گازوئیل و آب را برای رادیاتور و نوشیدن میبردیم. برای نوشیدن آب، ظرف خالی پنج گالنی گازوئیل را آب کشیدیم و در آن لولهای پلاستیکی قرار دادیم. لوله بهاندازهای بلند بود تا به صندلی جلوی ماشین برسد. به این صورت میتوانستیم بدون توقف عطشمان را فروبنشانیم.
نان سفت و تکههای آبشدهٔ شکلات
ما از بازار سبدهای حصیری و مقداری خواروبار پرکالری نظیر کشمش، کلهقند، شکلات و نان فرانسوی که البته چیزی دورش پیچیده نشده بود و از سبد بیرون زده بود، خریدیم. علاوه بر آن لباسهایی را نیز با توجه به شرایطی که فکر میکردیم، جور کردیم. لباسهای سبکِ تابستانی که مناسب هوای گرم بوده و نیز کلاههای پنبهای که محافظی در برابر خورشید باشند.
در آن زمان خیابانهای دمشق پر از زائران عربی بود که از مکه بازمیگشتند. آنها بر روی قالیچههایشان نشسته یا خوابیده بودند و منتظر راهی بودند تا از بیابان بگذرند. زائران میخواستند سوار ماشینهایمان شوند و حبیب هم قصد داشت آنها را سوار کند ولی این موضوع تنها تا چند روز قبل از ساماندهی پلیس امکانپذیر بود. ما یک زائر در ماشینمان داشتیم و از این بابت که لباس بلند گشاد و ضخیمی از جنس پشم شتر بر تن داشت و سرپوشی که تا زیر شانههایش میرسید، بسیار متأسف بودیم. علاوه بر این او چیزی برای خوردن نداشت بهجز چند تکه نان عربی و تعدادی خیار.
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
نظرات کاربران
به نظرم کتاب خوبیه و ارزش خوندن داره مخصوصا برای اونایی که مثل من علاقمند به سفرنامههای خاورمیانه هستن اما یه مقدار جزئیات توصیفاتش زیاد از حده
مقدمهی نویسنده بر ترجمهی فارسی را خواندم... یا سفارشی بود، یا جعلی... ادامه ندادم. ارزش خواندن ندارد.