
کتاب گل دقیقه نود
معرفی کتاب گل دقیقه نود
کتاب گل دقیقه نود نوشتهٔ بهزاد دانشگر توسط عهد مانا منتشر شده است. این کتاب یک اثر داستانی است که روایتی جذاب و پرکشش را به خوانندگان ارائه میدهد. نویسنده در کتاب حاضر با زبانی شیوا و تصاویری زیبا، تلاش دارد تا مخاطب را در دنیای داستان غرق کرده و تجربهای لذتبخش از مطالعه را برای او رقم بزند. نسخهٔ الکترونیکی این کتاب را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب گل دقیقه نود
کتاب «گل دقیقه نود به قلم بهزاد دانشگر، در سال ۱۳۹۶ توسط نشر عهد مانا به چاپ رسیده است. این کتاب دارای تصاویر رنگی است که جذابیت بصری آن را افزایش میدهد. این کتاب قبلاً با عنوان «گل آخر دقیقه نود» نیز منتشر شده بود. داستان کتاب حاضر با توصیف یک صحنهٔ فوتبال آغاز میشود. نویسنده با مهارتی خاص، جزئیات بازی و احساسات بازیکنان را به تصویر میکشد. در ادامهٔ داستان، شخصیت اصلی داستان، «سهراب»، با پیشنهادی برای شرکت در مسابقات فوتبال محلی مواجه میشود. این پیشنهاد، آغازی برای ماجراهای جدید و چالشهایی است که سهراب و دوستانش با آن روبرو میشوند.
چرا باید کتاب گل دقیقه نود را بخوانیم؟
این کتاب، با روایتی پرکشش و شخصیتهای دوستداشتنی، تجربهای لذتبخش از مطالعه را برای خواننده فراهم میکند. نویسنده در این کتاب، به خوبی به فرهنگ عامه و زبان محاوره توجه کرده است که این موضوع، به جذابیت و صمیمیت داستان میافزاید. کتاب حاضر با به تصویر کشیدن روابط دوستانه و چالشهای زندگی، حس همدلی را در خواننده تقویت میکند و با زبانی ساده و روان نگاشته شده که این ویژگی آن مطالعه آن را برای نوجوانان نیز مناسب کرده است.
خواندن کتاب گل دقیقه نود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
اگر به دنبال خواندن یک داستان جذاب و خوشخوان به زبان فارسی هستید، این کتاب گزینهٔ مناسبی است. نویسنده در این کتاب، از زبان و فرهنگ عامه به خوبی بهره برده است که این موضوع میتواند برای علاقهمندان به این حوزه جذاب باشد. زبان ساده و داستان پرکشش این کتاب، آن را به گزینهای مناسب برای نوجوانان تبدیل کرده است. اگر صرفاً به دنبال یک کتاب هستید که شما را سرگرم کند و لحظات خوشی را برایتان رقم بزند، کتاب حاضر میتواند انتخاب خوبی باشد.
بخشی از کتاب گل دقیقه نود
«توی دبیرستان دخترانهٔ فرزانگان از هر کسی میپرسیدی خوشگلترین دختر مدرسه کیست، یکی از اسمهایی که میگفت، اسم من بود؛ «آوا دلسوز». عضو گروه دختران پیشاهنگ بودم و محبوب معلمهایم. بابایم کارمند شهرداری بود. پولدار نبود، ولی فقیر هم نبود. به قول معروف دستش به دهانش میرسید و توی فامیل و محل آبرومند بود. خودش میگفت که مهمترین گنج من تویی آوا! و همین گنج یک روز باعث خانهخرابیاش شد.
یک روز من و یکی دیگر از دانشآموزان مدرسه را بردند به سالن اجتماعات آموزش و پرورش برای انتخاب دختر شایستهٔ تهران. از هر مدرسه و دانشگاهی خوشگلترین دخترها را آورده بودند آنجا. داورها دخترها را در چند گروه میدیدند و پس از چند مرحله رأیگیری، خوشگلترین دختر به عنوان دختر شایستهٔ تهران انتخاب میشد. بعداً دخترهای شایستهٔ شهرها در مراسم دیگری شرکت میکردند و دوباره بعد از رأی گیری، داورها یک نفر را به عنوان دختر شایستهٔ ایران انتخاب میکردند. آن روزها فکر و ذکر بیشتر دخترها همین بود که بتوانند دختر شایسته بشوند. انگار که درهای خوشبختی فقط به روی دختر شایسته باز میشد.
آن روز من مطمئن بودم که دختر شایستهٔ امسال منم. خانم «جیانی» معلم ورزش دبیرستان که ایتالیایی هم بود، بیشتر از همه مطمئن بود من امسال حتماً دختر شایسته میشوم. میگفت چند سال است که در این مسابقات تجربه دارد و از سلیقه و معیارهای داوران با خبر است. تا بعدازظهر من به مرحلهٔ نهایی هم رسیدم. ناگهان شور و هیجان زیادی توی سالن به وجود آمد. گفتند یکی از وابستگان دربار برای دیدن مراسم آمده است.»
حجم
۱۰۰۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱۰۰۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه