کتاب داستان های رو به رو
معرفی کتاب داستان های رو به رو
کتاب الکترونیکی «داستان های رو به رو» نوشتهٔ مظفر سالاری در انتشارات کتابستان معرفت چاپ شده است. در این مجموعه، در قالب حکایتهای کوتاه و داستانک، با سیره (اخلاق عملی و روش برخورد) پیشوایان دینی آشنا میشویم.
درباره کتاب داستان های رو به رو
یک سر ماجراهای کتاب در تاریخ اسلام است و سر دیگر در زندگی همین روزها. داستانهای روبهرو ماجراهایی جذاب از مقاطع تاریخی مختلف است. این کتاب تکرار تاریخ را با زبانی جذاب و گیرا و در دل داستان به تصویر میکشد. مظفر سالاری متولد سال ۱۳۴۱ در یزد است. خودش میگوید از دوم دبستان که با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آشنا شد عشق به ادبیات هم دروجودش روشن شد و باعث شد دوست داشته باشد روزی بنویسد اما بعد از اینکه دیپلم گرفت و وارد حوزهٔ علمیه شد همکاریاش با نشریات کودک و نوجوان جدیتر شد. مولف در این کتاب به کمک داستان نشان می دهد که این خود انسان است که با انتخابهایش سعادت یا شقاوت را برای زندگیاش رقم می زند. اتفاقاتی از یک جنس و آدمهایی در موقعیتهای یکسان، گاهی شبیه هم انتخاب میکنند و گاهی کاملا برعکس و مخالف.
کتاب داستان های رو به رو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به داستانهای مذهبی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب داستان های رو به رو
از میان مسافرانی که از قطار پیاده میشدند، راهی گشودم و خود را به سواریهایی که در انتظار مسافر بودند، رساندم. پیرمرد لاغری که حتی ابروهایش هم سفید شده بود، لبخند زنان از من پرسید: «کجا آقا به سلامتی؟» از او خوشم آمد. مقصدم را گفتم. گفت: «ده هزار تومان.»
با آن که زیاد بود قبول کردم. به پراید نوک مدادیاش اشاره کرد: «ساک را بگذار عقب و سوار شو. یک مسافر دیگر پیدا کنم، رفتهایم.»
روی پاهای دردناکش لنگید و به سوی مسافران رفت. هوای سحری، نشاطانگیز بود. ترجیح دادم ساک در دست، کنار پراید بایستم و منتظر بمانم.
سرانجام پس از چند دقیقه، پیرمرد با مردی آراسته از راه رسید. هردو سوار شدند. پیرمرد ماشین را روشن کرد تا راه بیفتد. از کنار شیشه آرام به شانهاش زدم: «کجا عمو؟ مثل اینکه مرا یادتان رفت!» جوری نگاهم کرد که انگار به جا نمیآورد.
- با شما که طی نکردیم. آقا دربست گرفتند. مسیرمان فرق دارد.
گفتم: «طی کردیم. گفتید ده تومان. گفتید سوار شو. چون هوا خوب بود، سوار نشدم و تا حالا منتظر شما بودم.»
گاز ماشین را گرفت و در حین رفتن گفت: «میخواستی سوار شوی.»
حجم
۱۹۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۶۸ صفحه
حجم
۱۹۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۶۸ صفحه
نظرات کاربران
کتاب روپدرم برایم خریده بود پارسال ولی رزق امسال بود که ان را بخوانم کتابی که رفتار امروز مارا با رفتار ومنش ائمه مقایسه میکرد تلنگر بزرگی بود برای اینکه بفهمیم چقدر با کسانی که خداوند انها را الگوی زندگی
من نسخه چاپی رو خوندم. در این کتاب صفحات روبه رو باهم در ارتباطند و هرکدام داستان های کوتاهیست که باهمدیگر یک پیام رو می سازند سمت راست داستانی از زمانه خودمان و سمت چپ داستانی از سبک زندگی پنج تن
خیلی کتاب خوبیه ،به روز کردن سیره اهل بیت و بکار بردن احادیث و آموزه های دینی در زندگی روزمره ،کوتاه و شیرین ...
ایده کتاب و بیان داستانها در سیر زمانهای متفاوت اما بطور متقارن ایده جالبی بود اما فکر میکنم میشد خیلی عمقی تر به مسائل پرداخت و ساز و برگ بیشتری را وارد متن کتاب کرد تا درک بهتری برای مخاطب
خیلی خوب و زیبا بود. این کتاب برای هدیهدادن خیلی مناسبه، متن روان و سبک و راحت که یکنفس هم میشه خوندش. ایده کتاب هم جالب بود و لازمه واقعا ببینیم چقدر از ائمه فاصله داریم یا بهشون نزدیکیم... البته بهتر
این کتاب داستان هایی از رفتارهای امروزی آدم ها رو میگه و در برابرش داستانی از زندگی پیامبر و اهل بیت رو. برای مخاطب کودک و نوجوان جالبه و داستان های ساده و کوتاهی داره
کتاب خیلی با ارزشی بود و بسیار منو به فکر فرو برد
خوب بود ممنون
عاااالی بود......😍 خدا کمکمان کند رفتار ومنش ائمه رو سرلوحه کارها و رفتارمان قرار دهیم...🙏
زیبا بود خدایا کمکان کن،رهرو خوبی برایشان باشیم.