کتاب اگر ما غول بودیم
معرفی کتاب اگر ما غول بودیم
کتاب اگر ما غول بودیم نوشته دیو متیوز و کلیت برت اسمیت و ترجمه بابک علوی است. کتاب اگر ما غول بودیم را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره کتاب اگر ما غول بودیم
فقط تعداد کمی از افراد اجازه داشتند خطر کنند و از مرزهای زیدو رد شوند، و کایرای دهساله یکی از این افراد بود.
باید همیشه حواسش را جمع میکرد که چه مسئولیت جدی و بزرگی بر عهده دارد. باید همیشه در مقابل خطرات فراوان هوشیار میبود. باید به هرچیزی که اطرافش میدید و میشنید دقت میکرد تا دانش آن را برای مردمش ببرد.
اما کایرا بیشتر دوست داشت دنبال سنجابها بدود. او پدرش اجازه داشتند از مرزهای زیدو بیرون بروند و برگردند، کایرا مانند پدرش قصه گفتن را دوست داشت، اما دیدن جهان بیرون را هم دوست داشت، او یک روز تنهایی بیرون میرود زیرا درباره گروه عجیبی به نام زورگیرها شنیده است اما آنها او را تعقیب میکنند و دهکده مخفیشان را پیدا میکنند و همه چیز را به هم میریزند، حالا کایرا باید زندگی دیگری در پیش بگیرد، او گذشتهاش را از همه ونهان میکند تا اینکه دوستش دردسر بزرگی میسازد. حالا کایرا باید مهمترین داستان زندگیاش را روایت کند.
خواندن کتاب اگر ما غول بودیم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کودکانی که قصه دوست دارند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب اگر ما غول بودیم
«پاخا! مسخرهبازی درنیار. همهچی خوب پیش میره.»
تارو همانطور که دخترش را بررسی میکرد، دستی به چانهاش کشید و گفت: «مسخرهبازی درنمیآرم کایرا! تو داری یه خانم جوون زیبا و باهوش میشی. اما بههرحال الان چارهای جز همین کار نداریم و نمایش هم بهزودی شروع میشه. نقشت رو یادته دیگه؛ آره؟»
کایرا با بیحوصلگی به پدرش نگاه کرد و گفت: «معلومه که یادمه. باید عین تیکو همهش صدای خرخر از خودم دربیارم، کلمههای کوتاه استفاده کنم، با صدای بلند و دهن باز نفس بکشم و همهش لب و لوچهم آویزون باشه.»
تارو خندید، اما بعد انگشت اشارهاش را بالا گرفت و گفت: «خب، دیگه شوخی بسه. جدی میگم. وقتشه قوانین رو مرور کنیم.»
«دوباره؟» کایرا میتوانست چشمبسته هم این کارهای تکراری را انجام دهد.
«بله، دوباره. حالا بگو ببینم. اسمت چیه؟»
«کایلا.»
تارو با صدایی جدی پرسید: «و کاری که هرگز انجام نمیدی چیه؟»
«جواب دادن به هر سؤالی درمورد خونهٔ واقعیمون.»
«مثلاً چه سؤالی؟»
«اینکه کجاست، چقدر طول میکشه تا بهش برسیم، از کدوم طرفه، چهجور جاییه، چند نفر اونجا زندگی میکنن.»
تارو لبخندی زد و گفت: «حقا که دختر خودمی.»
کایرا گفت: «نه. نباید این رو بگی پاخا! من پسرت هستم؛ کایلا.» و برای تأکید بیشتر، لب و لوچهاش را آویزان کرد.
تارو خندهای کرد و گفت: «باشه، قبوله. حالا بیا بریم.» عصایش را از توی گاری درآورد و در جادهٔ خاکی شروع به حرکت کرد. پشتش را خم کرده بود و یک پایش میلنگید.
کایرا بین دو دستهٔ بلند گاری ایستاد، آنها را از روی زمین برداشت و روی شانههایش گذاشت. بعد هم در تلاش برای تکان دادن آن نالهای کرد و راه افتاد.
حتی موقع کشیدن گاری سنگین هم کایرا میتوانست همانطور که در مسیر دنبال تارو میرفت، سرش را بالا نگه دارد و زیباییهای اطرافش را تماشا کند. این کار خیلی بهتر از این بود که مجبور شود کارهای خانه را انجام دهد و به اصرار مادرش برای هفدهمین بار در روز کلبهشان را جارو بزند، یا حتی برای آتش آشپزیِ دستهجمعی هیزم جمع کند. این بیرون، هر طرف را نگاه میکرد، یک چیز جدید میدید. اما در محدودهٔ آشنای زیدو، کایرا تمام دیدنیها را قبلاً دیده بود.
حجم
۶۷۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۶۸ صفحه
حجم
۶۷۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۶۸ صفحه
نظرات کاربران
دختری که با پدرش به شهرهای مختلف میره درباره آتشفشان که محل زندگی شون هست داستان های وحشتناکی میگن که مردم هیچ وقت به اونجا نرن و در امان باشن. اما یه روز یه اتفاقی می افته که مسیر زندگی
رمان شاهکار بود،نمیدونم چرا اینقدر گمنامه،اثری حماسی و هیجان انگیز درباره ی دختری به نام کایرا،که در یک دهکده ی مخفی و رو به پیشرفت زندگی میکنه.اما زمانی که زورگیر ها،به محل زندگیش نزدیک میشن،زندگیش برای همیشه تغییر میکنه.پر از
خیلی جذاب بود ولی ارزون کنید بابا یه کتاب ههههههههه 29 تومان
اخرشا دوست نداشتم
من خیلی خیلی این کتابو دوست داشتم حتما حتما بخونید