
کتاب لنگر
معرفی کتاب لنگر
کتاب الکترونیکی «لنگر» نوشتهٔ عبدالرسول کشمیری و به همت نشر عهد مانا منتشر شده است. این کتاب روایتی خودزندگینامهای از نویسنده است که با نگاهی طنزآمیز و صمیمی، خاطرات و تجربیات شخصی خود را از دوران کودکی تا بزرگسالی، دانشگاه و ورود به عرصهٔ حرفهای و علمی بازگو میکند. «لنگر» در دستهٔ خاطرهنویسی و ناداستان قرار میگیرد و با زبانی خودمانی، به روایت فرازونشیبهای زندگی، روابط خانوادگی، دوستیها، تحصیل و کار میپردازد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب لنگر
«لنگر» اثری در قالب ناداستان و خاطرهنویسی است که عبدالرسول کشمیری در آن به بازخوانی زندگی خود از کودکی تا دوران دانشگاه و ورود به دنیای حرفهای پرداخته است. کتاب با روایتی خطی و پیوسته، از تولد نویسنده در خانوادهای پرجمعیت در رفسنجان آغاز میشود و با عبور از خاطرات مدرسه، دانشگاه تهران، ازدواج، مهاجرت به کرمان و فعالیتهای علمی و صنعتی ادامه مییابد. ساختار کتاب مبتنی بر روایتهای کوتاه و اپیزودیک است که هرکدام بخشی از زندگی و شخصیت نویسنده را روشن میکنند. در کنار روایتهای شخصی، نویسنده به مسائل اجتماعی، فرهنگی و حتی نقدهایی بر سبک زندگی و ارزشهای رایج جامعه نیز پرداخته است. طنز و شوخطبعی در سراسر کتاب جاری است و خاطرات با جزئیات و توصیفهای زنده ارائه شدهاند. «لنگر» نهتنها بازتابی از زندگی فردی نویسنده است، بلکه تصویری از زیست جمعی، روابط خانوادگی و فضای دانشگاهی و اجتماعی ایران در دهههای اخیر را نیز به نمایش میگذارد. این کتاب برای علاقهمندان به خاطرهنویسی، روایتهای خودزندگینامهای و شناخت فضای اجتماعی و فرهنگی ایران معاصر جذابیت دارد.
خلاصه کتاب لنگر
«هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!» داستان «لنگر» با معرفی خانوادهٔ نویسنده در رفسنجان و نقش پررنگ مادر و پدر در شکلگیری شخصیت او آغاز میشود. عبدالرسول کشمیری با نگاهی طنزآمیز و خودانتقادی، خاطرات کودکی و نوجوانی خود را روایت میکند؛ از شیطنتها و خرابکاریهای کودکانه تا اختراعات مندرآوردی و ماجراهای مدرسه و خانه. فضای پرجمعیت خانواده و ارتباطات گستردهٔ مادر، بستری برای شکلگیری تجربیات متنوع و گاه عجیب نویسنده فراهم میکند. با ورود به دانشگاه تهران، نویسنده با چالشهای جدیدی روبهرو میشود: غربت، رقابت علمی، فشارهای تحصیلی و تجربهٔ خوابگاه. خاطرات دانشگاه با طنز و شوخیهای دانشجویی، روابط دوستانه و ماجراهای خاص خوابگاه همراه است. ازدواج و نقل مکان به کرمان، فصل تازهای در زندگی نویسنده رقم میزند؛ جایی که با مشکلات مالی، تلاش برای پیشرفت علمی و تشکیل تیمهای تحقیقاتی روبهرو میشود. در ادامه، کشمیری به روایت پروژههای علمی و صنعتی، همکاری با دانشجویان و ورود به عرصهٔ فناوری میپردازد. خاطرات دوستان، شوخیها و ماجراهای تیمی، بخش مهمی از روایت را تشکیل میدهد. نویسنده در خلال این خاطرات، به نقد ارزشهای اجتماعی، اعتباریات پوچ و سبک زندگی رایج نیز میپردازد و تجربیات شخصی را به دغدغههای جمعی پیوند میزند. کتاب با تأملاتی دربارهٔ معنای موفقیت، نقش خانواده و اهمیت صداقت و رفاقت در زندگی به پایان میرسد، بیآنکه پایانبندی قطعی یا افشای کامل سرنوشت شخصیتها صورت گیرد.
چرا باید کتاب لنگر را بخوانیم؟
«لنگر» با روایت صادقانه و طنزآمیز خاطرات نویسنده، تصویری زنده و ملموس از زیست دانشجویی، روابط خانوادگی و فضای اجتماعی ایران معاصر ارائه میدهد. این کتاب با جزئیات فراوان و نگاه انتقادی، نهتنها لحظات شیرین و تلخ زندگی فردی را بازگو میکند، بلکه به دغدغههای جمعی، ارزشهای فرهنگی و چالشهای نسل جوان نیز میپردازد. خواندن این اثر فرصتی برای همذاتپنداری با تجربههای مشترک، بازاندیشی در سبک زندگی و آشنایی با فرازونشیبهای مسیر رشد و بلوغ است. طنز جاری در روایتها، کتاب را خواندنی و جذاب کرده و امکان تأمل در مسائل جدی را در بستری شیرین و سرگرمکننده فراهم آورده است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به خاطرهنویسی، روایتهای خودزندگینامهای و کسانی که به دنبال شناخت فضای اجتماعی و فرهنگی ایران معاصر هستند مناسب است. دانشجویان، معلمان، فعالان فرهنگی و هر کسی که دغدغهٔ رشد فردی، روابط انسانی و تجربههای زیسته را دارد، میتواند از خواندن «لنگر» بهره ببرد.
بخشی از کتاب لنگر
«بیبی به خاطر ارتباطات خیلی زیادشون اسمها یا فامیلهای مشترک در بین مخاطباشون زیاد پیدا میشد و برا همین مجبور بودن تو دفتر تلفنشون براشون نشونه بگذارن. به همین خاطر دفتر تلفن بیبی یکی از سوژههای خندۀ ما بچهها بود. گاهی اوقات دفتر تلفنشون رو برمیداشتیم و اسمهاش رو میخوندیم و میخندیدیم. مثلاً تو دفتر تلفنشون چون چند تا فامیل اصغری داشتن، برا نشونه داشتن اونا نوشته بودن: اصغری خوش اخلاقه، اصغری بیوه قد کوتاه، اصغری بداخلاقه، اصغری خواهرش، اصغری اون یکی خواهرش... (و مرجع اسم اشاره و ضمیر کاملاً نامشخص!) این از بیبی و بابا. اما دربارۀ خودم؛ تو خونه فوقالعاده شلوغ بودم. مثلاً یادمه که تلویزیون کارتن زبلخان پخش میکرد و من افتاده بودم تو نخ شکار. یه تفنگ اسباببازی شبیه کلاشینکف داشتم که تیرش پلاستیکی و نوکش چسبونک بود که باعث میشد تیر به شیشه و اینجور چیزها بچسبه. تیرهای تفنگم رو دور انداختم و به جاش از نخود استفاده میکردم. همیشه یک کیسه شبیه کیسههای درهم و دینار که تو فیلمهای صدر اسلام نشون میده به کش شلوارم وصل بود و توش یه عالمه نخود بود و گاهی که فامیل یا مهمونی میومد خونهمون، با این نخودها شکارش میکردم. اینم عکسمه که با همون تفنگ سر دیوار عکس گرفتم.»
حجم
۲٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۲٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه