کتاب بی دفاع
معرفی کتاب بی دفاع
کتاب بی دفاع نوشته هاله بختیار، داستان یک زخم قدیمی است که انتقام را با خودش به همراه دارد، زخمی که زندگی بهراد را به هم ریخته است و او را درگیر عشق میکند.
درباره کتاب بی دفاع
بهراد پارسا، مردی مقتدر اما زخمخورده که خودش و خانوادهش قربانی یه آزمایش غیرقانونی(تغییر ژنتیکی) توسط یه باند خارجی شدند... مردی که زندگیاش در خطر است و برای این که بتواند خودش و افراد مثل خودش را نجات بدهد، جانان داوری، نخبه ژنتیک دانشگاه تهران را میدزدد تا مشکلش را حل کند... اما متوجه میشود پدر جانان همان مردی است که باعث مرگ پدر و مادرش شده و این باعث میشود جانان را وسیله انتقام خودش قرار بدهد اما علاقهای اشتباه شکل میگیرد و همه چیز را به هم میریزد.
خواندن کتاب بی دفاع را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستان پیشنهاد میکنیم.
درباره هاله بختیار
هاله بختیار، نویسنده و کارشناس مشاوره متولد ۳۰ آبان ۱۳۸۰ در شیراز است. او از شانزدهسالگی نویسندگی را با نوشتن رمانِ «در آغوش آتش» شروع کرد. این رمان ابتدا بهصورت pdf با انتشار در اینترنت و سپس بهصورت چاپی در دسترس خوانندگان قرار گرفت. بختیار پس از این رمان، رمانهای «بیدفاع»، «سیاهپوش» و «آدمکش» را روانهی بازار کرد. او در کنار این رمانهای چاپی، رمانهای «فرش قرمز» و «سایکو» را نیز بهصورت pdf با انتشار در اینترنت در اختیار مخاطبانش قرار داد. بختیار از جمله نویسندگان جوانی است که در کنار تلفیق موضوع در رمانهایش، در پی طرح مسائل اجتماعی نیز است. رمانهای «ژینو» و «ستم» از دیگر آثار این نویسنده جوان است.
بخشی از کتاب بی دفاع
محافظش یا نشنید یا خودش را به نشنیدن زد. به این حرفها عادت داشت... منتظر شد تا جانان سوار شود و سپس در را بست. خودش هم صندلی جلو سوار شد و به راننده اشاره كرد كه حركت كند. جانان سر به شیشهی ماشین چسباند و با حسرت نگاهی به دانشجوهایی كه بیدغدغه با هم صحبت میكردند و خیلی از آنها پیاده سمت خانهشان یا ایستگاه اتوبوس و مترو قدم برمیداشتند انداخت و بیاراده آهی كشید. از كودكی، كارش شده بود شمردن حسرتهایش. حسرت یک دوست صمیمی، یک خانهی پر از محبت، یک آغوش گرم... با ترمز گرفتن ناگهانی ماشین، كمی به جلو پرت شد و دوباره سر جایش برگشت. دستش را روی قلبش كه تندتند میتپید گذاشت و خواست سر راننده فریاد بکشد كه با دیدن ون مشکی رنگی كه جلویشان توقف كرده بود، حرف در دهانش ماند. محکم به صندلیاش چسبید و آب دهانش را با ترس قورت داد. یک چیزی این وسط طبیعی نبود. در ون باز شد و دو مرد قدبلند و هیکلی كه صورتشان را پوشانده بودند پیاده شدند و سمت ماشین دویدند. جانان جیغی كشید و از ترس چشمانش را بست كه محافظش از ماشین پیاده شد و رو به راننده داد زد كه دنده عقب بگیرد اما با ون دیگری كه پشت سرشان توقف كرد، تمام راهها برایشان بسته شد. در آن كوچهی نسبتاً باریک راه فراری نداشتند و این یعنی زنگ خطر! شاید هم خود خطر... محافظش به ناچار با آن افراد ناشناس درگیر شد، اما چیزی طول نکشید كه در ماشین باز شد و قبل از این كه جانان بتواند واكنشی از خود نشان دهد، دستمالی روی دهان و بینیاش قرارگرفت و بوی تندی در مشامش پیچید. دست و پا زد... تقلا كرد... اما تقلاهایش زیاد دوام نیاورد.
درگیری محافظش با آن افراد ناشناس و رانندهای كه میان دستان یکی از آنها دست و پا میزد كمكم برایش محو شد. چنگ زد به دست جلادش... چنگ زد تا شاید نجات پیدا كند اما چیزی طول نکشید كه تنش سست شد و چشمانش بسته...
***
نگاهش را به دختر بیهوش روی تختش دوخت. به لباسهای مچاله و زخم كمرنگ گونهاش... لبخند كجی زد و رو به آنها كرد
- كارتون خوب بود...
پاداشتون محفوظه. افرادش زیر لب تشکر كردند و از اتاق خارج شدند. بهراد سمت تخت قدم برداشت و بالای سر جانان ایستاد. چتریهای حالتدار مشکی رنگش پیشانیاش را پوشانده بودند و رنگ به صورت نداشت. زخم گونهاش از این فاصله بهتر مشخص بود. بهراد دست در جیب فروبرد و كمی سمتش خم شد
- تو كلید حل مشکلمی؟
پوزخند زد:
- تو؟
نفسش را صدادار بیرون داد و كمر راست كرد. در حالی كه نگاهش هنوز هم روی آن دختر بیهوش خیره مانده بود، زیر لب با لحنی جدی زمزمه كرد
- دعا كن به كارم بیای. فقط دعا کن
حجم
۲٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۰۶ صفحه
حجم
۲٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۰۶ صفحه
نظرات کاربران
کتاب موضوع جدید و جالبی دارد اما نوع پرداخت به آن قوی نیست و دچار کلیشه شده است. در یک جاهایی قصه قابل باور نیست و منطق درستی ندارد. رمان روان و قلم نویسنده ساده است. به راحتی میتوان کتاب
رمان جذابی بود و موضوع جالبی هم داشت👌 یکی از معدود رمان هایی بود که به آزمایشات غیرقانونی روی انسان ها پرداخته بود و این به شخصه واسه من خیلی جالب بود. فقط رمان کمی کلیشه داشت که با توجه
زیبا
عالی عالی عالی بود ،🌹
قشنگ بود موضوعش کلیشه ای نبود باتشکر از نویسنده و طاقچه🙏❤
من کتاب چاپیش خریدم:) موضوع جالب و بحث برانگیزی بود اما متاسفانه نوع نگارش و نوشتن دوست نداشتم
فاجعه بود🥲 چرا باید این اخه چاپ بشه
من نتونستم خوندنش رو ادامه بدم برام جالب نبود