دانلود و خرید کتاب دورریختنی های عزیز من الی سوارتز ترجمه مینا شهری
تصویر جلد کتاب دورریختنی های عزیز من

کتاب دورریختنی های عزیز من

نویسنده:الی سوارتز
امتیاز:
۴.۰از ۱۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دورریختنی های عزیز من

کتاب دورریختنی های عزیز من نوشته الی سوارتز و ترجمه مینا شهری است. کتاب دورریختنی های عزیز من را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب دورریختنی های عزیز من

مگی دختر دوازده ساله مهربانی است که خیلی خانواده‌اش را دوست دارد، او سعی می‌کند ارتباطش را با دیگران حفظ کند. مگی در رشته تیراندازی با اهداف متحرک فعالیت می‌کند. اما چیزی که قلب مگی را سنگین کرده است فوت مادربزرگش است.

مگی نمی‌داند با این غم چطور کنار بیاید پس شروع می‌کند کم‌کم جمع کردن وسایل. او هیچ چیز را دور نمی‌اندازد و همه چیز را در جعبه‌اش پنهان می‌کند. اما این کار کم‌کم تمام زندگی او را تحت تاثیر قرار می‌دهد. 

خواندن کتاب دورریختنی های عزیز من را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام نوجوانانی که داستان دوست دارند پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب دورریختنی های عزیز من

واقعاً قرار نیست او را خواهر خودم بدانم. این هم یکی دیگر از حرف‌هایی بود که ریتا، در جلسهٔ بعد از بیانیهٔ ژلهٔ سبز بهم گفت.

یکی از آن سه‌شنبه‌هایی بود که همهٔ خانواده برای شام دور هم جمع شده بودیم و قرار بود غذای جدیدی را امتحان کنیم. هیچ‌کس از ترکیب من‌درآوردی لازانیای گوشتمان خبر نداشت. نه بابابزرگ، نه بابا، نه دیلن، نه چارلی و نه من، هیچ‌کداممان. دسرمان، ژلهٔ سبز بود با تکه میوه‌های زرد و قرمز. مامان خیلی‌خیلی بهش افتخار می‌کرد. واقعاً هیچ‌وقت کسی را ندیده‌ام که طرفدار دسری باشد که تکان‌تکان می‌خورد و هیچ شکلاتی داخلش نیست. اما مامان بهم گفت که این یکی مخصوص است و وقتی یک دختر کوچولو بوده، نانا از این ژله‌ها درست می‌کرده. برای همین من هم یک‌ذره برداشتم. بعد مامان ایستاد و گفت: «من و بابا یه خبری داریم.» 

من و دیلن به هم نگاه کردیم. آخرین خبر بزرگ آن‌ها این بود که نمک‌پاش و فلفل‌پاش جدیدی خریده‌اند که قالبش شبیه سگمان، بتمن، است. به نظر من که این موضوع ارزش خبری چندانی نداشت. اما بعد مامان گفت: «ما تصمیم گرفته‌ایم یه نوزاد کوچولو رو موقتاً به فرزندی قبول کنیم.»

مامان طوری لبخند زد انگار خیلی خوشحال بود، بعد من به بابا و مامانم گفتم که به نظرم فکر خوبی است. دیلن می‌خواست بداند آیا این خبر یعنی نمی‌تواند در آزمون ورودی مدرسهٔ بسکتبال شرکت کند یا نه. چارلی هم دور آشپزخانه بالا و پایین می‌پرید و آواز می‌خواند: «قراره داداش بزرگه بشم!»

روز بعد، وقتی مامان و بابا، یک بار دیگر به دیلن اطمینان دادند که هنوز می‌تواند در آزمون ورودی شرکت کند و به چارلی گفتند که سرپرستی ما موقت است، خانوادگی به مرکز کودکان بی‌سرپرست رفتیم. مامان گفت ریتا باید مطمئن شود که ما خانوادهٔ موقت خوبی هستیم.

نمی‌دانستم چه خبر است، تا اینکه ایزی را آوردند. ایزی انگشت‌های قلمی و چشم‌های آبی مایل به خاکستری داشت و بوی پودر بچه می‌داد. بعد متوجه شدم که نگهداری از بچه‌کوچولوها برای یک مدت، کار مهمی است؛ شاید حتی مهم‌ترین کار.

مرکز کودکان بی‌سرپرست، فضای شادی داشت و زنگوله‌های روی در دفتر، با ورودمان به صدا درآمد. ریتا بهمان خوشامد گفت و قرار شد که اول با دیلن، بعد با من و آخر هم با چارلی و مامان و بابا حرف بزند. وقتی با دیلن حرف می‌زد، چارلی نشسته بود روی فرش سبز و با یک خرس عروسکی نرم و شل‌وول بازی می‌کرد. مامان و بابا پشت یک میز خیلی کوچک، دست یکدیگر را گرفته بودند. مامان خوشحال‌تر از چند وقت گذشته به نظر می‌رسید. صورتش گرم و آرام بود و اثری از ناراحتی در چهره‌اش پیدا نبود. سال گذشته نانا به‌خاطر عفونتی که وارد ریه‌هایش شده بود، از دنیا رفت و بعد از آن جای خالی‌اش حفرهٔ بزرگی توی قلب مامان به وجود آورد. درکش می‌کردم، چون خودم هم همان‌طور بودم. مامان گفت نباید نگران باشم. گفت فقط به زمان احتیاج دارد تا حالش خوب بشود.

totoro
۱۴۰۰/۱۱/۲۶

این کتاب درباره دختری است که دچار وسواس احتکار در کودکان شده و علاقه به جمع آوری دورریختنی ها و وسایل بی ارزش داره. نویسندهٔ کتاب خودش یک روانشناسه و این کتابو با مشاهدهٔ کودکانی که این اختلال رو دارن

- بیشتر
☆𝙆𝙖𝙧𝙞𝙣☆
۱۴۰۰/۰۵/۲۲

خیلی قشنگ بود 💜 دلم برای مگی سوخت 🤧 از طاقچه رفتم راستی:)

گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۵/۲۲

مگی دختر دوازده ساله ی مهربون که استعداد فوق العاده از توی تیراندازی داره مدتیه که قلبش سنگینی میکنه چرا؟چون مادربزرگش فوت شده مگی سردرگمه این فشار زیاد باعث میشه مگی واسواس پیدا کنه اون وسایلشو توی جعبش جمع میکنه

- بیشتر
شیرین نگار
۱۴۰۱/۰۱/۲۲

عالی بود.خیلی لذت بردم..نویسنده در پایان کتاب اطلاعات خوبی ارائه میکنه.ترجمه هم روان بود و خواندن کتاب رو لذتبخش می‌کرد.

negin
۱۴۰۱/۰۱/۲۰

من مثل منتقدین حرفه ای نیستم و این کتاب هم حتما اشکالات پنهان و آشکاری داشته ولی توقع من رو از یک کتاب نوجوان برآورده کرد. داستان خیلی زیبایی داشت. مگی شخصیت اصلی داستان نماد کودکان بسیاری است که با

- بیشتر
لعل
۱۴۰۳/۰۸/۱۹

داستان کشش خوبی داشت و داشت به چند موضوع مختلف از دیدگاه های متفاوت اشاره میکرد اما از یه جایی به بعد کشش داستان افت کرد و خود من به عنوان خواننده ،صرفا خوندمش که تمومش کنم. اما این که این

- بیشتر
HESOO
۱۴۰۳/۰۲/۳۱

این کتاب خیلی خوبه چون یاد میده که بدون نگهداشتن وسایل بدرد نخور هم میشه خاطرات قشنگی که باهاشون داری رو توی ذهن نگهداشت.

مارال
۱۴۰۲/۰۱/۳۰

موضوع کتاب جالب بود و من جذب اسمش شدم و از روی کنجکاوی و به خاطر ستاره‌های زیادش خوندم اما به نظر من از اواسط داستان خیلی خسته کننده و تکرری بود و خوب نپرداخته بود به موضوع ضمن اینکه چرندیاتی مثل

- بیشتر
کاربر ۵۲۱۱۸۷۸
۱۴۰۱/۰۷/۲۵

کتاب خوبی بود

ذهنم به قلبم کمک می‌کند تا مسائل مهم را به یاد بیاورم.
ن. عادل
حقیقت اینه که زندگی پر از داد و ستده. جزئیات محو می‌شن. یا حتی کاملاً پاک می‌شن. اما عشق هیچ‌وقت از بین نمی‌ره. توی قلبت جا خوش می‌کنه. عشق یه چیز همیشگیه.
negin
قبل از این، حتی نمی‌دانستم عشق عطر و بو دارد.
ر.ا
بعد، وقفه‌ای طولانی و ناخوشایند ایجاد می‌شود، از آن سکوت‌های بلندتر از فریاد.
ر.ا

حجم

۴۱۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۶۰ صفحه

حجم

۴۱۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۶۰ صفحه

قیمت:
۸۷,۰۰۰
تومان