دانلود و خرید کتاب او بازگشته است تیمور ورمش ترجمه مهشید میرمعزی
تصویر جلد کتاب او بازگشته است

کتاب او بازگشته است

نویسنده:تیمور ورمش
انتشارات:انتشارات نگاه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب او بازگشته است

کتاب او بازگشته است نوشته تیمور ورمیش است که با ترجمه مهشید میرمعزی منتشر شده است. کتاب او بازگشته است داستان هیتلر است که ناگهان در دنیای امروز زنده می‌شود و خبر ندارد در جهان چه اتفاقی افتاده است.

درباره کتاب او بازگشته است

این کتاب داستا آدولف هیتلر است که ناگهان در سال ۲۰۱۱ خودش را در جهان امروز می‌بیند. او هیچ اطلاعی از تاریخ ندارد و نمی‌داند چه برسر جهان آمده است. مردم باور نمی‌کنند که او خود هیتلر است و فکر می کنند بازیگر است. اما کم‌کم بین مردم مشهور می‌شود و شروع به سخنرانی می‌کند. او بین مردم دوباره مشهور می‌شود.

 تیمور ورمش هدفش برای نوشتن کتاب او بازگشته است اینطور توضیح می‌دهد:«می‌خواستم به خوانندگانم نشان دهم که در طول تاریخ تغییر چندانی در نگرش مردم اتفاق نیافتاده است و صادقانه بگویم هیتلر با حرف‌هایش در زندگی امروز هم می‌توانست بسیار تاثیرگذار باشد.»

کمپانی فیلمسازی میتوس برلینز فیلم، امتیاز ساخت اقتباسی بر اساس کتاب تیمور ورمش را خرید و فیلم او بازگشته است را در سال ۲۰۱۵ اکران کرد. دیوید ونت این اقتباس سینمایی را کارگردانی کرد و بازیگرانی همچون الیور مازوچی(بازیگر سریال دارک)  در نقش‌ هیتلر ایفای نقش کرده است.

نویسنده درباره کتابش می‌گوید:«آلمان‌ها تصویر کلیشه‌ای از هیتلر دارند. آن‌ها او را هیولایی تصور می‌کنند که چیزی از انسانیت نمی‌داند. اما حقیقت امر این‌ است که هیتلر با وجود اینکه از انسان امروزی متفاوت است اما همچنان میلیون‌ها نفر تحت تاثیر حرف‌ها و ایدئولوژی‌هایش هستند. شاید امروزه این ایده‌ها نتوانند جنگی به بزرگی جنگ جهانی دوم به را بیاندازند اما همچنان ایده‌هایی قوی و منسجم شناخته می‌شوند.»

این کتاب تصویری از دیکتاتوری نشان می دهد و با زبانی طنز نشان می‌دهد ما چقدر در جهان هنوز در معرض خطر هستیم.

این کتاب با رعایت حق کپی‌رایت و اجازه ناشر در ایران ترجمه شده است. 

خواندن کتاب او بازگشته است را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد می‌کنیم. 

درباره تیمور ورمش

تیمور ورمش در سال ۱۹۶۷ در نورنبرگ آلمان پا به جهان نهاده است، مادرش آلمانی بود و پدرش تبار مجاری داشت. او در دانشگاه ارلانگن سیاست و تاریخ خواند و سپس به‌عنوان روزنامه‌نگار به کار پرداخت، تا سال ۲۰۰۱ برای نشریات ابندسایتونگ و اکسپرس شهر کلن مطلب می‌نوشت و پس از آن هم برای نشریات زیادی کار کرده است. تا سال ۲۰۰۹ به‌عنوان نویسندهٔ پشت پرده، چهار کتاب منتشر کرد و دو کتاب دیگر او در حال آماده شدن است.

بخشی از کتاب او بازگشته است

به‌خاطر می‌آورم که بیدار شدم. شاید ساعات اولیهٔ بعد از ظهر بود. چشم‌ها را باز کردم و آسمان را بالای سرم دیدم. آبی بود و کمی ابرآلود. هوا گرم بود و فوراً متوجه شدم که هوا به نسبت ماه آوریل، زیادی گرم است. حتی می‌شد آن را بسیار گرم نامید. همه جا نسبتاً ساکت بود و بالای سرم هواپیماهای دشمن در حال پرواز نبودند، صدای ضدهوایی، اصابت بمب در این نزدیکی‌ها و آژیر خطر نمی‌آمد. همچنین متوجه شدم که خبری از ساختمان نخست‌وزیری رایش و پناهگاه پیشوا نیست. سرم را چرخاندم و دیدم که روی زمین افتاده‌ام. روی یک تکه زمین خالی که دورش را دیوارهای خانه‌های اطراف گرفته‌اند. روی بعضی از آنها نقاشی‌های کثیفی کشیده شده بود. خیلی عصبانی شدم و بلافاصله تصمیم گرفتم دونیتس را صدا کنم. ابتدا مثل آدمی که در حالت نیمه‌خواب باشد، احساس کردم دونیتس جایی در این اطراف و کنار من افتاده است، ولی بعد منطق و نظم بر احساسم غلبه کرد و فوراً متوجه خاص بودن موقعیت شدم. معمول نیست که من زیر آسمان بخوابم.

اول فکر کردم، شب قبل چه کردم؟ البته نیازی نیست افکار خود را مشغول استفادهٔ بیش از حد الکل کنم، زیرا من الکل نمی‌نوشم. به یادم آمد که آخرین مرتبه با افا روی مبل راحتی روی پوست نشسته بودم. همچنین به‌خاطر آوردم که من، یا ما، با حالتی بدون نگرانی نشسته بودیم. تا جایی که می‌دانم تصمیم گرفته بودم کارهای مملکتی را کمی به‌حال خود رها کنم. برنامهٔ خاصی برای آن شب نداشتیم. رفتن به رستوران، سینما یا جاهایی مشابه هم که طبعاً امکان‌پذیر نبود. خوشبختانه در این دوران، امکانات سرگرم شدن در پایتخت رایش کاهش یافته بود که البته با دستور من هم مطابقت داشت. نمی‌توانستم با اطمینان بگویم که آیا طی روزهای آینده، استالین۱۴ وارد شهر می‌شود یا نه. در این برهه از زمان و وضعیت جنگ، موضوع کاملاً بی‌موردی نبود. اما چیزی که با اطمینان می‌توانستم بگویم این بود که او در صورت تمایل، در اینجا و همچنین در استالینگراد، بیهوده به دنبال یک سینما می‌گشت. گمان کنم ما، من و افا، کمی هم با هم گپ زدیم و من تپانچهٔ قدیمی خود را به او نشان دادم. حالا پس از بیدار شدن، جزئیات دیگری به ذهنم نمی‌آمد. همچنین شاید چون از سردرد رنج می‌بردم. نه، در اینجا خاطرهٔ شب پیش من را به جایی نمی‌رساند.

بنابراین تصمیم گرفتم وارد عمل شوم و موقعیت را از نزدیک بررسی کنم. در زندگی یاد گرفته‌ام که توجه کنم، دقت کنم و حتی کوچک‌ترین چیزها را ببینم که برخی از افراد ارزش کمی برای آنها قائل هستند یا حتی شاید نادیده‌شان می‌گیرند. برعکس، من به دلیل نظمی که سالیان دراز به آن عادت کرده‌ام،‌ می‌توانم با خیال راحت بگویم که در وضعیت بحران، خونسردتر و برتر می‌شوم و حس‌هایم قوی‌تر می‌شوند. من دقیق و آرام، مثل یک ماشین کار می‌کنم. حالا اطلاعاتی را که دارم، با اسلوب جمع‌بندی می‌کنم؛ من روی زمین قرار دارم، به اطراف می‌نگرم، کنارم آشغال جمع شده است، گیاهان هرز روییده‌اند و ساقه‌ها رشد کرده‌اند، اینجا و آنجا بوته‌هایی روییده‌اند و حتی یک گل مینا هم دیده می‌شود و یک قاصدک. صداهایی می‌شنوم که زیاد دور نیستند. فریاد و صدای ضربات پی در پی. به جهت صداها نگاه می‌کنم که چند پسر بچه در حال بازی فوتبال ایجاد می‌کنند. البته چندان هم کوچک نیستند، ولی شاید برای خدمت در ارتش زیادی جوان باشند۱۵ احتمالاً در سازمان جوانان هیتلری۱۶ هستند، ولی مثل اینکه حالا در حال خدمت نیستند. به نظر می‌رسد دشمن کمی استراحت داده باشد. پرنده‌ای در میان شاخه‌های یک درخت حرکت می‌کند، چهچهه می‌زند و آواز می‌خواند. این برای بعضی افراد، نشان خوی شاداب است، ولی من در این وضعیت نامعلوم، وابسته به هر اطلاعاتی هستم. حتی اگر بسیار کوچک باشد، یک آدم وارد می‌تواند براساس قانون طبیعی مبارزه برای زنده ماندن، نتیجه بگیرد که هیچ حیوان وحشی در این اطراف نیست. درست کنار سرم یک چالهٔ آب در حال از بین رفتن است. مثل اینکه مدت زیادی است باران نباریده. کلاه لبه‌دار من در کنار آن افتاده است. شعور آموزش داده شدهٔ من حتی در چنین لحظات گیج‌کننده‌ای، این‌طور کار می‌کند.

reyhan.r
۱۴۰۳/۰۴/۱۸

ترجمه بسیار عالی و روان البته نیاز به ویرایش داره پانویس ها به جا و کامل موضوع جذاب این کتاب با چنین ترجمه ای مغفول مونده فیلمی هم از روی این رمان ساخته شده که دیدنش خالی از لطف نیست حدود ۶۰ سال بعد

- بیشتر
iLia H.p
۱۴۰۲/۱۰/۳۰

کتاب خوبی بود. اگر هم اطلاعات زیادی نداشته باشید یادداشت ها بهتون کمک می کنند منظور نویسنده رو بهتر متوجه بشید. به نظر ایده داستان بسیار جذاب بود و حیف شد که چنین پایانی دلشت و می تونست بیشتر از این

- بیشتر
رامین
۱۴۰۱/۰۷/۲۹

اول اینکه فهم کامل کتاب فقط برای یک آلمانی امکان پذیر هست چون قسمت های زیادی از کتاب انتقاد از احزاب یا شوخی شخصیت های سیاسی آلمان و اشاره به مسایل روز جامعه آنهاست ودوم اینکه جریان هیتلر آنقدر تنفر

- بیشتر
کسی که از طریق شمشیر زنده است، توسط شمشیر هم کشته خواهد شد. حتی اگر شمشیرش یک دستگاه عکاسی باشد.
رامین
. بسیاری می‌گویند آدم نمی‌تواند روی وقوع معجزه حساب کند. من می‌گویم، چرا! باید آن‌قدر منتظر ماند تا معجزات اتفاق بیفتند. تا آن‌زمان هم باید مقاومت کرد. یک ساعت، یک سال، یک دهه.
رامین

حجم

۴۳۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۳۹۱ صفحه

حجم

۴۳۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۳۹۱ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
تومان