دانلود و خرید کتاب عمارت مرموز؛ جلد دوم گرگوری فونارو ترجمه محمد ورزی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب عمارت مرموز؛ جلد دوم اثر گرگوری فونارو

کتاب عمارت مرموز؛ جلد دوم

معرفی کتاب عمارت مرموز؛ جلد دوم

کتاب عمارت مرموز؛ جلد دوم شبح کیمیاگر، اثری از گرگوری فونارو با ترجمه محمد ورزی است. این داستان درباره یک عمارت عجیب و غریب است که هیولایی بی‌رحم در آن زندگی می‌کند و برای عزیزترین چیزهای زندگی الیور نقشه کشیده است.

انتشارات پرتقال با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب عمارت مرموز؛ جلد دوم

کتاب عمارت مرموز؛ جلد دوم داستانی جذاب و ماجرایی هیجانی است که شما را تا انتها همراه خود می‌کشاند.

لوسی و اولیور تینکر، بچه‌های آقای تینکر به واچ هالو رفتند و خیالشان حسابی راحت بود. حتی فکرش را هم نمی‌کردند که خطری تهدیدشان کند. حتما می‌خواهید بدانید چرا؟

غریبه‌ای مرموز به پدرشان، آقای تینکر پیشنهاد وسوسه کننده‌ای داده است. قرار است آقای تینکر ساعت عمارت بلک فورد را تعمیر کند و در ازای آن مقدار بسیار زیادی سکه طلا بگیرد. اما بچه‌ها خیلی زودتر از پدرشان می‌فهمند که یک جای کار می‌لنگد و چیزی در این میان درست نیست. الیور و لوسی با هیولایی بی‌رحم به نام گار روبه‌رو می‌شوند. لوسی و الیور بعد از شکست گار، هیولای درختی خبیثی که در اعماق سحرآمیز جنگل سایه ساکن بود با نیروی شیطانی تازه‌ای روبه‌رو می شوند که مدام خانه را تغییر می‌دهد و اتفاقات شومی پیش می‌آید. 

کتاب عمارت مرموز؛ جلد دوم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

کتاب عمارت مرموز؛ جلد دوم برای تمام نوجوانان و علاقه‌مندان به داستان‌های فانتزی و ماجراجویانه جذاب و خواندنی است.

درباره گرگوری فونارو

گرگوری فونارو در رود آیلند بزرگ شده است. او از دانشگاه تئاتر نیوهمپشایر فارغ‌التحصیل شده است و کارشناسی ارشد تئاتر را از دانشگاه براون و مدکر بازیگری را از هنرستان FSU / Asolo دریافت کرده است.

گرگوری فونارو اولین داستانش را زمانی که کلاس چهارم بود نوشت: ارواج در پنجره. او خودش این اثر را بهترین کارش می‌داند. در حال حاضر او در دانشگاه کارولینای شرقی، به تدریس درام مشغول است.

بخشی از کتاب عمارت مرموز؛ جلد دوم 

خانم گریوز گفت: «من خوشحال می‌شم بتونم از دوقلوها، هر جا که شما بفرمایین، مراقبت کنم، قربان. ما خیلی به همدیگه علاقه‌مند شده‌ایم و... خب، اون‌ها هم به من احتیاج دارن.»

آقای اسنوکت غرید: «خب، برنامه هم همینه دیگه، نه؟» قلب خانم گریوز به تپش افتاد. کسی جرئت نداشت مردی مثل اسکار اسنوکت را عصبانی کند.

پرستار بچه‌ها گفت: «قصد بی‌احترامی نداشتم، قربان. فقط خواستم بگم از اینکه من رو قابل دونستین تا در خدمت شما و خانواده‌تون باشم چقدر ممنونم.»

آقای اسنوکت پوزخندی زد و با لحنی طعنه‌آمیز گفت: «خانوادهٔ من! دختر و پسر خواهرزاده‌م، که تا وقتی پدر و مادرشون مردن، ندیده بودمشون. عجب خانواده‌ای. اگه می‌خواستم بچه‌ای دوروبرم باشه، خودم چند دههٔ پیش بچه‌دار می‌شدم.»

بدلیا گریوز چیز زیادی از چند دههٔ پیش به خاطر نمی‌آورد. درست بود که فقط سی‌ودو سال داشت، اما احساس می‌کرد سنش بیشتر است. شاید چون زمان زیادی را صرف فراموش کردن کودکی‌اش کرده بود و خاطراتش دورتر از آنچه واقعاً بود به نظر می‌رسید. و خب، چه چیزی را می‌خواست به خاطر بیاورد؟ 

تنهایی؟ یک آپارتمان قدیمی و کثیف در لیدز و ناامیدی از فرار از دست پدری که بیشتر مثل کلفت‌ها با او رفتار می‌کرد تا دخترش؟ وقتی بدلیا ده سال داشت، مادرش ترکشان کرده بود و خاطرات بعدش... خب، ارزش یادآوری نداشت.

هرچند که وقتی بدلیا در نوزده‌سالگی به مؤسسه آمد تا آنجا کار کند، شرایط به کل تغییر کرد. البته او از بچه‌های دیگری هم نگه‌داری کرده بود، ولی هیچ‌کدامشان مثل آگاتا و الجرنون کوجیما نبودند. در این دو سالی که اسکار اسنوکت او را استخدام کرده بود تا در عمارت تاریک و دلگیرش از آن‌ها مراقبت کند، بدلیا گریوز قانون اصلی مؤسسه را زیر پا گذاشته بود: او عاشق آن بچه‌ها شده بود.

پرستار گلویش را صاف کرد و راست ایستاد. «شما خیلی سخاوتمند بودین، قربان. بچه‌ها تا ابد مدیونتون هستن. من هم همین‌طور.»

«که این‌طور!»

سکوت سنگینی اتاق را دربرگرفت و بعد، ویلچر آقای اسنوکت غژغژی کرد و صورتش دوباره در تاریکی ناپدید شد.

نظرات کاربران

Azin
۱۴۰۰/۱۰/۰۳

تک تک صحنه های کتاب و تصور میکردم اگه مثل من قوه تخیل قوی و عاشق تصور و زندگی تو دنیای کتاب ها هستین این کتاب و پیشنهاد میکنم....خیلی کتاب جذابی بود

گربه
۱۴۰۰/۱۰/۱۵

خوب بود ولی به نظرم پایان نداشت ادامه داشت

شلاله
۱۴۰۰/۱۰/۱۹

عالی بود . یک کتاب ماجراجویی !

₦Ѧℜ❡€﹩
۱۴۰۰/۱۰/۲۷

عالی من خواندم خیلی با حال بود ♥

🕊️📚kerm ketab
۱۴۰۲/۰۴/۲۰

خیلی باحال بود از جلد اولش هم بهتر بود:) ولی آخرش چرا اون طوری تموم شد؟؟؟ صد در صد این کتاب جلد بعدی هم داره شاید هنوز چاپ نشده. خیلی دوست دارم بفهمم قضیه ی اون پیرمرده چیه. اگه جلد بعدی

- بیشتر
گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۱/۲۵

کتاب «شبح کیمیاگر» رمانی نوشته «گرگوری فونارو» است که نخستین بار در سال 2020 انتشار یافت. خانواده «تینکر» موفق شد شرارتی بزرگ را از بین ببرد و اوضاع عمارت را رو به راه کند. اما خیلی زود، «آگاتا» و «آلجرنون»

- بیشتر
parsa-st-shia
۱۴۰۱/۰۴/۲۰

بهترین کتاب عمرم این کتاب و جلد قبلی اش بود،واقعا ضرر می کنید اگر استفاده نکنید،خودم نسخه چاپی اش را خواندم

Aliakbar
۱۴۰۰/۱۱/۲۴

داستان تخیلی اما ترسناک فضای تاریکی داره برای افراد کم سن و سال توصیه نمی شه

دوستدار کتاب
۱۴۰۲/۰۷/۲۹

من این کتاب رو واقعا دوست داشتم 🖤🖤🖤🖤🖤⭐⭐⭐⭐🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟✨✨✨✨🌈🌈🌈💗💗💗♥️♥️♥️

Fateme
۱۴۰۱/۱۰/۰۲

قشنگ بود 🤗 اما‌ جلداولش خیلی جذاب ار بود به نظرم 😁

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۵)
«شوربخت کسی است که خاطرات کودکی‌اش، جز وحشت و غم، برایش تداعی نکند.»
M.S. Miri
چیزی به اسم مرگ معنی نداره، فقط تغییر به چیز بزرگ‌تریه.»
Azin
چیزی به اسم مرگ معنی نداره، فقط تغییر به چیز بزرگ‌تریه
M.S. Miri
الجرنون چوب‌دستی را روی سر اسب گذاشت و... زووووپ! الیور که از شدت نور سفید موقتاً بینایی‌اش را از دست داد، نگاهش را برگرداند و وقتی دوباره نگاه کرد، اسب روی چهار پایش ایستاده بود و چوب‌دستی دراز از پیشانی‌اش بیرون زده بود. آگاتا گفت: «این چوب‌دستی نیست. این شاخِ... یه تک‌شاخه!» حیوان جادویی شیهه‌ای کشید و پوزه‌اش را به علامت تشکر به الجرنون مالید. الجرنون خندید و اسب را بغل کرد و بعد، الیور و بقیه آرام به‌سمتشان رفتند. الجرنون گفت: «همه‌چیز مرتبه. اون شاخش رو پس گرفته، حالا دیگه بهمون اعتماد داره.» الیور حیرت‌زده به بقیه نگاه کرد... الجرنون داشت حرف می‌زد!
Fateme Hosna
«شوربخت کسی است که خاطرات کودکی‌اش، جز وحشت و غم، برایش تداعی نکند.»
Faranak_naseri_

حجم

۳۱۲٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۸۰ صفحه

حجم

۳۱۲٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۸۰ صفحه

قیمت:
۴۸,۰۰۰
تومان