
بریدههایی از کتاب ادواردو
۴٫۱
(۷۷)
پلیسها اطراف جایی که جسد افتاده بود، نوارهای پلاستیکی زردرنگ کشیده بودند که رویش نوشته بود: "احتیاط. ورود ممنوع". مأموران پلیس همهجا پراکنده بودند. چندتایی با چوبدستی و سگهایشان لای علفها و درختچهها را جستوجو میکردند. انگار دنبال یک سرنخ بودند. تعدادی هم بالای پل بودند که از آنجا فقط رنگ آبی ماشینهایشان میشد دید. چندتایی هم دستانشان را باز کرده بودند و ایستاده بودند جلوی مردم تا کسی جلوتر نرود. لوییجی یکیدوتاشان را که از ساکنان محلی بودند میشناخت
یاسِنرگس(Yasna)
پولپرستی را با اعتیاد به مواد مخدّر مقایسه کرده بود و گفته بود همه نگران رواج مواد مخدّرند، اما کسی نگران نیست که ما به سمت دنیایی میرویم که اساسش بر پایهٔ مقدار حساب بانکی اشخاص پایهریزی شده.
اشک انار
شاید هم توی کتابخانه پایش به قفسهای گیر میکند و بعد کتابی را میبیند که گوشهاش کمی از بین کتابهای دیگر خارج شده؛ کتابی که انگار از او دعوت میکند تا دستش را دراز کند و آن را از بین دیگر کتابها بردارد
درخت سَرو
میگوید بههرحال این هم بخشی از واقعیت اروپاست؛ اروپایی که مسلمانها را چنان توی فشار و تنگنا قرار میدهد تا دست به جرم بزنند. بعد با چهرهای حقبهجانب کنار میایستد و مسلمانها را نقد میکند.
M/Kalan
سرش را تکان داد و خندید. "مگر اراذل هم سحرخیز شدهاند؟ ... شاید هم دزد آمده باشد. پارسال سه تا گاوهای جوزپه را از توی همین بیشه دزدیدند."
درخت سَرو
کسانی که ازت فرار نمیکنند. احتمالاً گمت نمیکنند.
درخت سَرو
"پس کوهها هم میلرزند ... ولی بهتر است تو شاهد فروریختن هیچ کوهی نباشی نیکلا. چون ممکن است بعدها تو را هم مدفون کند."
کاربر ۳۰۶۵۲۱۱
عبداللهی با تأسف میخندد: حاضر بود همهٔ چیزهایی را که ما توی اروپا دوست داریم رها کند و بیاید ایران... ماند، فقط به خاطر اینکه بتواند حق قانونیاش را از اموالش به دست بیاورد و خرج گسترش آرمانها و اعتقاداتش کند. توی ایتالیا ماند و جانش را هم گذاشت سر اینکار.
M/Kalan
سالن خلوتتر شده است. ماییم و ادواردو که نشسته بود کنار من. بین من و حامد. با همان شکل و قیافهٔ مسیحوارش. میگویم تا حالا کسی بهت گفته بود شکل مسیحی؟ میگوید من خود مسیحم. میگویم پیامبری؟ میگوید نه. بین مردم خودم تنهام، مثل مسیح. دشمنانم دشمنان مسیحاند. فقط یک فرق هست. مسیح یک روز صلیبش را به دوش کشید، من بیست سال. میگویم تو ما را کشاندی اینجا نه؟ که چه بشود؟ که تو را پیدا کنم و نسرین را رها کنم. فقط نگاهم میکند. میگوید: "که خودت را پیدا کنی."
Z Jihad
حجم
۳۰۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۳۰۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
قیمت:
۶۳,۰۰۰
۱۸,۹۰۰۷۰%
تومان