کتاب در ماگادان کسی پیر نمیشود
معرفی کتاب در ماگادان کسی پیر نمیشود
کتاب در ماگادان کسی پیر نمیشود شامل سرگذشت دردناک دکتر عطا صفوی در اردوگاههای استالینی است که اتابک فتحالله زاده آنها را نوشته است.
زمانی که فتحالله زاده، نویسنده کتاب و از دیگر بازماندگان دوران استالینی در اتحاد جاهیر شوروی مهاجر سیاسی بود، اولین بار دکتر صفوی را ملاقات کرد و فهمید که او هم از نادر بازماندگان دوران استالینی است که پس از کشیدن ده سال زندان و زجر در اردوگاهها توانسته است جان سالم بدر ببرد. کنجکاوی و احساس فتحالله زاده با دکتر صفوی، او را واداشت تا پای صحبت دکتر بنشیند و سرگذشت تلخش را در سینه ثبت کند و پس از فروپاشی شوروی، آنها را از طریق مکالمه تلفنی، مصاحبه، طرح سوالات و مراجعات مکرّر کامل کند.
صفوی از مدتها پیش در میان ایرانیان ساکن شوروی به دلیل گذراندن سالهای دشوار و تلخ در اردوگاههای کار اجباری شناخته شده بود و بعد از انتشار کتاب خاطراتش، در ماگادان کسی پیر نمیشود توسط اتابک فتحالله زاده، در میان ایرانیان داخل کشور و کشورهای دیگر هم شناخته شد.
صفوی در میان مردم تاجیکستان هم سالها به عنوان پزشکی خوشنام مورد احترام بود. او که در سال ۱۳۰۵ در ساری ایران زاده شده بود در سال ۱۳۹۱ در تورنتو درگذشت.
درباره دکتر عطاء صفوی
عطاء صفوی پزشک متخصص اورولوژی و جراح ایرانی و از اعضای حزب توده ایران بود. او از معدود بازماندگان ایرانی اردوگاه کار اجباری در دوران ژوزف استالین به شمار میرفت. بعد از جنگ جهانی دوم به دلیل اعتقادش به حزب توده و تحت تعقیب بودن از طرف حاکمیت ایران به شوروی گریخت اما به دلیل عبور غیرقانونی از مرز بازداشت شد. پس از محاکمه و تحمل دو سال زندان در دادگاهی به اتهام جاسوسی برای ایران و امریکا محاکمه شد و اینبار به ۲۵ سال زندان محکوم گردید. در سال ۱۹۴۸ و پس از زمینلرزه مهیب عشقآباد که صفوی تقریبا در زندان، زندهبهگور شدهبود، از زیر آوار بیرون آورده شد و به زندان دیگری در ماگدان، در دورترین نقطه شرق روسیه برده شد.
بعد از فرجامخواهی صفوی از دادگاه، محکومیتش به ۱۰ سال کاهش پیدا کرد و به یک معدن زغالسنگ فرستاده شد و بلاخره پس از مرگ استالین در سال ۱۹۵۳، دادگاه شوروی در بازنگری خود او را بیگناه دانسته، از او اعاده حیثیت شد و به شهر سیمچان در نزدیکی همان اردوگاه منتقل شد.
صفوی مدتی کوشید تا به ایران بازگردد اما موفق به این کار نشد. او در سال ۱۹۵۹ در دانشگاه دولتی تاجیکستان پزشکی و تخصص اورولوژی خواند و با دختری تاجیک ازدواج کرد. بلاخره در سال ۱۹۸۹ صفوی از طریق آذربایجان توانست به ایران برگردد، اما به دلیل درخواست همسرش مبنی بر زندگی در تاجیکستان به آن کشور بازگشت. او در دهه هشتاد شمسی از تاجیکستان به کانادا مهاجرت کرد و تا زمان مرگ در سال ۱۳۹۱ شمسی، کنار خانواده اش بود.
خواندن کتاب در ماگادان کسی پیر نمیشود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه علاقهمندان به سرگذشتنامهخوانی و دوستداران تاریخ معاصر.
بخشی از کتاب در ماگدان کسی پیر نمیشود
راستش تلاشی که من برای ماندن در ایران کردم، خود یک کتاب میشود. اینجا خیلی کوتاه توضیح میدهم. پس از این که پوستم حسابی کنده شد، سرانجام تا گرفتن پروانه و اجازه کار، توسّط آشنایی در یکی از بیمارستانهای خصوصی ساری در رشته تخصّصی خود به کار مشغول شدم و مزد مرا ماهی ۴۵ هزار تومان تعیین کردند. دو بار بدون عمل جرّاحی با نتیجه خوب مریضها را مرخّص کردم. امّا دیگر جرّاحها بهانه تراشی میکردند. لابد مرا رقیب خود حساب میکردند و شروع به بدرفتاری کردند. بار سوّم که خود را برای عمل جرّاحی آماده میکردم، گفتند که چون مدارک جرّاحی ندارم، اجازه جرّاحی هم ندارم. سرانجام کار به جایی رسید که قرار شد با دریافت صدهزار تومان تصفیه حساب کنم، امّا تنها با پرداخت ۵۵ هزار تومان مرا مرخّص کردند.
اتابکجان، سرت را به درد نیاورم. سرانجام ورقه نظامپزشکی من با کمک علمدار و میلانی مورد تأیید قرار گرفت. تنها نوشتن ورقه نظامپزشکی در دو سطر ۲۳ روز طول کشید و از من شش هزار تومان پول گرفتند. پول تابلو ۲۲ هزار تومان شد، نصب تابلو ۵ هزار تومان، کرایه مطب ۲۳ هزار تومان، مالیات ۵ هزار تومان و تا خواستم شروع به کار کنم، تازه مردمآزاری شروع شد. اتابکجان، نمیدانم این نوشتههای مرا کجا چاپ خواهی کرد. نمیخواهم همه مطلب را بنویسم. کوتاه سخن آن که دیگر صبر و شکیبایی و طاقتم تمام شد. نفسی بجای نماند. فکر بازگشت قلب و روحم را به خود مشغول میداشت. من با مسایل سیاسی کاری نداشتم، امّا ول کن من نبودند. پس از یک هفته روزی آقایی آمد و گفت فلان عکس را باید بزنی گفتم چشم. چند روز دیگر یکی دیگر آمد گفت نخیر عکس دیگری را باید بزنی. بیپول بودم، امّا امر این آقا هم اجرا شد. چند روز دیگر باز کسی آمد و گفت تو باید کلمه اورولوژی را از تابلو برداری! گفتم الان پول ندارم، کمی مهلت بدهید. آخر من برای این تابلو ۲۳ هزار تومان پول دادهام، برای تعویض تابلو مدّتی به من فرصت بدهید. باز دو روز دیگر پیدایش شد. به او گفتم: «آیا شما میدانید اورولوژیست یعنی چه؟» از نگاه او فهمیدم که نمیداند. گفتم اورو به زبان لاتین یعنی شاش، ژیست هم یعنی شناس. یعنی بنده شاش شناس هستم و مدّت ۳۵ سال است به شاش نگاه میکنم! او گفت به من گفتهاند که تو باید این کلمه را برداری. جان کلام این که پیاپی برایم مسأله درست میشد. آخر به این نتیجه رسیدم که من حقّ حیات در کشورم را ندارم. هر روز فکر میکردم که شاید فردا اوضاع بهتر شود، امّا بدتر میشد و تمام امیدهای من به ناامیدی میگرایید. سالهای سال همسرم را برای زیستن در کشورم آماده کرده بودم. وقتی از پا افتادم، او به من گفت: «تو تمام تلاشات را برای ماندن در کشورت انجام دادی. اگر راه دیگری نیست میتوانیم به تاجیکستان بازگردیم».
نه در مسجد دهندم ره که مستی
نه در میخانه کاین خمار خام است
میان مسجد و میخانه راهیست
غریبم عاشقم این ره کدام است؟
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۴۸ صفحه
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۴۸ صفحه
نظرات کاربران
کتاب فوق العاده ای هست. از خوندنش لذت بردم. مطالعهٔ اون رو به کسایی که به خوندن تجربیات واقعی دیگران علاقه مند هستن، توصیه میکنم. با خوندن این کتاب با واقعیت کمونیست و زندگی کسانی که به دام کا گ
از جهت خطر لوث شدن: عملا تمامی رویدادهای اصل داستان به واسطه سبک نامهگاری کتاب و شرحی که در طاقچه آمده به خواننده منتقل میشود ولی حتی با این اطلاعات، این داستان پر فراز و نشیب را نمیتوان زمین گذاشت. نویسنده
به خواننده همه جانبه دیدن و اندیشیدن رو یاد میده و من خیلی خوب باهاش ارتباط برقرار کردم، باعث میشه آدم واقعا قدر شرایطش رو بدونه و به یاد داشته باشه گاهی وقت ها زندگی چقدر میتونه سخت بشه...
کتاب جالبیه داستان اسارت و زندانی شدن دکتر عطا صفوی در گولاک های شوروی دوره استالین،اگه به این سبک کتابا علاقه دارین کتاب مجمع الجزایر گولاک از الکساندر سولژنیتسین که جامع و کامل هست و کتاب قصه های کولیما از
بهتر است بدون مقدمه بروم سر اصل مطلب؛ این کتاب از آن کتابهایی هست که اگر خورهی مطالعه باشید، به هیچ وجه نمیتوانید پیش از تمام شدن آن را زمین بگذارید. کتاب به قدری برای من جذاب بود که در یک
کتاب بسیار خوبی بود خیلی از واقعیتها رو بدون حتی نزدیک شدن به جناح و حزبی و کاملا مستقل روشن میکنه عطا صفوی علاوه بر اینکه دکتر خوبی بود شرح حال نویس خوبی هم بوده
چقدددررر زیبا عالی بود. واقعا متعجب میشم از اینهمه همت و پشتکار برای زنده موندن در اردوگاه کار اجباری، بدون حتی یک همزبان. چقد کامل زندگی زمان دیکتاتور هایی شبیه استالین رو به ما نشون میده. چه زندگی سختی داشت... تازه در آخر
صداقت و سادگی کلام نویسنده خیلی دلنشینه.
وقتی سرگذشت دردآور دکتر صفوی در غربت رو خوندم به این فکر کردم که چه آرزوهایی که زیر خاک رفت چه انتظاراتی که برآورده نشد چه جوانی هایی که حروم شدند . و بیشتر از پیش امید تغییر توی دلم
کتاب فوق العاده ایه، من نسخه چاپی شو خوندم و واقعا از خوندنش لذت بردم. کسانیکه علاقمند به خواندن زندگی نامه ها و سرگذشت نامه ها هستند قطعا از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.